eitaa logo
💠 نیمکت 💠
2.1هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
34 فایل
نیمکتی ها 🏅💥 اینجا متفاوت ترین #پاتوق_فرهنگی واسه تو نوجوونِ 💪😉 واسه تویی که میخوای آینده کشورتو بسازی✌️ #باهم😎 #برای_هم🌱 #کنار‌هم🤝 #هواتونو‌داریم 🙌 ارتباط با ما 👇 @admin_nimkatt
مشاهده در ایتا
دانلود
🤩 ببینیم👀 🎥 فیلم کوتاه "" 🎥 دانش آموزان روزی که به رفته بودند می‌بینند، معلمان با قیافه‌ و لهجه‌ی هندی وارد کلاس ها می‌شوند. یکی از دانش آموزان دنبال دلیل می‌گردد و علت را چای خارجی می‌داند ولی با ورود ماجرا عوض می‌شود و... 🎉خرید اشتراک با 50 درصد ویژه ماه مبارک 📣 🎁RAMAZAN99🎁 📺 لینک تماشا: ammaryar.ir/product/ایرانی-بنوشیم/ 😷 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
♨️خدایا❗️ما را به آنچه آرزو داریم برسان... 😍❤️ 💫 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
#سرزمین_زیبای_من #سید_طاها_ایمانی #پارت_دوازدهم دوره کار آموزی یکی از سخت ترین مراحل بود. 😵من بای
آن شب حین کار یکی از بچه ها، در مورد برادرش حرف میزد.برادرش سرکار دچار سانحه شده بود و کارفرما هم حاضر به پرداخت غرامت درمانی نشده بود. آنها هم با مراجعه به یک وکیل تسخیری شکایت کرده بودند و حتما میتوانید حدس بزنید که در دادگاه شکست خورده بودند...😞 او همین طور با ناراحتی ماجرا را برای بقیه تعریف میکرد. حرف هایش که تمام شد، بخاطر کنجکاوی ام در مورد پرونده سوالاتی پرسیدم. او خیلی متعجب جواب سوالهایم را میداد اما آخر حوصله اش سر رفت و گفت: _این سوال ها چیه که میپرسی کوین؟ چی تو سرته؟🤔 چند لحظه بهش نگاه کردم. یک بومی سیاه و یک مرد سفید... عزمم را جزم کردم و گفتم: _ببین مرد، با توجه به مدارکی که شما دارید به راحتی میشه اجازه بازرسی دفتر رو از دادگاه گرفت. بعد از ثبت اطلاعات بازرسی به طور رسمی و استناد به قوانین مربوطه میشه رای رو به نفع شما برگردوند...🧐💪🏼 مات و مبهوت به من نگاه میکرد. چند لحظه طول کشید تا به خودش آمد. پرسید: _تو این ها رو از کجا میدونی کوین؟🤨 نا خودآگاه لبخند تلخی روی لب هایم نشست و گفتم: _من وکیلم! البته فقط روی کاغذ...🙃 نگاه متعجب و عمیقی به من کرد و گفت: نه مرد! تو وکیلی! از همین حالا...💪🏼✌🏼 فردا صبح با برادرش به دفترم آمدند. اولین مراجع های من. اولین پرونده رسمی من... درست مثل یک آدم عادی...😍 سریع به خودم آمدم. باید خیلی محکم پشت آنها می ایستادم و هرطور شده پرونده را میبردم... این اولین پرونده من بود اما ممکن بود آخرین پرونده من بشود. به همین خاطر تمام حواس و تمرکزم را روی پرونده گذاشتم.💪🏼 دوباره تمام کتاب ها و مطالب حقوقی مربوط را خواندم و هر قانونی را که فکر میکردم به درد پرونده بخورد را از اول مرور کردم...📕📂 اولین کاری که باید میکردم، معرفی خودم به عنوان وکیل پرونده به دادگاه، قاضی و دادستان بود. 🔎 قاضی با دیدن من، با تعجب به من خیره شد. باوراینکه یک بومی سیاه وکیل پرونده شده باشد، برای همه سخت بود. اما طبق قانون احدی نمیتوانست مانع من بشود. تنها ترس من از یک چیز بود. من هنوز یک بومی سیاه بودم در یک جامعه سفید نژاد پرست...👨🏿👱🏻‍♂️ بلاخره به هر زحمتی که بود، اجازه بازرسی را از دادگاه گرفتم. پلیس به دستور دادگاه موظف به همکاری با من بود. احساس فوق العاده و غیرقابل وصفی بود.منی که تا دیروز همیشه زیر دست و محکوم بودم، حالا بالا سر ماموران پلیس ایستاده بودم و با نماینده دادستانی مشغول بررسی پرونده بودم. پلیسهای سفیدی که معلوم بود از من بیزار هستند حالا مجبور بودند حداقل در ظاهر از لفظ آقا ی قربان برای خطاب من استفاده کنند. آن لحظه من حس یک ابر قهرمان را داشتم...🚕🚨 اما بهترین لحظه برای من زمانی بود که دیدم مدارک ثبت شده، دست نخورده باقی مانده است. آنها حتی فکرش را هم نمیکردند که یک کارگر به همراه یک وکیل سیاه بتواند تا بازرسی دفتر پیش بروند به همین خاطر بی خیال از بین بردن و دست بردن در قرارداد ها و اسناد شده بودند و این بزرگترین امتیاز برای پیروزی ما محسوب میشد...😎 بلاخره زمان دادگاه تعیین شد و روز بازرسی از راه رسید... روز دادگاه هیجان غیرقابل وصفی داشتم. آنقدر که به زحمت میتوانستم برای چند دقیقه یک جا بنشینم. از طرفی هم برخورد افراد با من به نحوی بود که انگار همه با هم یک جمله را تکرار میکردند: تو یک سیاه بومی هستی! شکستت قطعیه! به مدارک دل خوش نکن...😔😔 رفتم و آبی به صورتم زدم. چند نفس عمیق کشیدم و برگشتم. نزدیک راهروی ورودی بودم که صدایی را شنیدم: 😞 _ شاید بهتر بود یک وکیل سفید میگرفتیم. این اصلا از پس کار برمیاد؟ بعید میدونم کسی به حرفش توجی بکنه! فکر میکنی برای عقب کشیدن و عوض کردن وکیل دیر شده باشه؟😫😖 این؟.... وکیل سفید؟.... نفسم بند آمد. به وضوح حس کردم چیزی در درونم شکست... حس عجیبی داشتم. آنها بدون من حتی نتوانسته بودند تا آنجا پیش بیایند. آن وقت اینطور با من حرف میزدند؟ هیچ کس به جز من سیاه پوست حاصر نشده بود با آن مبلغ ناچیز از آنها دفاع کند اما حالا... این جواب انسان دوستی و خیرخواهی من بود...😔🙃 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
⬅️ برای اینکه میزان رضایتمندی خود را افزایش بدهیم نیاز داریم که ظرفیت خود را افزایش دهیم یا به تعبیر
↩️ مطابق آیه قرآن دونوع مقام داریم: مقام امر و مقام خلق، مقام امر يعنی كن فيكون(هرچه امر کنیم همان می شود) ولی مقام خلق زمان می برد تا به وجود بيايد. روح دارای مقام امر است😌 اراده كند، اتفاق می افتد.😍 💠 ظرفيت روح آنقدر بالا است که می تواند مفاهيم را در يک لحظه انتقال بدهد كه به این کار طی اللسان می گویند.☺️ يا روح می تواند جسم را تسخير كند طوری که دربند مكان نباشد كه به این کار طی الارض می گویند😌 يا می تواند رويای صادقه ببيند و وقايع را زودتر از آنكه اتفاق بيفتد ببيند و...😁 مثالی دیگر قدرت مرتاض های هندی است که می توانند با چشم قطاری که در حال حرکت است را نگه دارند(كه البته شيوه و روش آن ها متفاوت هست و مورد تایید نیست صرفا قدرت انسان مورد توجه است)🙃 💠 از امام علی(ع) پرسيدند درب خيبر كه چندين نفر بايد تكانش بدهند را چطور از جا درآوردید؟🙄 فرمودند من با قدرت جسم اينكار را نكردم!💪 💠 اين ها گوشه ای از قدرت روح انسان است.😍😌 😌 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
رفیق #نیمکتی من😉 اینکه بگی فلان کار نمیشه و امکان نداره و اینا، فقط بهونه تراشیه😏 اگه آدمای قبل از م
رفیق من😉 بعضی اوقات بدجور از مشکلاتی که داری خسته شدی و غر میزنی.... به قول حاج حسین یکتا: داشته باش✨ 📍این روزها زودی میگذره رفیق😉✌️ 💫 😍 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📄📖📚✏️📝📘 🎥 | "کنکور" سلام به اونایی که امسال کنکوری هستن😍 سلام به اونایی که سال بعد کنکوری میشن✌️ و سلام به اونایی که سالهای بعد کنکوری خواهند شد😁 🔺حواستون باشه‼️ برخی از موسسات آموزشی با صرف هزینه های تبلیغاتی، با تشویق شرکت در ازمون های متعدد و تست زدن های بیهوده، شما رو غرق در خیال و دروغ میکنن و باعث میشن از هدفتون دور بشید.🤓☝️ 💢سوداگران آموزشی شما آینده سازان این کشور هستند..... @nimkatt_ir🇮🇷✨ ‌
🔸🔹🔸🔹 در دومین جمعهِ ماه مبارک رمضان🌙 دست هایمان را به سوی آسمان بلند کنیم و برای ظهورِ صاحب الزمان دعا کنیم.... 💠 امام زمان (عج) فرمودند: ▫️ما شما را فراموش نمی‌کنیم. 🙏 @nimkatt_ir🇮🇷✨ ‌
💠 نیمکت 💠
⭕️یه وقتایی تو اینستا، یه دایرکتی رو میخوای نخونی که سین نخوره و دستت میخوره و میبینی🙈 ✅تو این فیلم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️تو اینستا زیاد پیش میاد کلا رمز پیج قبلی یادمون میره🙄 تو این آموزش یاد میگیریم چطوری بدون داشتن رمز قبلی پیجو برگردونیم😜 ♨️این آموزش خیلی ساده ست ولی چون دقیقا موقعی ک باید بلد باشیم یادمون میره 🙈 گذاشتیم😉 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مدافعان سلامت سرتون سلامت...😍💪 🔹مراسم قدردانی نوجوانان انقلابی ناحیه ۷ بسیج دانش اموزی استان خراسان رضوی🎁💐 از کادر درمان بیمارستان دکتر شریعتی مشهد 📸عکاس: خانم رازقی @nimkatt_ir🇮🇷✨ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-من میدونم... 😔 توام منو فراموش کردی💔 +مگه میشه تو به یاد من باشی و من به یاد تو نباشم؟! 🙃 🌊 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
#سرزمین_زیبای_من #سید_طاها_ایمانی #پارت_سیزدهم آن شب حین کار یکی از بچه ها، در مورد برادرش حرف می
به زحمت تمام لطف‌های اندکی را که این سالها سفیدها در حقم کرده بودند از جلو چشمانم گذشت...🤭 حس سگی را داشتم که هربار از روی ترحم استخوان کوچکی را جلویش پرت کرده باشند.😓 انسان دوستی؟!😕 حتی موکل‌های من به چشم یک انسان به من نگاه نمی‌کردند و بهم اعتماد نداشتند.😔 لحظات سخت و وحشتناکی بود. به دیوار پشت سرم تکیه دادم.😞 انگار مغزم از کنترل من خارج شده بود. نمیتوانستم افکاری را که از ذهنم میگذشت کنترل کنم. تمام زجرهایی که از روز اول مدرسه تحمل کرده بودم، دستی که در ۱۹ سالگی از دست دادم، مرگ ناعادلانه خواهرم و... همه و همه جلوی چشمانم رژه می‌رفت...😔😭 دیگر حسم حس انسان‌دوستی و آزادی‌خواهی نبود.🙁 دیگر حسم برای دفاع از عدالت و حقوق انسان‌های مظلوم نبود.💔 حسی که مرا به سمت وکالت کشانده بود، حالا می‌رفت که تبدیل شود به حس تنفر عمیق از دنیای سفیدها...😕 واقعیت این بود که انسانیت در وجود من در حال مرگ بود...💔 وارد راهروی دادگاه شدم. اما نه برای دفاع از حقوق انسان‌های سفید. بلکه برای اثبات برتری و قدرت خودم!😏💪🏾 باید هر طور که بود در این پرونده برنده می‌شدم. فقط برای اثبات قدرتم!😏 باید به آنها ثابت میکردم که با وجود این همه تبعیض و دشمنی قدرت پیروزی و برتری‌ را دارم!💪🏾 دیگر نه برای دفاع از حقوق انسان‌های سفید، بلکه برای دنیای بومی‌ها و سیاه‌ها، باید برتری خودم را اثبات می‌کردم...😎 جلسه دادگاه شروع شد. موضوع پرونده‌ آنقدر ساده بود که به راحتی در یک یا دو جلسه قابل بررسی و حل بود اما تا من می‌خواستم صحبت کنم، وکیل خوانده توی صحبتم می‌پرید و یا فریاد می‌زد تا مانع حرف زدم من بشود.😥 موکل‌های من تمام امیدشان را از دست داده بودند و مدام با ناراحتی زیرچشمی به من نگاه می‌کردند...😔 یاس و شکست در چهره‌هایشان موج میزد اما من قصد شکست خوردن نداشتم...😕 وکیل خوانده پشت سر هم حرف میزد و عملا اجازه حرف زدن به من نمیداد.☹️ وقتی حرفش تمام شد، قاضی رو به من کرد و گفت: آقای ویزل، حرفی برای گفتن ندارید؟🧐 از جا بلند شدم. این آخرین شانس من برای پیروزی بود تنها یک جمله در ذهنم تکرار میشد: یا مرگ یا پیروزی!💪🏾 با اعتماد به نفس زل زدم در چشم‌های قاضی،و گفتم: حرف آقای قاضی؟😕 آیا گوشی برای شنیدن صدای انسان‌های مظلوم هست؟😒 آیا کسی در این کشور گوش برای شنیدن دارد؟😒 وکیل خوانده از جا پرید و با عصبانیت فریاد زد: اعتراض دارم آقای قاضی! جای این حرف‌ها در دادگاه نیست!😕 قاضی گفت: اعتراض وارده! آقای ویزل شما دارید توی صحن دادگاه اهانت میکنید! +من اهانت میکنم آقای قاضی؟ منی که هر بار خواستم صحبت کنم اجازه و فرصتی برای صحبت به من داده نشد؟😕 همه شما خیلی خوب می‌دونید که تمام مدارک این پرونده به نفع موکل منه!😏 من قبل از دادگاه تمام مدارک و شواهد رو به شما تقدیم کردم و امروز ما فقط باید برای تعیین جریمه و حق موکل من اینجا باشیم. اما چرا به من حتی حق اعتراض به وکیل مقابلم داده نمیشه؟🧐 رو به وکیل خوانده کردم و گفتم: در حالی که شما آقای وکیل هیچ مدرک محکمه پسندی به دادگاه ارائه نکردید و تمام وقت دادگاه رو به بازی کردن با کلمات گذروندید. آیا واقعا گوشی برای شنیدن صدای مظلوم هست؟😕 این بار وکیل خوانده با خشم بیشتری داد زد: من اعتراض دارم آقای قاضی...😠 پریدم وسط حرفش و با عصبانیت گفتم: به چی اعتراض دارید آقای وکیل؟😕 به حرف‌های من؟ یا به اینکه یک بومی سیاه جلو شما ایستاده؟😏 وکیل خوانده کپ کرد و سرجایش میخکوب شد.🙄 قاضی غرید: آقای ویزل! به عنوان قاضی به شما اخطار میدم که اگه به این حرف‌ها ادامه بدید ناچار میشم شما رو از دادگاه اخراج کنم...😠 با عصبانیت فریاد زدم: آقای قاضی! اون کسی که داره توهین می‌کنه من نیستم!🤭 شمایید. شما هستید که به شعور انسان‌هایی اهانت میکنید که این قوانین را نصب کردن.😕 قوانینی که میگه هر انسانی حق داره از خودش دفاع کنه. همون قانونی که به من اجازه داده اینجا جلوی شما بایستم...😏💪🏾 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
↩️ مطابق آیه قرآن دونوع مقام داریم: مقام امر و مقام خلق، مقام امر يعنی كن فيكون(هرچه امر کنیم همان م
💠 همه ما انسان ها از این روح برخورداریم. حالا چرا نمی توانيم آن كار ها را انجام بدهيم؟؟🤔چون روحمان را رشد نداده ایم و خوراک روحمان را تامین نکردیم.😢 آخرين دفعه ای كه يک نماز با توجه خوانده ايم را يادمان هست؟🙁 💠 بشر اگر به اين حقيقت برسد كه درون خود اين ظرفيت را دارد و متصل به عالم بالا است به خيلی چيزها می تواند دست یابد.😌 البته يهودیان در تلاشند که ما به این حقیقت دست پیدا نکنیم! مثلا از قدرت كائنات می گویند تا به ما اثبات کنند این قدرت از آن ما نیست بلکه در کائنات است.😕 درصورتی كه آن قدرت درون خودمان است! ما باید به قدرت خودمان ایمان داشته باشیم نه به کائنات.💪☺️ به هر نحوی حواسمان را پرت می كنند تا خودمان را نشناسيم! 😔 😌 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
خدایا من چشم به راه گشایش نزدیکی که خودت گفتی هستماااا😌❤️ 💫 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
🌺برسانيد به مسكين،خبر شادِ مرا☺️ 🌺اندكی مانده كريم ديده گشايد به جهان😍 🌺 میلاد امام حسن مجتبی (ع) مبارک باد @nimkatt_ir 🇮🇷✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👀 🎥نماهنگ "صبح روشن" 🗣خواننده: حسین حقیقی 🎉 پر شور وشعف زمین سراسر😍 برا امیرعشق، اومده سبط اکبر به شب عالم اومده صبح روشن مه خوش سیما تموم عشق مادر 🎈🌸🍃🎊🌸🎉🎈 @nimkatt_ir 🇮🇷✨ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎁🎈 " بغلی"|یه بازی جذاب ♨️یه بازی دورهمی جذاب😁 ⭕️ این روزا اگه بازی ای باشه که ترکیبی خانوادگی و گوشی باشه دیگه عالیه😁😅 📍پیشنهاد به شما🤩 بغلی🌀 ♨️لینک دانلود: http://cafebazaar.ir/app/?id=ir.trix.bedebaghali&ref=share 😷 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
#سرزمین_زیبای_من #سید_طاها_ایمانی #پارت_چهاردهم به زحمت تمام لطف‌های اندکی را که این سالها سفیدها
این همه تبعیض نفسم را بند آورده بود. رو به قاضی کردم و گفتم: فراموش نکنید که شما نماینده عدالت هستید. نماینده ای که باید حرف مظلوم رو بشنوه و حق اون رو بگیره.👊🏽👊🏽 وکیل خوانده، در حالی که از شدت خشم چشم هایش می لرزید و صورتش سرخ شده بود دوباره فریاد زد: من اعتراض دارم آقای قاضی! این حرف ها و شعار ها جاش تو دادگاه نیست!😡 قبل از اینکه قاضی بتواند واکنشی نشان دهد من صدایم را بلندتر کردم و گفتم: باشه! من رو از دادگاه اخراج کنید! اصلا بندازید زندان و صدای اعتراض یک مظلوم در برابر عدالت را خفه کنید! آیا غیر از اینه که شما آقای وکیل هیچ مدرکی برای دفاع از موکلتون ندارید؟😏 مکث کردم. دیگر نفسم درنمی آمد اما با هم ادامه دادم: متاسفم!😔 اما نه برای خودم! متاسفم برای انسان هایی که علی رغم پیشرفت و تکنولوژِی هنوز تو تعصبات کور خودشون گیر کردن! انسان امروز به جایی رسیده که در آسمون ها سفر میکنه اما با مغز خشکی که هنوز تو تفکرات عصر رنسانس گیر کرده...☹️ بدون توجه به فریاد و اعتراض وکیل مقابل به حرفم ادامه می دادم. قاضی با عصبانیت چندبار چکش را روی میز کوبید و فریاد زد: سکوت کنید! این یک اخطاره به هر دوی شما! اگه ساکت نشید مجبور میشم هردوتون رو از دادگاه اخراج کنم!!🤬🤯 سکوت عمیقی فضای دادگاه رو پر کرد. اصلا حالم خوب نبود ولی معلوم بود حال وکیل مقابل از من بدتر است. با چنان نفرتی به من نگاه میکرد که اگر میتوانست در جا مرا میکشت...🤯😱 بلاخره قاضی سکوت را شکست و گفت: من بعد از بررسی مجدد شواهد و مدارک فردا ضبح ساعت 9 نتیجه نهایی را اعلام میکنم. وکیل هر دوطر راس ساعت اعلام شده وی دفتر من باشند. ختم دادرسی...😴 و سه بار چکش را روی میز کوبید. تا صبح خوابم نبرد. چهره مایوس و نامید موکل هام حرف ها و رفتارها و فشارهای آن روز، نابود شدن تمام امید و آرزوهایم، تمام آن سالهای سخت و... 😔 همین طور که دراز کشیده بودم دانه های اشک بی اختیار از چشمانم پایین می ریخت... از خودم و سرنوشتم متنفر بودم. چرا با آن همه استعداد باید سیاه متولد می شدم؟؟چرا؟؟؟👨🏿 فردا صبح چند ساعت قبل از ساعت 9 در دادگاه حاضر بودم. حال آدمی را داشتم که با پای خودش جلو چوخه اعدام ایستاده. منتظر بودم هر لحظه قاضی ماشه ای بکشد و تمام...😔 اما سرنوشت جور دیگری رقم خورد. قاضی رای پرونده را به نفع ما صادر کرد. فریادهای وکیل خوانده بی تاثیر بود ما پرونده را برده بودیم و حالا بحث فقط سر مبلغ جریمه بود. جلسه تمام شد. وکیل مدافع با عصبانیت اتاق را ترک کرد. قاضی با نگاه تحسین آمیزی به من لبخند زد. دستش را به سمت من دراز کرد و گفت: آقای ویزل! کارتون خوب بود. ☺️ برای اولین بار در عمرم طعم پیروزی را با همه وجود حس میکردم. باورم نمیشد. همه بدنم میلرزید. از در که بیرون رفتم، هنوز نمیتوانستم روی پاهایم بایستم. هنوز باورم نمیشد و توی شوک بودم. موکل هایم با نگاه خاصی سرتا پایم را برانداز میکردند.🤨 _شکست خوردیم؟؟؟ دیگر نتوانستم جلوی اشک هایم را بگیرم. با خوشحالی گفتم: نه! پیروز شدیم! ما بردیم...💪🏼😄 برای اولین بار بود که جلوی کسی گره میکردم و این اشک اشک شادی بود. اگر خدایی وجود داشت، این حتما یک معجزه بود...😍😍 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
💠 همه ما انسان ها از این روح برخورداریم. حالا چرا نمی توانيم آن كار ها را انجام بدهيم؟؟🤔چون روحمان ر
💠 انسان خليفة الله است. بزرگترين مشكلمان اين است كه به ظرفیتمان باور نداريم و البته موانعی هست كه بايد از آن ها عبور كنيم.💪 💠 از موانع كه عبور كنيم به جايی می رسيم كه می توانيم از صبح تصميم بگيريم در طول روز چگونه باشيم.😌☺️ 💠 چه موانعی وجود دارد؟ چرا من ظرفیتم را باور نمیکنم؟ چه چیزی موجب می شود مسير هموار شود؟ در ادامه... 😌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-یه راهی نشونم بده که سریع جواب بده🙁 +از صبر و نماز برای حل مشکلاتت کمک بگیر😉❤️ 🌊 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
♨️از بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار کنفرانسی با ستاد ملی مبارزه با کرونا ✅غربی‌ها در این آزمون بین‌المللی انصافاً شکست خوردند! این هم یک نکته‌ی مهمّی است که بنده اصرار دارم این نکته مورد غفلت قرار نگیرد و ناگفته نماند. غربی‌ها در این امتحان بزرگی که در همه‌ی دنیا -از شرق و غرب دنیا- پیش آمد، در چند عرصه شکست خوردند؛ در توانایی‌های مدیریّتی‌شان شکست خوردند @nimkatt_ir 🇮🇷✨
♨️خدایا❗️ یه کاری کن ساعت دلم فقط رو خودت کوک باشه😍😁 💫 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
#سرزمین_زیبای_من #سید_طاها_ایمانی #پارت_پانزدهم این همه تبعیض نفسم را بند آورده بود. رو به قاضی ک
خبر پیروزی من بین کارگر ها پیچید، مجبور بودم به کارم ادامه بدهم.🙃 همه با تعجب به من نگاه می‌کردند. یک وکیل سیاه که بین زباله‌ها کار می‌کرد. کارگر‌ها با کنجکاوی می‌آمدند و سوال‌های حقوقی شان را از من می‌پرسیدند. طبق قانون من باید بابت پاسخ دادن به این سوال‌ها پول میگرفتم. اما من هیچ پولی از آنها دریافت نمیکردم. چون من برای پولدار شدن وکیل نشده بودم... 😌 همین مساله و تسلط من به قانون، باعث شهرت من شد. تعداد پرونده‌های من کم‌کم بیشتر و بیشتر میشد.☺️ هر چند هیچ چیز برای من ساده نبود...😔 همیشه شانس شکست من چند برابر طرف دیگر بود.🙁 با هر پرونده فشار زیادی به قلبم وارد می‌شد. جوری که بعد از هر پرونده احساس می‌کردم یک سال از عمرم کم شده است...☹️ اکثر موکل‌های من فقیر بودند.😔 آنقدر دستمزدم انقدر ناچیز و کم بود که فقط به اندازه خرید یک وعده غذا می‌شد. اما من راضی بودم. همه چیز روال عادی داشت که آن پرونده جنجالی پیش آمد...🤯 پلیس یک نوجوان ۱۷ ساله سیاه‌پوست را با شلیک ۲۶ گلوله کشت...😳 آنها محمد ۱۷ ساله را به جرم همکاری و مشارکت در دزدی و حمل سلاح گرم کشتند...😥 آن روز توی دفترم مشغول کار بودم که پدر و مادر محمد وارد دفترم شدند. خبر کشته شدن پسرشان را در اخبار شنیده بودم... ماجرا از این قرار بود: محمد به خاطر یک برنامه تا نزدیک غروب در مدرسه مانده بود. موقع غروب در حال بازگشت به خانه بود که پلیس به خاطر کوله بزرگ روی دوشش و رنگ سیاه‌پوستش و نزدیک بودن به محل جرم به او شک می‌کند.🙄 آنها با سرعت به جلو محمد می‌پیچند. محمد از دیدن پلیس‌ها بسیار وحشت زده میشود. پلیس ها با سرعت از ماشین بیرون می‌آیند و در حالی که فریاد می‌زدند: دست‌هایت را ببر بالا به محمد شلیک می‌کنند...😥 ۲۶ گلوله بدون لحظه‌ای مکث و تردید، به سوی یک بچه شلیک می‌شود و بدن او را سوراخ سوراخ می‌کند...😞 بچه‌ی وحشت زده‌ای که هرگز نفهمید چرا او را به گلوله بستند...😣 سلاح گرم و هیچ‌کدام از وسایل مسروقه در وسایل محمد پیدا نشد...😕 طبق گزارش پزشکی قانونی، گلوله به زیر بغل و پهلوی محمد اصابت کرده بود... این فقط در صورتی می‌توانست اتفاق افتاده باشد که آن بچه‌ به نشانه تسلیم دستانش را بالا گرفته باشد. این یعنی آن‌ها به کسی شلیک کرده بودند که تسلیم شده بود...😓 این چیزی بود که تمامی شاهد های حاضر در صحنه آن را به زبان آوردند: اون بچه در حالی که کیفش رو انداخته بود روی زمین، دستاش رو به نشانه تسلیم برد بالا... اما هیچ کس آن پلیس ها را توبیخ نکرد.😕 پلیس حتی یک عذرخواهی کوچک هم برای تبرئه خودش به زبان نیاورد... 😕 هر روز انسان‌های زیادی در دنیا کشته می‌شوند و کشته شدن محمد هم مثل همه آن‌ها یک تراژدی محسوب می‌شد... طبق رای قاضی پرونده، پلیس ها به اینکه آن بچه مسلح هست یا نه شک کرده بودند و این حرکت پلیس صرفا برای دفاع از خود محسوب می‌شد و آنها مرتکب هیچ جرمی نشده‌اند... ۲۶ گلوله برای دفاع از خود...😳🙄 حتی دیدن چهره پدر و مادر آن پسربچه هم وجودم را آتش می‌زد، هیچ کس بهتر از من حال آن‌ها را درک نمیکرد...😓 آن‌ها حرف می‌زدند و من حر‌ف‌هایشان را یادداشت می‌کردم. قسم خوردم که هر کاری از دستم برمی‌آمد برای آن‌ها انجام بدهم...💪🏾 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
💠 نیمکت 💠
💠 انسان خليفة الله است. بزرگترين مشكلمان اين است كه به ظرفیتمان باور نداريم و البته موانعی هست كه با
💠 باید طوری باشيم كه خدا می پسندند و به رضايت برسيم. ظرفيتمان را افزايش بدهيم. باورمان به خودمان را تغيير بدهیم و به این باور برسیم که ما یک جسم تمام شدنی نیستیم. ما يک روح هستيم كه "فعلا" در يک جسم هستیم، همان روحی كه خداوند می فرمایند: نَفَختُ فيهِ مِن روحي.☺️ 💠 بايد روحمان را تقويت كنيم و موانع تقويت روح را برطرف كنيم.💪 ↩️ موانع تقویت روح چيست؟🤔 1⃣ باور نکردن روح و توانايی هايش: روح و توانایی هایش را باور کنیم. هر صبح كه از خواب بيدار می شويم باور داشته باشیم که يک خالق بيدار شده است.😌 ما توسط روحمان می توانيم خلق كنيم زیرا ظرفيت روح فوق العاده زیاد است. البته اگر این ظرفیت مدیریت نشود همانقدر كه خوب است می تواند ويرانگر شود.🙁 😌 @nimkatt_ir 🇮🇷✨
⭕️سانحه برای شناور «کنارک» نداجا/ شهادت نوزده نفر و مجروحیت 15 نفر از کارکنان ارتش 🔹روابط عمومی منطقه یکم دریایی بندرعباس از بروز حادثه برای یکی از شناورهای سبک این منطقه در محدوده آبهای بندر جاسک خبر داد. 🔹بعدازظهر روز گذشته در حین انجام تمرین دریایی توسط تعدادی از شناورهای نیروی دریایی ارتش، شناور پشتیبانی سبک کنارک دچار حادثه شد. 🔸ابعاد حادثه در دست بررسی دقیق کارشناسان فنی است. 🗞 @nimkatt_ir 🇮🇷✨