eitaa logo
نیم پلاک
391 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
4.5هزار ویدیو
299 فایل
کانال #اختصاصی #سبک_زندگی و #خاطرات شهدا https://eitaa.com/nimpelak_m @abbasma
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥👌🔥 ▪️خاطرتون هست شاهنشاه عاری از مهر یک شبه (استان چهاردهم) را تقدیم آل یهود کرد! حالا ایام سالگرد ازدواج بحرینه! لعن و نفرین به روح محمدرضا پهلوی بابت وطن فروشی به بریتانیا و یک صلوات نثار روح که مقتدرانه یک وجب خاک به اجنبی ندادن بفرستین!
🌴🌹🇮🇷🌷🌴 پوستر بسیار زیبا از دست 🌴 ✊دستانی برای ✊دستانی برای 🌴🌷🇮🇷🌹🌴
هدایت شده از مدافعان حرم 🇮🇷
🌹علاقه زیادی به هیئت و زنجیر زنی و امام حسین (ع) داشت. دو ساله بود ک با وجود اینکه خیلی خوابش میومد و اصرار داشت همراه پدرش به مراسم هیئت برود، من مانع شدم تا بلکه کمی بخوابد. ولی موفق نشدم. وقتی که دسته زنجیر زنی هیئت در کوچه ها مشغول عزاداری بودند، همون طور ک زنجیر میزد، از فرط خستگی خوابش برد و افتاد توی خون گوسفندی ک سر بریده بودند😱 جلوی دسته عزاداری ولی با این حال به جای گریه میگفت حسینم را میخوام. به زنجیرش میگفت حسین حسین😢 از مقطع ابتدایی وارد بسیج شد. و حتی بعد از عضویت در سپاه نیز در مسجد محله به عنوان بسیجی خدمت میکرد. گشت شبانه میرفت. در مسجد کفش واکس میزد و به رضا واکسی معروف شده بود👞. در ایام عید و عزاداری پذیرایی میکرد مخصوصا هر سال در مراسم جشن غدیر، جزو خادمان مسجد بود. به نیازمندان به همراه دوستان کمک میکرد. حتی اولین حقوقش را صرف کمک به یک مدرسه ابتدایی دخترانه کرد👌 همیشه و در هر شرایطی خنده بر لب داشت. به طوری ک بعد از شهادتش شهید لبخند نام گرفت🌹 بسیار با اخلاق ، مهربان و صبور بود. بسیار به معنویات از جمله نماز اهمیت میداد. اما در عین حال آراستگی ظاهر داشت و همیشه مرتب بود🌸 واقعا با اخلاص کار میکرد و به بزرگترها احترام زیادی می گذاشت رضا به بوسیدن دست پدر و مادر جامه ی عمل بپوشاند و از یک شعار به واقعیت تبدیل کرد👌 گذشت زیادی داشت. بی نهایت از غیبت و نفرین کردن تنفر زیادی داشت و ترجیح میداد به جای نفرین. دعای خیر کنیم در حق فرد مقابل❗️ هرگز دل کسی را نشکست و بسیار شوخ طبع بود شهید مدافع رضا رحیمی🕊 شهادت حادثه تروریستی زهدان💔 @Modafeaneharaam
🌴🌹🇮🇷🌷🌴 خوب است بدانیم در گوشه ای از خاک مادری هست كه ۹ فرزندش شده است؟؟ 🌹 تعداد# مادرانی که چند شهید تقدیم اسلام و کرده اند : دو شهید : ۸۱۸۷ مادر سه شهید : ۶۳۱ مادر چهار شهید : ۸۲ مادر پنج شهید : ۲۱ مادر شش شهید: ۵ مادر هفت شهید : ۲ مادر هشت شهید: ۲ مادر نه شهید : ۱ مادر 🌴 خدا هرگز از کسانی که به خون شهدا کنند و کسانی که با میکنند نخواهد گذشت. در هر لباسی و در مقامی ولعن الله علی قوم الظالمین... 🌴🌷🇮🇷🌹🌴
هدایت شده از نیم پلاک
🌴🌹🇮🇷🌷🌴 خوب است بدانیم در گوشه ای از خاک مادری هست كه ۹ فرزندش شده است؟؟ 🌹 تعداد# مادرانی که چند شهید تقدیم اسلام و کرده اند : دو شهید : ۸۱۸۷ مادر سه شهید : ۶۳۱ مادر چهار شهید : ۸۲ مادر پنج شهید : ۲۱ مادر شش شهید: ۵ مادر هفت شهید : ۲ مادر هشت شهید: ۲ مادر نه شهید : ۱ مادر 🌴 خدا هرگز از کسانی که به خون شهدا کنند و کسانی که با میکنند نخواهد گذشت. در هر لباسی و در مقامی ولعن الله علی قوم الظالمین... 🌴🌷🇮🇷🌹🌴
روایتی از عملیات «کربلای پنج» ✍️ به قلم شاهد عینی: حمید داودآبادی ☀️صبح دهم بهمن سال ۱۳۶۵ ، هوا روشن بود و دورتادور ما را تانک‌های عراقی گرفته بودند؛ لذا باید از میان آن‌ها عبور می‌کردیم تا به عقب برگردیم. من در عملیات‌ها هیچ‌وقت به پشت سر خود نگاه نمی‌کردم؛ اما آن‌روز وارد جاده شدم، خاکریز پشت‌سر خود را دیدم؛ یا حضرت عباس (ع)! وانت پر از نفرات، رفته بود در باتلاق و همه شهید شده بودند. بچه‌ها همین‌طور ریخته بودند و شهید شده بودند. رسیدم به جایی که حدود ۴۰ متر از جاده خاکریز نداشت و دیدم که بعثی‌ها دارند می‌آیند. همین‌طور سینه‌خیز داشتم می‌رفتم که به خودم گفتم پچه‌ها از این‌جا که خاکریز ندارد، چه‌طور رد می‌شوند؛ به‌یک‌باره دیدم که چقدر از بچه‌ها درحالی که می‌خواستند سینه‌خیز از آن‌جا رد شوند؛ تک‌تیرانداز و گرینف و... آن‌ها را زده بود و شهید شده بودند. فقط نگاه می‌کردم و می‌دیدم که بعثی لعنتی همین‌طور می‌زند و جاده را می‌تراشد! همین که چشمم به تانک‌های عراقی در سمت چپم افتاد، به یک‌باره دیدم که بدنم گرم شد! چون قبلاً تیر و ترکش خورده بودم، می‌دانستم که اولین حالتی که به انسان دست می‌دهد، این است که بدن او یک‌باره داغ می‌شود. با وجودی که بدنم گرم شد، اما دردی احساس نکردم، همین‌طور که به دست و پای خود نگاه کردم، دیدم پر از خون است. به سمت راستم نگاه کردم، دیدم یک پسربچه نوجوان مازندرانی که از رزمندگان لشکر ۲۵ مازندران بود، درازکش روی زمین افتاده و اسلحه «کلاشینکف» در یک دستش و سربند «یا زهرا (س)» روی پیشانی‌اش است. آن‌قدر تانک و نفربر از روی او رد شده بود که رد شنی تانک روی صورتش مانده بود و چهره‌اش را نمی‌توانستم تشخیص بدهم. من روی خون او خوابیده بودم. فقط گفتم که «ای وای! چطوری پیکر او را دست مادرش می‌رسانند؟! کی می‌خواهد پیکر این پسربچه را جمع کند و به مادرش بدهد و بگوید که این بچه تو است؟» ا🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱 اگه یا هم داره ، امثال این نوجوونا هستن💕 همونایی که نگذاشتند ذره ای از این خاک پاک به دست دشمن بیافته نه اونایی که در روز حادثه، دست در دست بیگانه، با ایجاد ناامنی، راه را برای گرگ ها باز می کنند. تانک دشمن وارد خاک ما شد، از روی پیکر نحیف نوجوونای ما رد شد، ولی نتوانست بماند ... و رفت این بار هم دلیرمردان این سرزمین، اجنبی را ناکام می گذارد آنها نخوهند گذاشت درندگان وحشی، ایران عزیز را تکه پاره کنند...
هدایت شده از 
🌴🌹🇮🇷🌷🌴 سال 1401 هم رفت... با همه و هاش... با اش... اما میگن توی هر شری یه خیری هست.. خیر فتنه هم این بود که بعضی خالص ها را جدا کرد.. و بعضی ها را با خودش برد 🌷 که در فتنه 1401 کنار و و ایستادند 👆 کسانیکه به پشت کردند.. و در سخت ترین لحظات که برخی خواص جا زدن، اینها .. ها و حمله ها را به جون و پا پس نکشیدن👆 🌺 سلام خدا بر همه شون👆 های دیگه هم هستند که شما اضافه کنید و... و... و... 🌴🕊🇮🇷🕊🌴