eitaa logo
نیم پلاک
391 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
4.5هزار ویدیو
299 فایل
کانال #اختصاصی #سبک_زندگی و #خاطرات شهدا https://eitaa.com/nimpelak_m @abbasma
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مجله مجازی همرزم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 با وجودی که ندادن به تو زن 😂 با وجودی که ... 😁 . . 🎞مصاحبه با برادر کاظم اکبری رزمنده گردان امام موسی‌بن‌جعفر( علیه‌السلام‌) . . 🎬 نفر اول که سوال می پرسد شهید احمد برزگر، افراد سمت چپ برادر کاظم اکبری شهید حکمت الله سنائی و شهیدمرتضی جمشیدیان. نفردوم سمت راست که دست روی شانه برادر کاظم اکبری می‌گذارد حاج مهدی اعتصامی فرمانده گردان امام موسی بن جعفر(ع) . . . . 🌟اینجا دعوتی از طرف شهدا👇 🆔@hamrazm_mag
هدایت شده از مجله مجازی همرزم
📝تو‌ دیگه نگو ضعف‌بدنی😂 همه در یک حال هوای خاصی مشغول خواندن دعای🤲 کمیل بودیم. 🕊شهیدسورانی پشت‌سر 🕊شهیدشریف نشسته بود. دعا رسید به قسمت (يَا رَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنِي). 🕊شهید شریف سرش را گذاشته بود کنار سوله و این قسمت را زمزمه و تکرار می کرد. از آن‌جا که شهیدشریف تقریباً هیکل تنومند و چاق داشت، شهید سورانی می‌زد به پهلوی شهید شریف و گفت: تو دیگه نمی‌خواهد بگویی ضعف بدنی!😁 🕊 . . . . 🌟اینجا‌منزلگاه‌عشق‌است👇 🆔@hamrazm_mag
هدایت شده از مجله مجازی همرزم
🕊شهید زنده شد 😳❗️ 🌷گروهی از رزمندگان ارتش، در قسمت معراج شهدا 🕊 مشغول به فعالیت بودند. آن‌ها 🕊شهدا را کفن می‌کردند و آدرس آن‌ها را ثبت می‌کردند و محل شهر خودشان می‌فرستادند. 🌷یکی از برادران رزمنده که روحیه‌ای حساس و لبریز از عاطفه داشت، هر شب یک 🕊شهیدی را نشانه می‌گرفت وبا او درد و دل می‌کرد و زار زار 😭می‌گریست. یک روز بچه ها همدست شدند تا او را سرکار بگذارند.😁 🌷یک نفر رفت، کنار شهدا خوابید و بقیه به او خبر دادند که امروز یک شهید🕊 جدید آورده‌اند برو شناسایی کن. ایشان بالای سر او رفت. جیب‌های او را وارسی کرد هیچ مدرکی از او نیافت. این‌جا بود که شروع کرد، به روضه خوانی، گریه 😢می‌کرد و می‌گفت: «الهی مادرت برایت بمیرد که هیچ علامت شناسایی نداری، تو کجا شهید شدی مادر مرده ⁉️ چرا مفقود الاِسمی❓» ناگهان رزمنده بلند شد و نشست و گفت: مادر خودت بمیرد ...😂❗️ 🌷برادر رزمنده پا به فرار گذاشت و فریاد زد شهید زنده شد، شهید زنده شد و برای مدتی معراج شهدا🕊 نیامد...😂 ✍راوی: حسین عزیزی 📚منبع: کتاب لبخند سنگر 📝نشر: انتشارات‌ستارگان‌درخشان . . . . 🌟اینجا‌منزلگاه‌عشق‌است👇 🆔@hamrazm_mag
هدایت شده از مجله مجازی همرزم
📝شیرخر 😉 🖊درسال ۱۳۶۴ در هوای سرد زمستان، خوردن یک لیوان شیر داغ🥛 می‌چسبید. برادر مهری ازدنیرو‌های‌ بهداری‌ لشکر ۱۴ امام‌حسین‌علیه‌السلام، گاهی ابتکارات خوبی داشت. 🌷در منطقه دارخوین بودیم و معدود افرادی از بومیان محلی بودند که در خانه و کاشانه خود زندگی می‌کردند. 🌷آقای مهری یک خانه را سراغ کرده بود و هر روز صبح زود می‌رفت و دو سه کیلو شیر می‌خرید، گرم می‌کرد و به بچه‌ها می‌داد. 🌷یک روز که رفته بود شیر بخرد، صاحب خانه گفته بود دیگر شیر نداریم، حِمار مرد، مهری ناراحت 😔و عصبانی و از طرفی هم شرمنده ابتکار بدون تحقیق خود باظرف خالی برگشت. وقتی از او سؤال کردیم که چرا شیر نیاورده‌ای⁉️ گفت:«ببخشید، خر عرب مرد.»😂😐 تازه فهمیدیم، این مدت شیر‌خر خورده‌ایم.😂 ✍راوی: نصراللّه شکل‌آبادی 📚منبع: کتاب لبخندسنگر . . . 🌟اینجا‌منزلگاه‌عشق‌است👇 🆔@hamrazm_mag
هدایت شده از مجله مجازی همرزم
🕊شهید زنده شد 😳❗️ 🌷گروهی از رزمندگان ارتش، در قسمت معراج شهدا 🕊 مشغول به فعالیت بودند. آن‌ها 🕊شهدا را کفن می‌کردند و آدرس آن‌ها را ثبت می‌کردند و محل شهر خودشان می‌فرستادند. 🌷یکی از برادران رزمنده که روحیه‌ای حساس و لبریز از عاطفه داشت، هر شب یک 🕊شهیدی را نشانه می‌گرفت وبا او درد و دل می‌کرد و زار زار 😭می‌گریست. یک روز بچه ها همدست شدند تا او را سرکار بگذارند.😁 🌷یک نفر رفت، کنار شهدا خوابید و بقیه به او خبر دادند که امروز یک شهید🕊 جدید آورده‌اند برو شناسایی کن. ایشان بالای سر او رفت. جیب‌های او را وارسی کرد هیچ مدرکی از او نیافت. این‌جا بود که شروع کرد، به روضه خوانی، گریه 😢می‌کرد و می‌گفت: «الهی مادرت برایت بمیرد که هیچ علامت شناسایی نداری، تو کجا شهید شدی مادر مرده ⁉️ چرا مفقود الاِسمی❓» ناگهان رزمنده بلند شد و نشست و گفت: مادر خودت بمیرد ...😂❗️ 🌷برادر رزمنده پا به فرار گذاشت و فریاد زد شهید زنده شد، شهید زنده شد و برای مدتی معراج شهدا🕊 نیامد...😂 ✍راوی: حسین عزیزی 📚منبع: کتاب لبخند سنگر 📝نشر: انتشارات‌ستارگان‌درخشان . . . . 🌟اینجا‌منزلگاه‌عشق‌است👇 🆔@hamrazm_mag
هدایت شده از مجله مجازی همرزم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬خرج‌نمدار‌ آرپیجی شب قبل بارون اومده بود، آرپیجی‌ها خرج هاش نم کشیده بود یکی از برادرا دوید و یک آرپیجی برداشت یک گلوله آرپیجی سرجاش زد و شلیک کرد .. این ..😁 🎞مصاحبه با رزمنده حسین منصوریان 🌷عملیات: فتح‌المبین . . . . 🌟اینجا‌منزلگاه‌عشق‌است👇 🆔@hamrazm_mag
هدایت شده از مجله مجازی همرزم
بازی هاگر گری 📝عملیات رمضان تمام شده بود به علت عدم موفقیت، بچه‌ها گرفته و دمق بودند. یک شب در حالی که سکوتی مبهم بر سنگر حاکم بود، گفتم: «دوستان،حداقل بیایید بازی یا برنامه ای داشته باشیم، این طور که نمی شود.» 🌷شهید حسین غلامی بازی هاگرگری را پیشنهاد کرد. در این بازی یک بر استاد می‌شود و ضمن شعار هاگر گری، هاگر گری، من که می‌رم اوستاگری شما می‌رید چیچی گری؟! هاگرگری، هاگرگری»😁 🍃هر حرکتی که با دست انجام می‌دهد نفرات به نوبت با کنار دستی خود انجام می دهند. استاد یک قوطی واکس را قبلا کنار دستش گذاشته بود و شعار را می‌خواند و با انگشتان واکسی خود صورت بغل دستی را سیاه می کرد. 😢 🍃بنده خدا بی خبر از همه جا شعار و حرکت را تکرار می‌کرد و هر چه صورت او بیشتر نقاشی می‌شد. بچه ها بیشتر می‌خندیدند و بسیجی غافل، علت خنده های آنها را نمیدانست😂. 🍃بالاخره پس از چند دور صورت او کاملا سیاه شد، تا این‌که متوجه شد و اسباب خنده و سرور بچه‌ها بر پا شد. روحیه‌ای گرفتند و برای ادامه و تکمیل آموزش‌ها آماده شدند.👍 ✍راوی:علی ملک احمدی 📚منبع: کتاب لبخند سنگر 📝نشر: انتشارات‌ستارگان‌درخشان . . . . 🌟اینجا‌منزلگاه‌عشق‌است👇 🆔@hamrazm_mag