eitaa logo
نیم پلاک
963 دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
5.6هزار ویدیو
337 فایل
کانال #اختصاصی شهدا #سبک_زندگی و #خاطرات https://eitaa.com/nimpelak_m @abbasma
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مجله مجازی همرزم
سبک زندگی شهدا🕊 🥀پیچ شهدا 🕊برای رسیدن به الله باید رنج ها و سختی هایی را که در مسیر این راه وجود دارد تحمل کرد و در کوره آتش تجربه‌ها آبدیده شد و در مبارزه با نفس، با جهاد اکبر تمامی خصلت های شیطانی را سرکوب نمود. 🍃خصلت هایی که ...❗️ 🥀سردار شهید علی‌محمد خودسیانی 🕊تاریخ : ۱۳۶۰/۰۶/۲۹ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ . . 🌟اینجا منزلگاه است👇 🆔@hamrazm_mag
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
8.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرمانده هستم که باشم.✳️✳️ سیره شهدا رو دنبال کنید.✅ هنوز مسئولینی هستن ⁉️⁉️‼️که به این سبک کار کنند و طلبکار نباشند از نظام.و خودشون رو مدیون مردم و نظام بدونند🇳🇵 حتما هستند و دعای امام زمان و ملت همراهشونه.اصلا به برکت خدمات این عزیزانه که نظام پابرجاست لینک عضویت👇👇👇 @talabeshahidmahmodoloomi
۱۱ مهر ۱۴۰۲
🔹️زمانی که فرمانده بود، یک عده پشت سر او حرف می زدند. یک روز به او گفتم بعضی‌ها پیش دیگران بدِ شما را می‌گویند. 🔹️خیلی در هم رفت. از اینکه این موضوع را با او درمیان گذاشتم پشیمان شدم؛ رو به او کرده و گفتم: محمد جان زیاد به این قضیه فکر نکن. 🔹️گفت: من از اینکه پشت سرم حرف می زنند ناراحت نیستم. من که چیزی نیستم. از این ناراحتم که چرا آدم‌های به این خوبی، یک آدم بی ارزشی مثل من را می‌کنند؛ از این ناراحتم که چرا باعث گناه برادرام شدم. 🔹️سرم را پایین انداختم و با خودم گفتم: خدایا این کجاست و من کجا!!! 🔰سرلشگر شهید محمد بروجردی
۱۷ آذر ۱۴۰۲
🔶من روان‌خوانی را پیش شهید یاد گرفتم. بچه‌ها که به دنیا آمدند، همیشه توصیه می‌کرد رادیو را روی موج قرآن بگذارم تا بچه‌ها با آن مانوس باشند. همین شد که پسرم علیرضا حافظ قرآن است و از همان کودکی سوره‌های کوچک را با پدرش یاد گرفت. 🔷شهید کمک کرد که بچه‌ها اهل قرآن شوند. در این مسیر اصراری نمی‌کرد؛ بلکه کار را با تشویق جلو می‌برد؛ مثلا ابتدای دبستان که همزمان با ماه رمضان شد، تشویق کرد که هر روز نوبتی یک صفحه قرآن بخوانند و اشکالات من و پدرشان را بگیرند. ♦️همین ذوق بچه‌ها برای اینکه از ما غلط بگیرند، باعث شد که به خواندن قرآن علاقه‌مند بشوند. 🔷کلام به کلام قرآن را عمل می‌کرد و من این را در زندگی دیدم. 🔶یکی از دوستانش می‌گفت: اگر اختلافی در محل کار پیش می‌آمد، با آیات قرآن و نصیحت‌های قرآنی آن را حل و فصل می‌کرد. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 https://eitaa.com/yarankharazi
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
هدایت شده از مجله مجازی همرزم
اگر آیندگان پرسیدند که چرا به جبهه رفتم و شهید شدم؛ بگویید: من از آموزگاری چون حسین(ع) در سرزمینی چون کربلا و در زمانی‌ چون‌عاشورا درس عشق و شهادت و آزاد مردی گرفته‌ام و معلمم به من گفت : « إِنِّیْ لا أَرَیَ الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَالحَیاةَ مَعَ الظّالِمِینَ إِلّا بَرَما » مرگ برای من چیزی جز شهادت و افتخار و زندگی با ظالمین جز خواری و ذلت نیست. . 🕊 ✍طلبه مجاهد و عارف متولد روستای قناتغستان کرمان 🕊شهادت: ۱۷ سالگی فاو؛ عملیات والفجر ۸ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┄┄ . . 🌟اینجا‌بیت‌الشهداست👇 🆔@hamrazm_mag
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
هدایت شده از مجله مجازی همرزم
اگر آیندگان پرسیدند که چرا به جبهه رفتم و شهید شدم؛ بگویید: من از آموزگاری چون حسین(ع) در سرزمینی چون کربلا و در زمانی‌ چون‌عاشورا درس عشق و شهادت و آزاد مردی گرفته‌ام و معلمم به من گفت : « إِنِّیْ لا أَرَیَ الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَالحَیاةَ مَعَ الظّالِمِینَ إِلّا بَرَما » مرگ برای من چیزی جز شهادت و افتخار و زندگی با ظالمین جز خواری و ذلت نیست. . 🕊 ✍طلبه مجاهد و عارف متولد روستای قناتغستان کرمان 🕊شهادت: ۱۷ سالگی فاو؛ عملیات والفجر ۸ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┄┄ . . 🌟اینجا‌بیت‌الشهداست👇 🆔@hamrazm_mag
۱ فروردین ۱۴۰۳
💢مردی چنین میانه‌‌ی میدانم آرزوست... _عکس‌ نوشته ها حقیقتا خواندنی‌ست👌 ✍کانال شهید حاج حسین خرازی|نعم الرفیق https://eitaa.com/joinchat/1363410946C4e6aea8396
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ا ﷽ ا 📌 🔰 رشادت و فداکاری بی‌نظیر 🌹 یک کیلو خاکستر برای خانواده‌اش بردیم. 😭😭 ا•┈┈••✾••┈┈•ا 🔶با انتشار پیام ها در ثواب ارتقای فرهنگ دینی جامعه شریک باشید. 💠 مدرسه مجازی امام حسین علیه السلام | ایتــا | بلــه | تلگرام @MAJAZI_MFIH
۳ آذر ۱۴۰۳
هدایت شده از  🌷مهمانی شهدا 🌷
. 🌺🌺🌺 🌸ادامه مطالب.......🌸 «« محمد بخوان »» «« راوی محمود نجیمی»» روزهای آخر عملیات بود. در ستاد لشكر در شلمچه بودم. موقعیت ستاد در محلی بود که هم‌اکنون یادمان شهدای شلمچه است. مرتب با گردانهای عمل کننده در تماس بودیم. یک دفعه دیدم محمدتورجی از در وارد شد. دستش به گردنش بسته شده بود. گوشه ابروی او هم پانسمان شده بود. کمر و گردن او هم همینطور. با خوشحالی به استقبالش رفتم. مشغول صحبت شدیم. به یاد روزهای اولی افتادم که با هم آشنا شدیم. یادش به خیر. سال63 بود. آن زمان محمد در گردان امام محسن(ع) بود. بیشتر شبها به گردان آنها میرفتم. عزاداریهای خوبی داشتند. خیلی باصفا بود. یاد مجالس دعا در اردوگاه دارخوئین افتادم. فراموش نمیکنم. همان ایام سال 63 بود. یک روز رفتم پیش محمد. بدون مقدمه گفت: من دیگه مداحی نمیکنم. دیگه نمیخوانم! علتش را میدانستم. عده‌ای به او تهمت زده بودند! شبیه همین ماجرا برای شهید ردانی پور هم پیش آمده بود. من هم این خبر را به حاج حسین خرازی گفتم. حاجی خیلی ناراحت شد. حاج حسین خیلی آرام و خونسرد گفت: برو به تورجی سلام برسان و بگو فلانی گفت: محمد بخوان، به حرف کسی هم کاری نداشته باش. ٭٭٭ محمد گفت: آقا محمود، میتونی ردیف کنی ما بریم تو خط؟ گفتم: آخه با این وضعیت؟! گفت: ببین چیکار میتونی بکنی. گفتم: باشه اما باید با حاج حسین هماهنگ کنم. موقع ناهار بود. آن روز بعد از مدتها غذای حسابی آوردند. چلوکباب! ما همگي مشغول شديم. بیسیمچی مشغول صحبت با حاج اسماعیل صادقی بود. حاج حسین هم آنجا بود. ما هم مشغول ناهار. بعد گوشی را داد به محمدتورجی و گفت: حاج اسماعیل شما رو کار داره. تورجی گفت: آخه الان! بعد به سفره و ظرف چلوکباب اشاره کرد. خندید و به شوخی گفت: اگه بیام از قافله عقب میمونم! اما بعد رفت پشت بیسیم. با برادر صادقی صحبت کرد. حاج اسماعیل گفت: محمد، حاج حسین اینجا نشسته میگه برامون بخون! محمد کمی مکث كرد. يكباره حال و هواي او عوض شد بعد با حالت خاصي شروع کرد: ««در بین آن دیوار و در»» «« زهرا(س) صدا میزد پدر»» ««دنبال حیدر می‌دویدم »» ««از پهلویش خون می‌چکید.»» و همینطور ادامه داد. همه اشک می ریختند. بعدها از سردار صادقی شنیدم که گفت: حاج حسین آنجا خیلی گریه کرد. داغ دوستان شهیدش برای او خیلی سنگین بود. وقتي حال حاج حسين منقلب شد بيسيم را گرفتم و گفتم: محمد ممنون ادامه نده! بچه های مخابرات صدای محمد را پشت همه بیسیمها پخش کرده بودند. نگذاشتیم محمد به خط برود. آن روز را در مقر لشكر ماند. غروب همان روز گردان یازهرا (س)به عقب برگشت. محمد تورجی هم با آنها به اردوگاه برگشت. برادر صادقی فردا به توصیه حاج حسین خرازی به خط بازگشت. به محض اینکه با ايشان به خط رسیدیم با یک انفجار حاج حسین خرازی به شهادت رسید. این یک شوک بزرگ به لشكر حماسه ساز امام حسین (ع) بود. پیکر حاجی را برداشتیم. برگشتیم به اردوگاه. مداحی محمدتورجی را فراموش نمیکنم. در کنار پیکر فرمانده‌اش در مسجد چهارده معصوم اردوگاه دارخوئین آنقدر عاشقانه خواند که همه اشک می‌ریختند. بعد هم پیکر حاج حسین را در اردوگاه تشییع کردیم و به اصفهان فرستادیم. 🆔 @m_setarehha
۳ بهمن
هدایت شده از شهید گمنام🇵🇸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽ ✊او ایستاد پای امام زمان خویش ... 🛑 🌕ولادت شهید مدافع‌حرم محسن قاجاریان ♨️رسیدگی به نیازمندان و محرومین 🌻سردار شهید حاج محسن قاجاریان دارای صفات اخلاقی بسیار پسندیده و نیکویی بود که باعث محبوبیّت او در بین اقوام، دوستان و حتی همکارانش شده بود. رسیدگی و کمک به نیازمندان و مستمندان یکی از این خصوصیات بود. 🎈روستای عطائیه که در جاده‌ی نیشابور به کاشمر قرار دارد، دارای مردمانی بسیار محروم و مستضعف است اما حاج‌محسن، یک آمبولانس به همراه یک دکتر، پرستار و مقداری دارو به این روستا اعزام کرد تا به صورت رایگان، مردم را ویزیت کنند. او حتی در مواردی همچون تهیه‌ی جهیزیه و یا تعمیر پشت‌بام منازل به اهالی آن روستا کمک می­ کرد. 🌻یکی دیگر از صفات برجسته­‌ی شهید قاجاریان احترام و تکریم ریش‌سفیدان خانواده بود. با وجود اینکه مشغله­‌ی کاری داشت ولی هرچندوقت یکبار به دیدن آنها می‌رفت و با عزّت و احترام از آنها دلجویی می‌کرد. او فرمانده تیپ زرهی۲۱ سپاه امام رضا علیه‌السلام بود. 🎁 🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات 💙اللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد💙 🦋🦋🦋
۱۴ فروردین
هدایت شده از معیار
۱۵ فروردین
۱۵ فروردین