🌴🌷🇮🇷🌹🌴
#محرم شود و #روضه بخوانیم و یاد نکنیم از شهید #سید_روحالله_عجمیان و شهید #آرمان_علیوردی ؟
ما لشکر شمر و یزید رو ۱۴۰۰ سال بعد به چشم دیدیم ...
❤️امام خامنه ای❤️
#شمارش_معکوس_ظهور
🔻یاران سیدخراسانی🔻
🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویرانی حرم حضرت اباعبدالله الحسین(صدام در سال ۱۳۷۰ در قیام شیعیان کربلا، به حسین کامل دستور داد: «به حرم حضرت اباعبدالله الحسین حملهور شوید و همه کسانی را که آنجا هستند تکه تکه کنید.» حسین کامل در آستانه ورود به کربلا ایستاد، به رجزخوانی پرداخت و با غرور و جسارت گفت: «من حسین هستم و تو هم حسین هستی. ببینیم کی زودتر دیگری را از بین میبرد!» و با گلوله تانک گنبد حرم امام حسین (ع) را مورد هدف قرار داد. ( رجزخوانی «حسین کامل» بعدا ذلیلش کرد،)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتشار برای نخستینبار
آخرین مراسم عاشورای حیات دنیوی سیدالشهدای خدمت سیدابراهیم رئیسی رضوان الله علیه، عصر عاشورای ۱۴۰۲ ـ هیأت رایهالعباس
سیدجان بادل ما تنگ شده برات😔
💔 لطفا با حال مناسب گوش کنید...
شادی ارواح مطهر سیداالشهداها صلوات🤲
#سیداالشهداء_اباعبدالله_الحسین_ع
#سیدالشهداء_انقلاب_شهیدبهشتی
#سیدالشهداء_مدافع_حرم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سیدالشهداء_خدمت
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
التماس دعا
هدایت شده از حقیقت
🏴 عاقبت چشمان گریان برای أباعبدالله الحسین علیه السلام
🖤 #امام_سجاد علیه السلام فرمودند:
🌱أَیُّما مُؤْمِنٍ دَمَعَتْ عَیْناهُ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ (علیهما السلام) دَمْعَةً حَتّی تَسِیلَ عَلی خَدِّهِ، بَوَّأَهُ اللهُ بِها فِی الْجَنَّةِ غُرَفاً یَسْکُنُها أَحْقاباً
☘ هر مؤمنی که چشمانش برای کشته شدن حسین علیه السلام گریان شود، به گونهای که اشک بر گونههایش سرازیر گردد، خداوند به سبب آن، او را در خانههای بهشتی جای دهد که روزگاران درازی را در آنها به سر بَرَد.
📚 بحارالانوار، ج ۴۴
@hagigei
هدایت شده از حقیقت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀 اگر برای هرچیزی خواستید گریه کنید، برای حسین(علیهالسلام) گریه کنید
#شهید_رئیسی_عزیز🌹
@hagigei
هدایت شده از حقیقت
🏴 عاقبت چشمان گریان برای أباعبدالله الحسین علیه السلام
🖤 #امام_سجاد علیه السلام فرمودند:
🌱أَیُّما مُؤْمِنٍ دَمَعَتْ عَیْناهُ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ (علیهما السلام) دَمْعَةً حَتّی تَسِیلَ عَلی خَدِّهِ، بَوَّأَهُ اللهُ بِها فِی الْجَنَّةِ غُرَفاً یَسْکُنُها أَحْقاباً
☘ هر مؤمنی که چشمانش برای کشته شدن حسین علیه السلام گریان شود، به گونهای که اشک بر گونههایش سرازیر گردد، خداوند به سبب آن، او را در خانههای بهشتی جای دهد که روزگاران درازی را در آنها به سر بَرَد.
📚 بحارالانوار، ج ۴۴
@hagigei
💥🇮🇷💥
⚫️
🔳
امروز (۲۷ تیرماه ) #سالروز اعلام #پذیرش #قطعنامه ۵۹۸ #شورای_امنیت (#شورای_سلب_امنیت) #سازمان_ملل از سوی #جمهوری_اسلامی_ایران
۱۳۶۷
🌴💥👌💥🌴
هدایت شده از بیسیمچی مدیا 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نصرالله: اگر تانکهایتان را به جنوب لبنان بیاورید، دیگر چیزی به عنوان کمبود تانک نخواهید داشت؛ چون تانکی برایتان باقی نخواهد ماند
تا زمانی که تجاوز به غزه، مردم و مقاومت در اشکال مختلف آن ادامه داشته باشد، جبههٔ ما در لبنان متوقف نخواهد شد.
یا حسین ما تو را رها نکردهایم؛ تو میدانی و همهٔ دنیا میدانند. گواه ما شهدایمان، زخمهای مجروحان و خانههای ویرانمان است. برای همیشه لبیک یا حسین!
@BisimchiMedia
🍁... دستش را هم مىبوسیدند
🔷 امام خمینی (ره) :
✍از خدا مىخواستند آنها که سیدالشهدا ساکت باشد و آنها به خرسوارى خودشان سوار باشند. اگر او هم سر جاى خودش مى نشست و در مدینه وقتى که مردک مى آمد مى گفت که بیعت کن، مى گفت بسیار خوب سلّمه الله تعالى! نعوذبالله اگر یک همچو چیزى مى گفت، از خدا مىخواستند؛ خیلى هم احترامش مىکردند، دستش را هم مىبوسیدند.
📚صحیفه امام، ج۲، ص۳۷۲-۳۷۳ نـجف؛ ۱تیر۱۳۵۰
🌸🌴🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امروز ، سالروز پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت از سوی جمهوری اسلامی است.
با پذیرش و اجرایی شدن این قطعنامه در آخر مردادماه ، حالت نه جنگ و نه صلح بین دو کشور برقرار شد /
سخنان امام خمینی(ره) در مورد پذیرش قطعنامه ۵۹۸
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
هدایت شده از حقیقت
🌾 روایتی از ۱۳شهید نوجوان جهرمی که روز عاشورای ۶۲ تشنه شهید شدند...
🌷 اولین باری بود که در روز تاسوعا نیرو به جبهه می بردم. حزن شدیدی فضای اتوبوس را گرفته بود، تعدادی جوان ونوجوان معصوم. شاید اولین سالی بود که بچهها شب عاشورا را در اتوبوس می گذراندند. هر کس برای خودش خلوتی داشت. بعضیها زیر لب روضه می خواندند، بعضی در فکر و برخی دیگر چیزی مینوشتند.
شب فرا رسید کمی خسته شده بودم از آقای نظری که کمک من بود خواستم تا او رانندگی کند و من ساعتی استراحت کنم، زمانی که اتوبوس برای اقامه نماز صبح ایستاد از خواب بیدار شدم.
بعد از خواندن نماز صبح من پشت فرمان نشستم. باید کمی عجله میکردیم تا ساعت 4 عصر خودمان را به مهاباد برسانیم چون بعد ساعت 4 جاده ناامن میشد و تازه تردد ضد انقلاب آغاز میشد و تا صبح روز بعد ادامه می یافت و جاده را ناامن میکرد.
روز عاشورا بود و از گوشه کنار اتوبوس صدای هق هق گریه به گوش میرسید. نمی دانم شاید به دلشان افتاده بود که در روز عاشورای امام حسین، به شهدای کربلا می پیوندند. هر از گاهی آقای نظری پارچ آبی را بین بچهها میگرداند تا بنوشند اما عاشورا بود وکسی لب به آب نمی زد. حال و هوای اتوبوس قابل توصیف نبود.
نزدیک ظهر مقداری نان و خرما بین بچهها تقسیم شد و به عنوان ناهار آن را درون اتوبوس میل کردند. فرصت توقف نداشتیم فقط چند لحظهای را برای اقامه نماز ظهر در سقز ایستادیم. نماز ظهر عاشورایشان دیدنی بود تعدادی نوجوان چهارده پانزده ساله با آن جثه کوچکشان مشغول راز و نیاز بودند.
سریع سوار شدند تا زودتر به مهاباد برسیم، دلهره عجیبی داشتم آقای نظری هم که کنار من نشسته بود حال خوشی نداشت و میگفت خیلی دلم شور میزند. دلمان مثل سیر و سرکه می جوشید و دلیلش را نمی دانستیم که ناگهان متوجه شدم جاده بسته شده است و یک مینی بوس ویک سواری کنار جاده ایستاده بودند.
فکر کردم تصادف شده است. پاهایم را تا آخر روی ترمز فشار دادم، چند نفر با لباس مبدل بسیجی و اسلحه اطراف جاده ایستاده بودند. ناگهان دو سه نفر آرپیجی به دست وسط جاده ظاهر شدند و به سمت ما نشانه رفتند. مصطفی رهایی بلند شد و داد زد: «کومولهها هستند، کومولهها هستند.»
شوکه شده بودم، نمی دانستم چه کاری باید انجام دهم. یکی از منافقین گفت: دستتان را بالا ببرید و ناگهان درب اتوبوس را باز کرد و همه را با اسلحه تهدید کرد. دور تا دورمان را با اسلحه احاطه کرده بودند و نمی شد تکان خورد. کارت اتوبوس و پلاک شخصی آن، آنها را متقاعد کرد که اتوبوس شخصی است.
آنان تمام وسایل بچهها را از جعبه اتوبوس بیرون آوردند و کارت شناسایی آنها را گرفتند. همه آنها بسیجی بودند به جز مصطفی رهایی که کارت سپاه داشت. با تهدید همه را به سمت جنگل بردند و تنها من و آقای نظری مانده بودیم.
نمی دانم چطور باورشان شده بود که ما دو نفر شخصی هستیم و ارتباطی با رزمندگان نداریم و فقط راننده هستیم. در همین حین یک مینیبوس پر از مسافر هم از راه رسید و آن را هم متوقف کردند و در بین آنها سربازی را که به همراه پدر پیرش به مهاباد می رفتند، پیاده کردند و سرباز را همان جا جلو چشمان پدرش کشتند و پیرمرد را به من سپردند و گفتند پیرمرد را سوار کن و برگرد.
تمام حواسم پیش بچهها بود، خدایا چه بر سر بچهها میآورند. جرأت نمیکردم از سرنوشت بچهها بپرسم صدای شنیدن تیر از بین جنگل خیلی مرا بیتاب کرده بود با دلهره تمام پشت فرمان نشستم و با اضطراب اتوبوس را روشن کرده و به سمت نزدیکترین مقر سپاه حرکت کردم.
فردا صبح زود اتوبوس را برداشتم و به محل حادثه حرکت کردیم. ماشین را کنار جنگل گذاشتم و به سرعت به طرف جنگل دویدم. غمبارترین و سخت ترین صحنه عمرم را آن جا دیدم. بدن بیجان و تیرباران شده 13 جوان و نوجوان معصوم که هر یک گوشهای افتاده بودند و در عصر عاشورای سال 1362 به جمع شهدای کربلای 61 هجری قمری پیوستند.
📚کتاب خاطرات دردناک
ناصرکاوه
☝ راوی:غلام رشیدیان
@hagigei