eitaa logo
نیم پلاک
814 دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
7.6هزار ویدیو
402 فایل
کانال #اختصاصی شهدا #سبک_زندگی و #خاطرات https://eitaa.com/nimpelak_m @abbasma
مشاهده در ایتا
دانلود
1.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 شهیدی که به اسم حضرت زهرا (س) حساس بود و با شنیدن اسمش گریه میکرد شهید حاج عبدالله رودکی @Hamiyan_sepah
9.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍 این فیلم‌، خط مقدم کربلای ۵ در شلمچه را به تصویر کشیده است. این عزیز آرپی‌جی‌زن که لباس سبز پوشیده «شهید سعید شاه حسینی»رزمنده لشگر ۲۷، برادر «شهیدان محمدحسن و حسین شاه‌حسینی» است.این سه برادر شهید اصالتا نیاورانی بودند (ساکن شمال تهران). ووالدینشان، چند سال قبل آسمانی شدند وقتی سعید شهیدشد بچه‌ها رفتند تا خبر را به خانواده‌اش بدهند،حاج عبدالوهاب، پدرشهید آمد وگفت شلوغ نکنید،مادر سعیدقبلا دو فرزند دیگرش را هم تقدیم کرده،بگذارید من خودم این خبر را می‌دهم وقتی به منزل می‌روند، می‌بینند مادر، پای تلویزیون نشسته و اتفاقا همین فیلم در حال پخش شدن است.مادر با یک ذوق عجیبی می‌گوید: «سعید!! سعیدِ خودمونه! سعید آرپی‌جی می‌زند و"یا حسین" می‌گوید و به پشت تیربار می‌رود تا بعثی‌ها را نابود کند. پدر به مادر می‌گوید: «دیدی شیربچه‌ات را ؟ مادر با خوشحالی می‌گوید: بله. پدر می‌گوید: اگر لیاقت داشته باشد، باید مانند برادرانش شهید شود و سپس ادامه می‌دهد: «این پسرمان هم لایق بود, و این تکبیر آخرش بود در پی شنیدن خبر شهادت فرزند،قطرات اشک مادردر برابر تصویر تلویزیون جاری میشود منزل مسکونی این خانواده شهید اکنون حسینه شده
10.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدی که حضرت زهرا سلام الله علیها را ملاقات کرد... وقتی نام مبارک حضرت زهرا سلام الله علیها بر زبان می آورند، قدرت تکلم را از دست می دهند...
| حرفهای یک بسیجی‌که زنده زنده سوخت | روایتی از رزمنده جانباز حاج علی مسجدیان | انتشار به مناسبت شهادت مظلومانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) ✍🏻 حاج علی مسجدیان از رزمندگان جانباز و پرسابقه لشکر ۱۴ امام حسین (علیه السلام) با حال و هوایی محزون و چشمانی اشکبار روایتی تکان دهنده از بروز عشق و دلدادگی یکی از شهدا به حضرت زهرا سلام الله علیها در لحظه شهادت را این چنین روایت می کند؛ 🔹 اواسط اردیبهشت ماه ۶۱، در مرحله دوم عملیات بیت المقدس، حسین خرازی نشست ترک موتور و گفت: «بریم یک سر به خط بزنیم». بین راه، به یک نفربر بی‌ام‌پی برخوردیم که در آتش می‌سوخت و چند بسیجی عرق‌ریز و مضطرب سعی می‌کردند شعله‌ها را با خاک و آب مهار کنند. حسین آقا گفت: «این‌ها دارن چی کار می‌کنن؟ وایسا بریم ببینیم چه خبره.» 🔥 هرم آتش اجازه نمی‌داد کسی بیش از دو-سه متر به نفربر نزدیک شود. از داخل شعله‌ها، صدایی می‌آمد که فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و زنده زنده می‌سوزد. من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده خدا به همراه دیگران شروع به پاشیدن خاک و گونی روی آتش کردیم. 🤲🏻 جالب اینکه آن عزیز گرفتار حتی در حال سوختن اصلا ضجه و ناله نمی‌زد بلکه با صدای بلند فریاد می‌زد: «خدایا! الان پام داره می‌سوزه، می‌خوام اون ور ثابت‌قدم باشم... الان سینه‌ام داره می‌سوزه، این سوزش به سوزش سینه حضرت زهرا نمی‌رسه... الان دست‌هام سوخت، می‌خوام تو اون دنیا دست‌هام رو طرف تو دراز کنم، نمی‌خوام دست‌هام گناهکار باشه... صورتم داره می‌سوزه، این سوزش برای امام زمانه، برای ولایت است، اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت.» 😢 اگر با چشمان خود نمی‌دیدم، باور نمی‌کردم کسی با چنین وضعی چنین حرف‌هایی بزند. انگار خواب می‌دیدم اما آن بسیجی که هیچ‌وقت نفهمیدم کی بود، همچنان که ذره‌ذره کباب می‌شد، این جملات را مرتب و سلیس فریاد می‌زد. 💥 وقتی آتش به سرش رسید، گفت: «خدایا! دیگه طاقت ندارم، دارم تمام می‌کنم... لا اله الا الله. خدایا خودت شاهد باش... خودت شهادت بده آخ نگفتم.» و در همین لحظه سرش با صدای تقی ترکید و تمام شد. 😭 در آن لحظه که جمجمه‌اش ترکید، من دلم می‌خواست خاک گونی‌ها را روی سرم بریزم. بقیه هم وضعیتشان به هم ریخت. یکی با کف دست به پیشانی‌اش می‌زد، یکی زانو زده و تو سرش می‌کوبید، یکی با صدای بلند گریه می‌کرد. سوختن آن بسیجی همه ما را سوزاند. حال حاج حسین خرازی از همه بدتر بود؛ دو زانویش را بغل کرده بود و های‌های گریه می‌کرد و می‌گفت: «خدایا! ما پاسخ این‌ها را چگونه بدهیم؟ ما فرمانده این‌ها هستیم؟ آن‌ها کجا و ما کجا؟ آن دنیا خدا ما را نگه ندارد و بگوید پاسخ این‌ها را چه می‌دهی؟» 😔 حالش خیلی خراب بود، آشکارا ضعف کرده و داشت از حال می‌رفت. زیر بغلش را گرفتم و بلندش کردم و هرطور بود بلند شدیم. تمام مسیر، روی موتور، سرش را روی شانه من گذاشت و آنقدر گریه کرد که پیراهن کره‌ای و حتی زیرپوشم خیس اشک شد. 🙏 دو ساعت بعد، در مسیر بازگشت، دیدیم سه-چهار نفر دور چیزی حلقه زده و نشسته‌اند. حسین گفت: «وایسا به این‌ها بگو از هم جدا بشن، یک چیزی بیاد وسطشان همه با هم تلف می‌شن. همان یکی بس نبود؟» 🕊️ نزدیکشان ترمز زدیم. یکی‌شان بلند شد و گفت: «حسین آقا! جمعش کردیما.» حسین پرسید: «چی چی رو جمع کردین؟» جواب داد: «همه هیکلش شد همین یه گونی.» 💔 فهمیدیم جنازه همان شهید است که دو ساعت قبل داخل نفربر سوخته بود. دور گونی نشسته بودند و زیارت عاشورا می‌خواندند. حسین آقا از موتور پیاده شد و گفت: «جا بدید ما هم بشینیم، با هم بخوانیم. ان‌شاءالله مثل این شهید معرفت پیدا کنیم.» ✍🏻 این ماجرا را از پدرم (شهید زاهدی) نیز که خود این ماجرا بودند شنیده بودیم. 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
هدایت شده از قاف عشق
با این ستاره ها ۲ آذر.mp3
زمان: حجم: 1.7M
🌟 🌷از شهدای استان اصفهان بشنوید 🔺یادی از : شهید سید محسن موسوی 👈از شهدای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه 🎙راوی: پدر شهید 🔹تهیه کننده: لیلا حسن پور 🍃🌷 @ghafeshgh 👈👈
هدایت شده از قاف عشق
19.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹شهدای گمنام چطور شناسایی می شوند؟ ♦️ شهدای تفحص شده که کارت شناسایی و پلاک همراهشان نیست، به عنوان شهید گمنام معرفی می شوند و روند شناسایی آنها از طریق آزمایش ژنتیک صورت میگیرد. روشی مطمئن که البته سختی های خود را دارد. 🍃🌷 @ghafeshgh 👈👈
13.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 📌 بسیج چگونه تشکیل شد؟ 🎥 بیانات امام خامنه‌ای مدظله‌العالی در رابطه با چگونگی تشکیل بسیج ... 📱@Doc_d_moghadas .
. 📌 در ذهن برخی افراد این سوال پیش می‌آید با وجود امکان شناسائی افراد از طریق آزمایش DNA چرا ما همچنان شهید گمنام داریم؟ 👤 پاسخ دکتر تولایی رئیس مرکز تحقیقاتی ژنتیک نور: 🔹 استخراج ژن روی یک نمونه خونی کار ساده‌ای نیست اگر قرار باشد همین کار روی بافت انجام شود حساسیت کار ۲۰ برابر بیشتر خواهد شد. همین اقدام روی بافت سخت مشکل‌تر میشود. سختی کار روی نمونه استخوانی بسیار بیشتر از کار کردن روی نمونه‌های خونی است. 🔹 بافت سخت ابتدا باید پودر شود اجزای درون سلولی با پودر کردن از بین میرود، پس راندمان کار پائین می‌آید. برای جبران راندمان کار روش‌های حساسی را پیش میگیرند. پس سختی کار در نمونه‌های استخوانی چندین برابر نمونه‌های خونی است. خصوصا اگر این نمونه‌ها مدت طولانی در شرایط نامطلوب قرار داشته باشند. 🔹 روی برخی از نمونه‌ها باید چندین بار روش‌های مختلف را امتحان کرد تا به یک نمونه DNA دارای کیفیت لازم برای مطالعات بعدی برسیم. 🔹 حال با در نظر گرفتن این مشکلات فرض کنید نمونه‌ای را در اختیارمان قرار میدهند که در شرایط سختی نیز قرار داشته است. ● مثلا: باید روی یک نمونه استخوانی کار کنیم که ۳۰ سال در «باتلاق» و «مرداب» و یا در معرض مستقیم «آفتاب» شدید مناطق جنوبی کشور بوده است. 🔹 این مسائل باعث میشود که غشای اصلی سلولی آسیب ببیند. بنابراین باید حساس‌تر و ظریف‌تر کار کرده و روش‌های مختلف را بکار گیریم و این موجب طولانی شدن مراحل کار آزمایشگاهی میشود ... 📝 جهت مطالعه‌ی کامل این مصاحبه بسیار خواندنی به لینک ذیل مراجع فرمائید: 💻 mehrnews.com/xvFFk 📆 سوم آذر ماه؛ سالروز شهادت (س) و گرامیداشت شهدای گمنام سراسر کشور. 📱@Doc_d_moghadas .
23.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🎥 موشن گرافیک؛ «تشخیص هویت شهدای گمنام» 🥀 با یافتن پیگیر شهدا؛ 1⃣ در گام اول: شناسایی از طریق مدارک و کارت یا پلاک؛ هویت شهید شناسایی میشود. ❁ جنس وسایل همراه رزمندگان «ایرانی» با «عراقی» متفاوت است از قبیل: لباس، قمقمه، پوتین، کلاه و اسکناس ... 2⃣ در گام دوم: آزمایش ژنتیکی از استخوان و دندان شهید صورت میگیرد. ❁ از سال ۸۲ بانک اطلاعاتی ژنتیکی از خانواده شهدا در حال جمع آوری است. علی‌رغم آنکه ۶۰ درصد از این بانک تکمیل شده است مشکلاتی در این راه وجود دارد: ● فوت پدر و مادر شهید. ● وجود استخوان شهدا در شرایط محیطی که باعث آسیب رسیدن به بافت استخوان‌ها شده است. ● عدم تمایل خانواده شهدا به دلیل آنکه اعتقاد دارند خود فرزند شهیدشان به گمنامی علاقه دارد. 🇮🇷 شهدای گمنامی که تشییع میشوند ۱۰۰ درصد ایرانی هستند ... 🩺 مرکز جامع ژنتیک نور 📱@Doc_d_moghadas .
5.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 📌 صدای آوینی [ ۳۰ ] 👤 شهید سید مرتضی آوینی: 🔹 «بسيجی» عاشق «کربلاست» ، «کربلا» را تو مپندار که شهريست ... ➖➖➖➖➖ 🌸 رهبر انقلاب: نباید بگذارند که کارهای ایشان زمین بماند. این کارها، کارهای با ارزشی بود. | ۱۳۷۲/۰۲/۰۲ 📱@Doc_d_moghadas .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید حسن مشکاتی🌷 اهل اصفهان روز ولادت حضرت زهرا سلام الله در سال ۱۳۶۱ به دنیا اومد . ولادت شهید : ۲۶ فروردین سال ۱۳۶۱ نقل از " مادر شهید " : شهید به حق الناس حساس بود و از سن کم مراقبت میکرد . حدود ۱۱ سالش بود که تو کوچه برای بازی فوتبال با دوستانش رفته بود. خیلی دیر کرد و نگران شدم. رفتم دیدم داخل کوچه ایستاده و اینطرف اونطرف میره و منتظره . بهش گفتم چرا اینجا ایستادی و نمیای خونه. گفت با بچه ها بازی میکردیم ، شوت کردم ، خورد به آینه ماشین ، شیشه آینه شکست. صبر کردم صاحب ماشین بیاد بهش بگم من زدم . رفتم خونه(برام جالب بود که همه هم بازی هاش رفته بودن). زمانی گذشت و اومد خونه . گفتم چی شد؟ گفت : صاحب ماشین آمد .بهم گفت کس دیگه ای بود خسارت میگرفتم ، مشخصه تو پسر خوبی هستی ، حلال کردم . من را بوسید و رفت. ممکن بود راننده هر عکس العملی نشون بده ولی شجاعت به خرج داد...