eitaa logo
نیم پلاک
440 دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
4.8هزار ویدیو
318 فایل
کانال #اختصاصی #سبک_زندگی و #خاطرات شهدا https://eitaa.com/nimpelak_m @abbasma
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از معیار
🌴🌷🇮🇷🌹🌴 در اوج شور و حال و یاد کنیم از در ۲۳بهمن ۱۳۶۵ در دقیقه ۵۵ بازی فوتبال در شهر چوار ایلام که تیم جوانان ایلام با تیم چوار با نتیجه دو بر یک به نفع تیم ایلام بود هواپیماهای بعثی زمین فوتبال(محوطه ۱۸ قدم) رو بمباران کرده که منجر به شهادت داور و نه نفر بازیکن و پنج تماشاگر شد و شد 💐 در۵۵ هماهنگ صلوات بفرستیم 🥀 به یاد دویست شهید فوتبال و ۱۵۳ شهید ورزشکار حرم 🌷 | | 🆔http://rubika.ir/meyar_pb 🆔http://eitaa.com/meyarpb
هدایت شده از علقمه
🍂 بسیج، فهم درست اتحاد، اراده و اخلاص مسلمانان است و هفته بسیج فرصتی است برای گرامی داشت فداکاری‌ها و جانفشانی هایی که برای سرافرازی سرزمینمان انجام شده است. در واقع بسیج با ظهور اسلام در میان ملت‌های مسلمان رشد کرده است و نمی‌توان گفت که بسیج فقط حاصل جنگ تحمیلی یا انقلاب اسلامی است بلکه تلاش حضرت امام خمینی (ره) و عدالت خواهی میلیون‌ها انسان باایمان باعث تبلور دوباره بسیج در عصر حاضر بود.https://eitaa.com/joinchat/888013039Cdcd5edfed8 🌹 گروه همسنگران درایتا🌹👆
هدایت شده از علقمه
👌هر موقع در مناطق جنگی راه رو گم کردید نگاه کنید آتش دشمن کدام سمت را می کوبد همان جبهه خودی است 🌹شهید محمد ابراهیم همت🌹 https://eitaa.com/joinchat/888013039Cdcd5edfed8 🌹 گروه همسنگران درایتا🌹👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از علقمه
🔹اگـه می خوای حال و هوات آسمونی بشه.. باید رفیق آسمونی داشته باشی .. رفاقتو از🔸 شهــدا 🔸یاد بگیریم .. تا بفهمیم معنی: " یا رَفیقَ مَنْ لا رَفیقَ له ..." رو .. https://eitaa.com/joinchat/888013039Cdcd5edfed8 🌹 گروه همسنگران درایتا🌹👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم کوتاه «عَلَمَک»! پیشنهاد می‌کنم حتما حتما ببینید و منتشر کنید...
هدایت شده از علیرضا
3597_53255.pdf
870.1K
هدایت شده از علیرضا
سلام این گفتگو با اقای اسدی منتشر شده امروز👆
هدایت شده از  یادگاران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•| |• ✅ هنگام جام‌های جهانی چه اتفاقاتی در جهان افتاده؟ ⁉️ در و چه خبر است؟ استاد راجی ـــــــــــــــــــــــــ🌿🌸 ــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 『 eitaa.com/yadegaranir
هدایت شده از اصغر قضاوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش نظامی بسيجيان برادر حاج اکبر پاکزاد (مربی هفته بسیج گرامی باد🌹 @defaehmoghadasesfahan اصفهان در دفاع مقدس 🌷🇮🇷
هدایت شده از اصغر قضاوی
خاطرات سید مرتضی موسوی فرمانده گروهان یاسر از گردان امام موسی ابن جعفر علیه السلام در عملیات کربلای چهار. گروه رزمندگان دفاع مقدس. http://eitaa.com/joinchat/3107389451C74ed8aa0a8 اصفهان در دفاع مقدس 🌷 @defaehmoghadasesfahan
هدایت شده از اصغر قضاوی
عملیات کربلای ۴ قسمت(5) فارسی صحبت ميكردند بيشتر توجه كردم صداي بچه هاي خودي به گوش میرسید،بله صداي محمد كشاني،شهيد صفرعلي شيرزادي ؛محمدباقر صفاری نیا و شهيد سيد اكبر ميريان بود؛حاج ناصر فرمانده گردان روی بی سیم گروهان به برادر مهدی حاتمی سفارش کرده بود،هر طور شده سید را به عقب بیآورند یا حداقل وسایل داخل جیب م را خالی و با خود بیآورند،(حاج ناصر به مهدی حاتمی گفته بود،اگر کسی نیست تا من خودم شخصا، به جلو رفته و سید را به عقب بیآورم،اما چندنفر از بچه های گروهان داوطلب شدند تا برای آوردن من به عقب اقدام نمایند تصور همه با توجه به اصابت گلوله به سر و....، این بود،که من شهید شده ام.)بنابراین چند نفر از نیروهای زبده و قدیمی گردان و گروهان خود را مجدد به جلو رسانده بودند، كالک عمليات در جيب بلیز من قرار داشت، اگر عراقيها خوب دقت ميكردند متوجه ميشدند من فرمانده اين نيروها هستم؛كالک، قطب نما،كلت منور، بليز سبز سپاه!! برادرمحمد كشاني نيم خيز بالاي سرم آمد،من فقط از صدا او را شناختم، بچه ها تمام وسايل داخل جيبم را خالي و به ساعت،انگشتر،و حتي جانماز و مهر داخل جیبم هم رحم نكرده بودند! فقط پلاكم را از گردنم باز نکرده بودند، يواش يواش ميخاستند بروند؛ ناگهان ابروي چشم راستم شروع به تكان خوردن كرد،برادر محمد کشانی فرياد زد: بچه ها سيد زنده است! ابروی او تکان میخورد......... . تكان خوردن ابروي راست، كار دستم داد! سيد اكبر گفت:بايد سيد رو به عقب ببریم، محمد باقر، گفت:کار بسیار دشوار و سختی ه، سيداكبر گفت:سيد فرمانده ماست و با هر قيمتي باشه باید او را به عقب ببریم؛ فاصله عراقیها با جائی که من ، شهید مسعود استکی و سایر بچه ها افتاده بودیم، خیلی کم بود، بچه ها بصورت خمیده و حتی نشسته خودشان را به من رسانده بودند،کسی نمی توانست بایستد، انتقال و بردن من به عقب بدون داشتن برانكارد غیر ممکن به نظر میرسید،اما آنها مجبور شدند پاهاي من را گرفته و در نيزارها به طرف عقب بكشند تمام لباسهاي من تا زير گردن م جمع! و سر و صورتم پر از گل و لای شده بود (تنها عکس این صحنه را برادر محمد کشانی گرفته که در پایان این قسمت ارسال خواهد شد) بالاخره دل محمد باقر براي من سوخت!! رو به بچه ها كرد وگفت:اگر مصمم به انتقال سیدمرتضی هستید کمی صبر كنيد تا من در جزيره برانكاردي پيدا كنم و با خود بيآورم؛ مدتي طول كشيد حالا من از عراقيها و سرپل كمي دورتر، شده بودم اما درگيري ها به شدت در جزيره ادامه داشت؛هرز از گاهی محمد کشانی از زنده بودن من مطمئن میشد و سر خود را به صورت من نزدیک میکرد،من به سختی نفس میکشیدم،و خونها در دهانم لخته شده بود، بالاخره جستجوي محمد باقر، نتيجه داد و با يه برانكارد نزد ما برگشت؛دو سر جلوي برانكارد را، شهيد سيد اكبر ميريان و دوسر عقب را دو نَفَر از بچه های دیگر گرفتند و از داخل نيزارها با سختی و دشواری حركت و به جاده خاكي که در عرض جزيره قرار داشت رسیدند، عراقيها روي جاده خاکی تسلط و دید کافی داشتند آنها با گلوله های خمپاره؛تيربار و...جاده را مرتب زير آتش خود گرفته بودند، این کار دشمن،تردد روي جاده را برای همه بچه ها سخت کرده بود،در این هنگام،صدای داد و فریاد شهید مصطفی شیران را شنیدم،او زخمی شده و تیر به پایش اصابت کرده بود،چند نفر از بچه های گروهان یاسر از جمله احمد خوزانی در حال کمک برای انتقال مصطفی به عقب بودند،اما چون برانکارد نداشتند،مصطفی با آنها همکاری نمیکرد،داد میزد و قسم می داد،تا او را روی زمین بگذارند،ظاهرا درد بسیار شدیدی داشت، هرچه بچه ها به او اصرار میکردند تا او را به عقب منتقل کنند با داد و فریاد و قسم دادن مانع میشد،! از طرفی دشمن دست بردار نبود، شدت آتش را روی جاده خاکی متمرکز کرده بود، بچه ها مجبور بودند،مرتب من را بر زمين گذاشته و با سبك شدن آتش مجدد به حركت خود ادامه دهند؛يكبار در حال آمدن به عقب سوت خمپاره ١٢٠ آنقدر نزديك بود كه بچه ها فرصت نكردند برانكارد را آرام، روي زمين بگذارند و به ناچار دو سر عقب برانكارد را رها كردند! و روي زمين خوابيدند جاي همه شما خالي؛چنان با سر به زمين خوردم كه اگر زبان داشتم و میتوانستم حرف بزنم، يه چيزي به آنها گفته بودم، سیداکبر فریادی کشید و مجدد من را روی برانکارد قرار داد، با هر سختي که بود من را به اسكله لب اروند، رساندند،اما قايقي برای انتقال مجروحین و نیروها در آنجا نبود تعداد زيادي در نزدیکی اسكله نشسته یا ایستاده بودند،صدای هواپيماهاي عراقي بگوش می رسید که مرتب در حال بمباران منطقه بود، صداي اذان ظهر از آنطرف اروند شنیده میشد، مرتب بچه ها از جمله برادر رحمانی و.....، كنارم آمده و از زنده بودن من اطمينان حاصل ميكردند. صداي تنها قايقي كه به اسكله نزديك می شد به گوش ميرسيد..
هدایت شده از اصغر قضاوی
خاطرات شهید مهدی باکری (فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا) خاطره همسر شهید.. بهش گفتم «وقتی برمی گردی، یه خورده کاهو و سبزی بخر» گفت « سرم خیلی شلوغه، می ترسم یادم بره. روی یه تیکه کاغذ بنویس، بهم بده.» همان موقع داشت جیبش را خالی می کرد. یک دفترچه یاداشت و یک خودکار گذاشت زمین. برداشتمشان تا بنویسم، یک دفعه بهم گفت «ننویسی ها!» جا خوردم. به نظرم کمی عصبانی شده بود. گفتم «مگه چی شده؟» گفت «اون خودکار بیت الماله.» گفتم «من که نمی خوام کتاب باهاش بنویسم. دو ـ سه تا کلمه که بیشتر نیست» گفت «نه». دیر به دیر می آمد. امّا تا پایش را می گذاشت توی خانه بگو بخندمان شروع می شد. خانه مان کوچک بود؛ گاهی صدایمان می رفت طبقه پایین. یک روز همسایه پایینی بهم گفت «به خدا این قدر دلم می خواد یه روز که آقا مهدی می یاد خونه، لای در خونه تون باز باشه، من ببینم شما دو تا زن و شوهر به هم دیگه چی می گید، این قدر می خندید؟»
هدایت شده از اصغر قضاوی
کنسروی_که_حاج_همت_به_آن_لب_نزد! 🌷شام اون شب سبزی پلو با تن ماهی بود، حاجی مشغول قاطی کردن پلو با تن بود که یهو رو کرد به عبادیان و گفت: شام بچه‌ها چیه؟ و جواب گرفت: همین. اما چون عبادیان به صورت حاجی نگاه نکرد، شک کرد و گفت: واقعا همین؟! 🌷بازم بدون این‌که به حاجی نگاه کنه، آروم گفت: تن رو گذاشتیم فردا ظهر بدیم. حاجی قاشق رو زمین گذاشت و از سفره عقب رفت. عبادیان گفت: به خدا حاجی فردا ظهر بهشون تن می‌دیم. حاجی هم گفت: به خدا منم فردا ظهر می‌خورم. 🌹خاطره ای به یاد سردار خیبر شهید محمدابراهیم همت و سردار شهید محمد عبادیان مسئول تدارکات لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص)
هدایت شده از حقیقت
🔴 همیشه به نیروها و رزمنده‌ها مے‌گفت: قبل از خواب زمزمه ڪنیم : اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتي تُحْرِمُنِیَ الْحُسَیْنْ خدایا گناهانی را ڪه مرا از امام حسیݩ علیه‌السلام محروم می‌ڪند ، ببخش ... 🌹شهیدمحمودکاوه @hagigei
شیمیایی بود برای درمان به انگلیس اعزام شد خون لازم داشت گفت:خون غیرمسلمان نزنید، توجه نکردند!! ⚠️ هرچه زدند بدنش نپذیرفت خون یک مسلمان جواب داد.! پزشکش مسلمان شد؛گفت: معجزه ست! 🌹 ✌️ 🇮🇷
هدایت شده از بچه های مسجد
این روزهای حافظان 🌴🌹🇮🇷🌷🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ یمنی ها با چوب و نخ، پهپاد ساخته‌اند ⭕️ بین سیل پهپادهای فوق‌العاده پیشرفته‌ی این روزهای دنیای فناوری، یمنی‌ها توانسته‌اند با کمترین تجهیزات و با استفاده از چند تکه باریک چوب یک پهپاد بسازند که حداقل از پس اولین وظیفه‌اش یعنی پرواز بر می‌آید! 🌀همان‌طور که مشاهده می‌کنید، این ساده‌ترین ساخته‌ای است که بتوان نام پهپاد را روی آن گذاشت و با اجزای پایه شامل موتور، سیم‌کشی، کنترل‌ و پروانه سر هم شده است. تکه‌های باریک چوب هم نقش ساختار پایه‌ای یا بدنه آن را بر عهده دارند؛ آن را مقایسه کنید با خطرناک‌ترین پهپادهای نظامی جهان که ترس به جان همه می‌اندازند! تحلیل‌گری در گفتگو با وب‌سایت PopSci مهم‌ترین نکته این طراحی را این دانسته است که در صورت وجود اجزای اصلی نظیر باتری، موتور و… می‌توان در کمترین زمان و با کمترین دردسر چنین پهپادی را ساخت. ⛔️ اخبار دنیای تکنولوژی در 👇 https://rubika.ir/joinc/BDAIGCEE0TKDOZOIDLANKNKDHKJZEMIV
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سپاه مقر گروهک تجزیه طلب «پاک» را درهم کوبید 🔹نیروی زمینی سپاه از ساعاتی پیش دور جدید حملات خود علیه گروهک‌های تروریستی مستقر در اقلیم کردستان عراق را آغاز کرده است. 🔹در حملات امروز مقر گروهک تروریستی تجزیه طلب پاک (حزب آزاد کردستان ) توسط موشک‌ و پهپادهای انتحاری در حومه کرکوک عراق مورد هدف قرار گرفته 🔴به کمپین فصل بیداری بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1635647570C3725f53a3d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام حسین فرموده به مادر آرمان بگو؛ خیالش راحت باشه؛ پسرش تو بغل من بوده @BisimchiMedia
هدایت شده از شهیدستان
هدایت شده از شهیدستان