eitaa logo
نیم پلاک
391 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
4.5هزار ویدیو
299 فایل
کانال #اختصاصی #سبک_زندگی و #خاطرات شهدا https://eitaa.com/nimpelak_m @abbasma
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تراب
رُخش چنان روز وگیسویش شب وَاِن یَکادُ الَّذینَ بر لب برای او خوانده عمه زینب دل حرم بی قرارو درتب حسین خو وحسن شمایل وصورتش قرص ماه کامل فنون رزمش ابوالفضائل شجاعتش مثل عمه زینب از عشق اومی توان مثل گفت چه شاه بیتی در آن غزل گفت چنین که احلی من العسل گفت ادا نمود ه است حق مطلب نه جوشنی نه کلاه خودی عجب رجزخوانی وسرودی چه شهدشیرینی وشهودی شده ازعشق حسین لبالب زده به میدان به دوش بیرق جمل دوباره شده محقق چنان بریدست سر ز اَزرق که حیدر انگار کشته مرحب رحیم قاسم قسیم قاسم کریم ابن الکریم قاسم درآن بلای عظیم قاسم شدست تقسیم نامرتب پراز عسل می شود سبویش رسیده قاسم به آرزویش که هم قد وقامت عمویش شدست درزیر سم مرکب https://eitaa.com/torabeabootorab
هدایت شده از مجاهدون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 برنامه براندازان برای بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی توصیه میکنم تماشا کنید ‌ @mojahedoon313
هدایت شده از بینات
🍃🌷 «شهادت» ، پاداش قرائت سوره مبارکه «کهف» در شب های جمعه. 🌸 حضرت امام جعفر صادق (علیه‌السّلام) فرمودند: 📖 هر کس سوره «کهف» را در شب‌های جمعه قرائت نماید، به مرگ «شهادت» از دنیا خواهد رفت یا اینکه خداوند او را «شهید» مبعوث خواهد کرد و در روز قیامت در صف «شهدا» خواهد بود. 📚 ثواب الاعمال، ص ۱۰۷ 🌿 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم وَ فَرَجَنَا بِهِم وَ بِحَقِّهِم 🌿 🤲 ملتمس دعای شهادت ✍ غلامعلی کریمی 🆔 @gh_karimi
هدایت شده از نیم پلاک
🌹تصویری دیده نشده از شیخ حسین انصاریان و مرحوم حاج بخشی در تشییع پیکر شهید حاج عباس کریمی(۲۴اسفند سال۶۳) از فرماندهان لشکر ۲۷ محمدرسول الله ♦️ایشان در روز ۲۴ اسفند ماه ۱۳۶۳ در چهارمین روز عملیات «بدر» در منطقه عملیاتی شرق رودخانه «دجله» بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ به پشت سرش شربت شهادت نوشید. پیکر غرق در خون شهید به تهران منتقل شد که تنها چند روز از اولین سالگرد شهادت فرمانده پیشین لشکر محمد رسول الله (ص) «حاج محمد ابراهیم همت» می‌گذشت. ♦️شهید کریمی را طبق وصیت خودش در قطعه ۲۴ در جوار مزار شهید دفن کردند. 🌹گرامی باد یاد و خاطره 🕊 هدیه روح بلندش صلوات 🇮🇷🇵🇸
☫﷽☫ ┄┄❅🇮🇷🇵🇸❅┄┄ ۱۳۵۷ در چه خبر بود؟ 👌💥👌 از پنج روز مانده به ، تا روز پنجم رمضان مردم بسیاری در منزل جمع شده بودند. از صبح تا آخر شب، از همه‌جا می‌آمدند و از برنامه‌های مختلفی که اجرا می‌شد استفاده می‌کردند. تحصن طولانی شده بود و به نامه‌ها و درخواست علما بی‌توجهی می‌کرد. رژیم مُصرّ بود که هرطور شده سفرۀ تحصن را جمع کند. بارها سعی کردند با آتش‌زدن چادر روی حیاط خانه فاجعه‌ای بسازند تا مردمی که در حیاط خانه پناه گرفته بودند، به‌جرم پناه‌بردن به خانۀ مرجع و عالم دینی، در آتش بسوزند و فکر تحصن از سرشان بیرون برود.💥 نیروهای شهربانی برای شکستن تحصن به آیت‌الله خادمی فشار می‌آوردند. کاسۀ صبر مردم لبریز شده بود؛ ولی حکومت هنوز به درخواستشان جوابی نداده بود. 💐 نوزدهم مرداد، آقای مسعودی از قم به منزل آیت‌الله خادمی تلفن کرد و از قول گفت: «به آیت‌الله خادمی دعا و سلام برسانید و بگویید تابه‌حال هرچه بوده از تحصن و تعطیلی بازار، خوب بوده؛ ولی بازار را باز کنند و تحصن را از منزل خارج و در شهر و مساجد منتشر کنند.» 👌 پنجم رمضان، بعد از افطار، آقای محبوبی سخنرانی کرد و سپس پسر آقای خادمی پیام اتمام تحصن را خواند. به‌دنبال این اطلاعیه، قرار شد متحصنان ساعت (۱۰) ده شب پنجم رمضان از منزل حاج‌‌آقاحسین خارج و پس از راهپیمایی در خیابان‌ها به منازل خود بروند. مردم هنوز از محل تحصن دور نشده بودند که مأموران به آن‌ها حمله کردند. از فلکۀ پهلوی(شهدا) تا اطراف خانۀ آیت‌الله خادمی، پر بود از نیروهای نظامی مسلح. درگیری شدیدی آغاز شد و تا سحرگاه ادامه پیدا کرد که تا آن زمان در اصفهان بی‌سابقه بود. در کوچه‌پس‌کوچه‌ها عده‌ای را و تعدادی را کردند.⚡️ بالاخره سحر ششم رمضان، صدای رگبارها خاموش شد. حمله و کشتار توسط مأموران رژیم ستمشاهی، به منزل آیت‌الله خادمی و آن شب محدود نشد.🥀 فردای پنجم رمضان، از مناطق مختلف شهر خبر می‌رسید که عده‌ای از مردم بی‌گناه با تیراندازی مأموران، مجروح یا شهید شده‌اند. روزنامه‌های دولتی از واقعۀ پنجم و ششم رمضان با عنوان «تظاهرات مسلحانه» نوشتند؛ درحالی‌که در تحصن، مردم هیچ عملیات مسلحانه‌ای انجام ندادند. رژیم شاه به‌دنبال بهانه‌ای بود برای سرکوب تحصن‌کنندگان. به همین دلیل بود که اعلام کرد: «به‌واسطۀ تظاهرات مسلحانۀ مخالفان، رژیم ناچار شده اعلام کند.» فردای آن روز، آغاز دور جدیدی از مبارزۀ مردم اصفهان بود؛ مبارزه در فضای . اولین شهری بود که طعم حکومت‌نظامی را می‌چشید. 🌴 ✅ ادامه مطالب را در کتاب تحصن بخوانید. 🎁 هدیه محضر شهدا ┄┅❀❀┅┄ 🕊 🕊 (سروش) https://sapp.ir/joingroup/KUkbcGErCX4m2LOSespAW3ag (ایتا) https://eitaa.com/joinchat/1817247767Cecd540b4f5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 ببینید | تصاویری بسیار زیبا و خاطره برانگیز از منطقه عملیاتی و ارتفاعات سربه فلک کشیده کردستان عراق و حال و هوای رزمندگان اسلام در عملیات پیروزمند 🇮🇷‌ عملیات در ۲۴ اسفند ۱۳۶۶ به منظور تصرف شهر و بخش‌هایی از خاک عراق طراحی و اجرا شد و در تاریخ ۲۹ اسفند ۱۳۶۶ با تصرف منطقه‌ای به وسعت ۱٫۲۰۰ کیلومتر مربع شامل شهرهای حلبچه؛ خرمال؛ بیاره و طویله از سوی نیروهای ایرانی؛ پایان پذیرفت. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | ۲۵ اسفند؛ سالروز حمله شیمیایی به در جریان‌ ♦️صحنه های مختلف از شهر بی دفاع حلبچه کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☫﷽☫ ┄┄❅🇮🇷🇵🇸❅┄┄ 🎥 قرائت توسط حاج_فضل_الله_محلاتی نماینده ولی فقیه (نماینده_امام) در 💥 •┈┈••✾• •✾••┈┈• ❤️ هدیه محضر شهدا ┄┅❀❀┅┄ (سروش) https://splus.ir/joingroup/ADBH8XOr_mqkMq-7-TPKTg (ایتا) https://eitaa.com/joinchat/1817247767Cecd540b4f5
هدایت شده از پاسدار انقلاب
♦️شهرداری که هیچ وقت حقوق نگرفت! 🔹آقا مهدی باکری زمانی که شهردار ارومیه بود هیچ وقت حقوق دریافت نکرد. او با من که مسئول اعتبارات شهردای بودم، طی کرده بود که به هرکس که امضای او زیر نامه اش بود مبلغ مذکور را از حقوقش کسر کرده و به او بدهند. همه کسانی که نیازمند بودند و او مراجعه می‌کردند با این کار نیازشان بر طرف می شد. بعد از اینکه شهرداری را ترک کرد، نه تنها طلب کار نبود بلکه مبلغ سی هزار تومان هم به شهرداری بدهکار بود. علت آن هم این بود که هر کس تقاضایی می کرد آقا مهدی زیر نامه ‌اش مرقوم میکرد: امور مالی لطفا مبلغ فوق از حقوق اینجانب به ایشان برداخت شود. 🔹به همین دلیل به شهرداری بدهکار شده بود. بعد از آمدنش به سپاه به او گفتم: تو که شهرداری بودی و اختیارات لازم را داشتی چرا از حقوق خودت به نیازمندا می‌دادی؟ بعدشم گفتم: اگه اجازه بدی حقوقت رو حساب کنیم تا بری از حسابداری بگیری. گفت: نه لازم نیست من حقوقم را گرفتم. 📌راوی: علی عبدالعلی زاده ـــــــــــــــــــــــ 🚨پایگاه خبری 💠 @passdar
شهید محمدعلی رجبی.pdf
330.1K
📚 💥زندگی نامه و وصیت نامه شهید محمدعلی رجبی 🔹 کاروان بزرگ راهیان نور فرهیختگان فارس ✴️ زندگی نامه، وصیت نامه و... شهدای فرهنگیان استان فارس ⭐️دومین کنگره ملی شهدای فارس آبان ماه ۱۴۰۳ @raviyanfarss
هدایت شده از صراط ولایت
b63e31_22دعای-جوشن-صغیر.mp3
13.72M
🎙دعای جوشن صغیر با نوای حاج مهدی سماواتی 💫دُعای جوشَنْ صَغیر، دعایی است که از امام موسی کاظم(ع) نقل شده و قرائت آن در دفع دشمن و محفوظ ماندن از بلاها مؤثر است. نقل شده که زمانی که شهید فَخ قیام کرد و به دست عمال بنی عباس به شهادت رسید، موسی الهادی خلیفه عباسی تصمیم گرفت بزرگان خاندان پیامبر(ص)، به خصوص حضرت موسی بن جعفر(ع) را به قتل برساند. علی بن یقطین در نامه‌ای این مطلب را به امام کاظم(ع) گزارش داد و آن حضرت نامه را برای بستگان و شیعیان خویش خواند و فرمود: نظر شما در این باره چیست؟ همگی گفتند نظر ما این است که خود را از این ستمکار مخفی کنی و از دسترس او دور گردی. امام تبسم کرد و پس از تمثّل به بیتی از شعر کعب بن مالک چنین فرمود: ترس نداشته باشید که در اولین نامه‌ای که از عراق آید خبر مرگ موسی بن مهدی خواهد رسید. سپس توضیح دادند که بر اثر خواندن دعا، جدّ خود پیامبر(ص) را در خواب دیدند و مژده هلاکت دشمن را از آن حضرت شنیدند. سردار شهید حاج قاسم سلیمانی می فرمود : رهبر انقلاب در زمان جنگ ۳۳ روزه لبنان با اسرائیل توصیه به خواندن دعای جوشن صغیر داشتند بعد آقا توضیحی دادند و فرمودند :«این دعای جوشن صغیر حالت یک انسان مضطر است؛ انسانی که در یک اضطرار شدید است و می‌خواهد با خدا حرف بزند.» 🚨امشب با وجود شادی دنیای اسلام، شب سختی برای مسلمانان مظلوم ساکن نوار غزه خواهد بود. «دعای جوشن صغیر» و «سوره ی حشر» را به نیت برگشت شرّ دشمنان اسلام به خودشان بصورت همگانی و وسیع میخوانیم. ♻️نشر_حداکثری
هدایت شده از شهیدانه‌
🌹وصیت نامه ی بسیار عجیب یک شهید... 🌹بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقه کردستان بودیم که به طرز غیرعادی جنازه شهیدی را پیدا کردیم. از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی درآوردم. داخل کیف، وصیت‌نامه قرار داشت که کاملاً سالم بود و این چیز عجیبی بود. در وصیت‌نامه نوشته بود: من سیدحسن بچه تهران و از لشکر حضرت رسول (ص) هستم. پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند. اهل بیت، شهدا را دعوت می‌کنند... من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت می‌رسم و جنازه‌ام هشت سال و پنج ماه و ۲۵ روز در منطقه می‌ماند. بعد از این مدت، جنازه من پیدا می‌شود و زمانی که جنازه من پیدا می‌شود، امام خمینی در بین شما نیست. این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما می گویم. به مردم بگویید ما فردا شما را شفاعت می‌کنیم. بگویید که ما را فراموش نکنند و... بعد از خواندن وصیت‌نامه درباره عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود، تحقیق کردیم. دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و ۲۵ روز از آن گذشته است.» 🌹شادی روح مطهرش صلوات... @shahidanehha
✍ بلاغیه فرمانده لشگر ۳۱ عـــاشورا به فرماندهان زیر دستش: 1⃣ بعد از همه نیروها غذا بگیرید؛ غذایتان کمتر و هم نوع سربازها باشد! 2⃣ در داشتن وسایل چادر و پتو و غیره فرقی با بقیه نداشته باشید! 3⃣ در داشتن مواد غذایی؛ کمپوت و میوه و چای و غیره کمتر از بقیه باشید! 4⃣ در گرفتن لباس و پوشاک و کفش کمتر از بقیه باشید ... 🌷۲۵ اسفند ۱۳۶۳ _ سالروز شهادت مهدی باکری فرمانده لشگر همیشه پیروز ۳۱ عاشورا
🔺🔻🔺 📢 غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد، آسمانی شد 🔻سردار مدافع حرم «حاج‌مهدی نیساری» در شب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد. سردار نیساری فردی بود که برای شناسایی پیکر «شهید حججی» به مقر داعش رفت و از «سیدحسن نصرالله» لقب پهلوان مقاومت را گرفت. ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید‌ محسن‌ حججی بعد از شهادت حججی تا مدت‌ها، پیکر مطهرش در دست داعشی‌ها بود تا اینکه قرار شد حزب‌الله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند. بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند. داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب‌الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب‌الله را آزاد کند. به من گفتند: «می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟» می‌دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهم‌تر بود. قبول کردم. با یکی از بچه‌های سوری به‌نام حاج سعید از مقر حزب‌الله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم. در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه ما را می‌پایید. پیکری متلاشی و تکه‌تکه را نشانمان داد و گفت: «این همان جسدی است که دنبالش هستید!» میخکوب شدم. از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه، خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: «من چه‌جوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن اربا اربا شده، این بدن قطعه قطعه شده!» بی‌اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت، اسلحه‌اش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم: «پست‌فطرتا، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دست‌هاش؟!» حاج‌سعید حرف‌هایم را تندتند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند، می‌گفت: «این کار ما نبوده. کار داعش عراق بوده.» دوباره فریاد زدم: «کجای شریعت محمد آمده که اسیرتان را این‌جور قطعه قطعه کنید؟!» داعشی به زبان آمد و گفت: «تقصیر خودش بود. از بس حرصمون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام و نه حتی کوچک‌ترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می‌زد!» هرچه می‌کردم پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم: «ما باید این پیکر رو برای شناسایی دقیق با خودمون ببریم.» اجازه نداد. با صدای کلفت و خشدارش گفت: «فقط همین‌جا.» نمی‌دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، پیکر محسن نبود و داعش می‌خواست فریبمان بدهد. در دلم متوسل شدم به حضرت زهرا علیهاالسلام. گفتم: «بی‌بی جان! خودتون کمکمون کنید، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.» یک‌باره چشمم افتاد به تکه‌استخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به‌هم زدن، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاج‌سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حز‌الله. از ته دل خدا را شکر کردم که توانستم بی‌خبر از آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم. وقتی برگشتیم به مقر حزب‌الله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند. دیگر خیلی خسته بودم. هم جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم. فردای آن روز حرکت کردم سمت دمشق. همان روز خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب‌الله، پیکر محسن را تحویل گرفته‌اند. به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بی‌بی حضرت زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچه‌ها آمد و گفت: «پدر و همسر شهید حججی به سوریه آمده‌اند. الان هم همین جا هستن، توی حرم.» من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن می‌دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، جلو آمد و مرا در بغل گرفت و گفت: «از محسن خبر آوردی.» نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا اربا را تحویل داده‌اند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند؟ گفتم: «حاج‌آقا، پیکر محسن مقر حزب‌الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش.» گفت: «قَسَمَت می‌دم به بی‌بی که بگو.» التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست. دستش را انداخت میان شبکه‌های ضریح حضرت زینب علیهاالسلام و گفت: «من محسنم رو به این بی‌بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تار مویش رو برام آوردی، راضی‌ام.» وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: «حاج‌آقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علی‌اکبر علیه‌السلام اربا اربا کردن.» هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: «بی‌بی، این هدیه رو قبول کن.» ▫️ در این شب‌ها وروزهای عزیز، شهدایی را که امنیتمان را مدیونشان هستیم، فراموش نکنیم.
✅ "تعمیر انگشتر بعد از شهادت" 🔷محمدرضا، انگشتر عقیقی داشت که سالها زینت بخش انگشتش بود. رکاب انگشتر در تمرینات نظامی ترک برداشته بود. 🔶وقتی در سال ۱۳۶۲ عازم جبهه بود انگشتر را به مادرش سپرد و سفارش کرد که از آن خوب نگهداری کند تا پس از بازگشت تعمیرش کند. ✳️محمدرضا در عملیات خیبر مفقود الاثر شد و بعد از آن این انگشتر مونس و همدم مادرش بود، تا اینکه شب سه شنبه پانزدهم فروردین ۱۳۷۹ شهید با دو نفر از دوستانش را در خواب دیدم دوستان خود را برای پذیرایی به منزل آورده بود و بعد از پذیرایی و گفت وگو با دوستانش وقتی داشتند از منزل خارج میشدند. دوستان شهید به من اشاره کردند و گفتند: حالا که تا اینجا آمدیم، لا اقل پدرت را از خواب بیدار کن تا تو را ببیند. محمدرضا گفت: «نه، به علت علاقه ای که ایشان در بین برادران به من دارد اگر بیدارش کنم دیگر نمیگذارد من برگردم تا بیدار نشده برویم،من آثاری از خودم برایش گذاشتم . ❇️بیدار که شدم با کسی در مورد این خواب صحبت نکردم، اما دائم چشمم دنبال آثاری از شهید بود که به آن اشاره کرده بود. یک هفته بعدِ هفتم محرم بود، زمانی که مادر شهید به سراغ انگشتر می رود، متوجه می شود که انگشتر از محل شکستگی به هم متصل شده بلافاصله مرا خبر کرد و دیدم که انگشتر کاملاً سالم است. 💠 این انگشتر در موزه شهدای تهران نگهداری می شود. 📎منبع:وبلاگ کمیته ی جست و جوی مفقودین 📝 راوی:پدر شهید محمدرضا خانه عنقا 🌙⭐️🌙💫⭐️🌙 🌷🎍🌷🎍🌷 ᨖᨖᨖᨖᨖ❥ᨖᨖᨖᨖ https://eitaa.com/joinchat/2071920996Ca1e2fc5157 ᨖᨖᨖᨖᨖ❥ᨖᨖᨖᨖ
🔶من روان‌خوانی را پیش شهید یاد گرفتم. بچه‌ها که به دنیا آمدند، همیشه توصیه می‌کرد رادیو را روی موج قرآن بگذارم تا بچه‌ها با آن مانوس باشند. همین شد که پسرم علیرضا حافظ قرآن است و از همان کودکی سوره‌های کوچک را با پدرش یاد گرفت. 🔷شهید کمک کرد که بچه‌ها اهل قرآن شوند. در این مسیر اصراری نمی‌کرد؛ بلکه کار را با تشویق جلو می‌برد؛ مثلا ابتدای دبستان که همزمان با ماه رمضان شد، تشویق کرد که هر روز نوبتی یک صفحه قرآن بخوانند و اشکالات من و پدرشان را بگیرند. ♦️همین ذوق بچه‌ها برای اینکه از ما غلط بگیرند، باعث شد که به خواندن قرآن علاقه‌مند بشوند. 🔷کلام به کلام قرآن را عمل می‌کرد و من این را در زندگی دیدم. 🔶یکی از دوستانش می‌گفت: اگر اختلافی در محل کار پیش می‌آمد، با آیات قرآن و نصیحت‌های قرآنی آن را حل و فصل می‌کرد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 https://eitaa.com/yarankharazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦 شهیده‌ای از واشنگتن 🔹کاربران شبکه‌های اجتماعی، نام «راشِل کوری» را در فضای مجازی پرتکرار کردند؛ دختری آمریکایی که ۲۱ سال پیش، به دست صهیونیست‌ها به شهادت رسید. 🇮🇷 @sefr_asheghi 🇮🇷
هدایت شده از تراب
وَما لی لا اَبکی..... امشب اصلااومدم گریه کنم یه کمی برا خودم گریه کنم برای اون لحظه ای که پیشونیم میخوره به لحدم گریه کنم غرق آهم چراگریه نکنم روسیاهم چراگریه نکنم تک وتنهام میون ظلمت قبر بی پناهم چراگریه نکنم مگه توقبربه کسی امون میدن همه اعمالموبم نشون میدن تازه اون وقته که ازخواب پامیشم شونه هام رو که دارن تکون میدن عجله دارن همه پریشونن هیچکدوم بالاسرم نمی مونن اسمع افهم یافلان بن فلان تکونم میدن‌وتلقین می خونن همه میرن و منو جا میزارن رفیقامم منوتنهامی زارن نمیتونم کسی روصداکنم پنبه رو توو دهنم تا میزارن کاری ازدستای من برنمیاد دیگه حتا نفسم درنمیاد باهمه بدیم ولی منتظرم آخه قول داده امام رضابیاد حال زارم روکسی نمیدونه کاش یکی یه خورده پیشم بمونه درگوشم یه نفر بگه حسین روضه خون‌یه روضه واسم بخونه دیگه جون توتن نداشتی آقاجون قصدجنگیدن نداشتی آقاجون پادشاه هردوعالم بودیو بمیرم کفن نداشتی آقاجون بی حیاها توروبی هوازدن نه فقط شمشیرونیزه هازدن هرکسی باهرچی میتونس میزد پیرمردا تورو با عصا زدن پره ازبغض علی تو سینه اند اینالبریزنفاق وکینه اند همه ی قاتلای کربلا از نسل اون اراذل مدینه اند اونایی که با لگدبه در زدند یاس پیغمبرو باتبر زدند علی رو چهار نفر گرفتنو مادر مارو چهل نفر زدن https://eitaa.com/torabeabootorab
🌹شهید محمد رضا شفیعی🌹 وقتی وارد سردخانه شدم پاهایم سست شده بود. یاد آن روز اولی که مجروح شده بود افتادم و دلم می خواست دوباره خودش به استقبال بیاید. وارد اتاق شدیم، نفسم بند آمد. بعد از 16 سال جنازه ای را از زیر خروارها خاک بیرون آورده بودند. بالاخره او را دیدم که نورانی و معطر بود. موهای سر و محاسنش تکان نخورده بود. چشم هایش هنوز با من حرف می زد. بعثی های متجاوز بعد از مشاهده جنازه محمدرضا برای از بین رفتن این بدن آن را 3 ماه زیر آفتاب داغ قرار داده بودند باز هم چهره او به هم نخورده بود. فقط بدنش زیر آفتاب کبود شده بود. حتی می گفتند یک نوع پودر اسیدی هم ریخته بودند ولی اثر نکرده بود. بعدها می گفتند لب مرز، هنگام مبادله شهدا سرباز عراقی با تحویل دادن جنازه محمدرضا گریه می کرده و صدام را لعن و نفرین می کرده که چه انسان هایی را به شهادت رسانده است. دو رکعت نماز شکر خواندم و آماده تشییع جنازه شدم. راوی : مادر شهید محمد رضا شفیعی ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🖼بدانید که نه تنها من بلکه تمام شهدا از کسانی که به هر نحوی و در هرلباسی با این انقلاب و ولایت فقیه مخالفت کنند و یا بی تفاوت باشند نخواهیم گذشت 🌺شهید داوود عابدی کانال‌ مدافعان‌ حرم ♡j๑ïท🌱↷ https://eitaa.com/modafeaneharam8 ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا