#خلاصه_نویسی_هایم
«بیش از هزار و صد سال است که خورشید ولایت در پس ابر غیبت پنهان شده و انسانیت تا پایین ترین مراتب هبوط خویش پایین آمده است و شب ظلم و فساد در کره زمین حاکمیت یافته.
اما همان سان که شب هر چه در تیرگی خویش عمیق تر می شود ستارگان درخشش بیشتری می یابند، هر چند خورشید ولایت در مغرب حقیقت غایب است، لکن نور قدسی اش از وجود ستارگانی که در ظلمت عصر جاهلیت ثانی مصباح هدایت گمگشتگانند، در جهان تلالو دارد. علما و مومنین مصابیحی هستند که آسمان اول، یعنی آسمان دنیا را روشن می دارند تا گمگشتگان در گمگشتگی نمانند و راه به حقیقت پیدا کنند.
اگر به چشم حقیقت بنگری، جز آنان را که از ایمان نصیبی هست در تیرگی خواهی دید و اینچنین، سپاه نور برای این مردان خدا عجب نام مناسبی است. این نور ولایت حقه آل محمد است که از وجود آنان ساطع است و راه شیری کهکشان را به سوی قبله هموار ساخته. اگر در جست و جوی امام زمان هستی، او را در میان سربازانش بجوی.»
برگرفته از یادداشتهای شهید سید مرتضی آوینی
🎊تبریک آغاز امامت #امام_حی_مهدی_موعود
@ninfrance
هالووین 2020
با مطالعاتی که داشتم به این رسیدم که هالوین خاستگاه و ریشههای متعددی داشته و در فرهنگهای مختلف دلایل مختلف و برخی نزدیک به هم داشته. اما امروز بیشتر یک تفریح و بازی و سرگرمی سازی برای مردم است که برای گرداندگانش نفع و سود اقتصادی دارد.
مسیحیان معتقد به خداوند و روز معاد در آخرین شب ماه اکتبر برای مردگان قدیس و کشته شدگان در راه خدا بزرگداشت می گرفتند با نام هالووین به معنای عصر قدیسان. یا برای مردگانی که به تازگی از دنیا رفتند و نیاز به دعا و همراهی دارند شبش نماز می خواندند و روزش سر مزارشان می رفتند و با نثار گل و خیرات هدیه ای برای رفتگانشان می فرستادند. به احترام آن ها در این روز گوشت نمی خوردند و به دعا و خیرات مشغول بودند.
از طرفی دیگر به شکلی این روز مصادف است با سنتی باستانی در اروپای غربی که معتقد بودند مردگان یک روز از سال به خانههای خود برای آرامش گرفتن رجوع میکنند و به همین خاطر در این شب مقداری غذا بیرون خانهها میگذاشتند و برای هدیه به روح این رفتگان خیرات میکردند. همچنین مقابل درب خانه را اشکالی شبیه ارواح درست میکردند یا لباس هایی عجیب میپوشیدند با این اعتقاد که محافظت کنند از نفوذ ارواح خبیث یا شیاطین به خانه هایشان.
از طرف دیگر برخی ریشهاش را فصل برداشت محصول میدانند که کدو را به عنوان نمادی از برداشت کشاورزی در این روز تزئین می کردند و به عنوان شکرگزاری جشن میگرفتند.
اما به مرور زمان، از آنجا که ذهن های پول ساز از هر ایده ای برای جذب انسانها و سرگرم کردنشان و از قبال آن پول درآوردن و ثروت جمع کردن بهره می برند. از این سنت های بی هزینه وجه دینی و سنتی اش را گرفته اند و با مخلوط کردن آن با هم جشنی ترسناک طراحی کرده اند که هیچ مفهوم و بهره و درس و نکته تربیتی ندارد جز شبی دیگر را هم به سرگرمی و بازی گذراندن.
ارزش مراقبت از اصالت عقاید دینی، سنت ها و شعائرش توسط مجموعه دینی و فرهنگی هر جامعه در این داستان فکرم را مشغول می کند که اگر از آن حراست و حفاظت نشود یک چیز تحریف شده ی بی ارزش در بهترین حالت و یک چیز مخرب و فسادانگیز در حالت بدش به نسل های بعدی می رسد.
از هالوین با یک پشتوانه سنتی رسیده اند به درست کردن خود به شکل ارواح خبیث، چهره های خود را شبیه زامبیها کردن، دیدن فیلم های ترسناک، خریدن اعضای بدن مصنوعی بریده شده خون آلود توسط کودکان و جشن دانشجویی با این عنوان برای هیچ... از سنتی که مخصوص برخی کشورها و شهرها و روستاها بوده رسیده اند به یک تفریح فراگیر در همه جهان که هیچ پشتوانه فکری و فرهنگی و ارزشی برایشان ندارد. نه فایده ای برای زنده ها و نه خیری برای رفتگان...
پیش از سفر از فرانسه در فروشگاه هایش مجسمه های ترسناک و اعضای مصنوعی بریده شده بدن انسان به شکل خون آلود را دیدم که واقعا آزاردهنده بود اما برای اینها کالاهای فروشی برای تفریح و سرگرمی کودکان و نوجوانان و جوانان شده است...
همچنان در حال خواندن کتاب « زندگی در عیش مردن در خوشی» اثر #نیل_پستمن هستم که واقعا عالی است و در حال طرح درس نویسی برای تدریس آن. که البته خوشحالم که تدریس بخش کوچکی از آن را به صورت مجازی برای دانش آموزان یک مدرسه در ایران شروع کرده ام.
در ادامه تصاویر و فیلمهایی که دو هفته پیش در فرانسه گرفتم را به اشتراک میگذارم.
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 از هلند و فرانسه
@ninfrance
چهرههای ترسناک، سر و دست و حلقوم بریده، ایدههای سبک خشونت مثل آمپول و قیچی فشردن در سر... و ایدههای تفریحی شب جشن هالووین غربی.
غم انگیز اینکه افراد برای این اجناس پول پرداخت میکنند و تأسفبرانگیز اینکه اینها را برای کودکان خود تهیه میکنند.
یاد داستان « شهید حسین فهمیده» در کتب درسیمان افتادم که با نگاه به سند ۲۰۳۰ که دوستداران کودکان ما در غرب نوشتند، به بهانه مقابله با ترویج خشونت برای روح لطیف کودکان طرح حذفش از کتب مطرح شد....
تا پای جان خرج شهامت، شجاعت، حفاظت و حراست از وطن و سرزمین مادری خشونت شد. ساعتها توهم و ایجاد ترس و لرز در کودکان برای هیچ و پوچ تفریح و نشاط.
چون اولی انسان هوشیار ساز است و دومی انسان توهمی با سرِ کاملا گرم....
#فرانسه
@ninfrance
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم
وسایل ترسناک مثل اعضای بدن بریده شدهی خون آلود برای شب هالووین
و عروسکهایی که غیر از ترسناکی چهره صداهای آزاردهنده هم دارند.
چه منطقی پشت این فرهنگ است؟
در مرور کتاب #تکنوپولی #نیل_پستمن عرض خواهم کرد.
#فرانسه
@ninfrance
امروز رفتم مقابل کلیسای #هلند با یک مشت گل معطر محمدی...
به زودی قدرت رسانههایی که به دست دشمنان ایمان و حق میگردد، شکسته میشود و مردم به مردم، چهره به چهره، پیام حقیقی رسولالله اسوة حسنه را به سمع و نظر هم میرسانند و جهان آمادهی تشریففرمایی آخرین حجت خالقش روی این سیارهی خاکی میشود.
همه در روایات خواندهایم که هنگامی که مهدی موعود با پیام حق، ظاهر میشوند، فوج فوج مسیحیان غربِ عالم، به او میپیوندند...
@ninfrance
تویی که بهار گلشن حقایقی
تو صبح صادقی..
✨🌸🌅🌸🌄🌸✨
چند وقتی است که حال دگرگونی دارم و همه چیز با دیدن آن فیلم شروع شد...
در پستهای بعدی به آن خواهم پرداخت اما
اول آنچه نسل به نسل گشته تا از موثق ترین آدمها به ما برسد را مرور می کنم:
وقتی پدر با سر و صورت یا بدن سنگ خوردهی خونی و البته با لبخند به خانه بر میگشت. هر بار دخترش بیسوال و جواب خونهای خشک شده را از چهرهی مصمماش پاک و پدر را نوازش میکرد.
انقدر این روند و سبک رفتار پر محبت دختر، از جنس مادرانه بود که پدر کنار نامش لقب گذاشت: « مادرِ پدر».
دختر باخبر است مادر در همین مسیر بعد از تمام مالش، جانش را هم بخشیده و حالا پدر با قلبی فشرده، یک تنه راه را ادامه میدهد. پدر تلاش میکند انسانها به حق گرایش پیدا کنند. حقی که به نفع این دنیا و دنیای ابدی شان خواهد بود. در این روشنگری، ضربه میخورد، توهین میشنود، بی محلی میبیند، تمسخرش میکنند، دندانش را می شکنند... و دختر بی چون و چرا هربار در سکوت فقط مدد میرساند و انرژی میبخشد برای ادامه رسالت پدر.
نمیدانم این روزها حال این بانو چگونه است... برای ما که معتقدیم مرگ فقط انتقال از یک دنیا به دنیای دیگر است، بخصوص شهیدان که به نص صریح قرآن زنده اند؛ او شهیدهای ست که میبیند و میشنود.
به بلندای هزار و چهارصد سال... پدر همچنان در حال روشنگری و هدایت است و در این مسیر باز به وجود ارزشمندش توهین میشود... باز پدر مورد تمسخر قرار گرفته است... قلب دخترش در چه حالی است نمی دانم... امشب شب تولد دنیایی پدر است... پدری که رحمت بود برای همهی عالم. دلش برای همه مردم دنیا میسوخت. پدری که انقدر غصه انسانها را میخورد که از طرف خالق پیام رسید انقدر خودت را اذیت نکن طه! تو فقط پیام رسانی، حق و باطل واضح است. روشن شده راه هدایت و مسیر گمراهی. من میتوانستم انسانها را به جبر فرمانبر کنم، اما انسان به حکم اراده و اختیار و با ابزار عقل و هدایت قلب می داند بدی و خوبی چیست و قدرت انتخاب درست را دارد اگر بخواهد...
باز به پدر توهین شده است. پدری به غایت مهربان، عزیز، دوست داشتنی، فداکار، دلسوز، از خود گذشته... و دختر باید در دل اشک بریزد اما در ظاهر لبخند بزند و با نوازشش پدر را تسلا دهد...
پدر رنج دختر را می فهمد، و او هم در دل از رنج ایجاد شده اشک می ریزد اما رو به دختر لبخند به لب دارد، چون هم طاقت رنج یگانه دخترش را ندارد هم باخبر است اگر او آزار ببیند امکان کن فیکون شدن جهان بسیار بالا می رود... خودش بارها بلند به گوش همه رسانده بود. هرکس فاطمه را بیازارد مرا آزرده و هرکس مرا آزرده سازد، خدا را آزار داده...
البته ما نمی دانیم شاید همه مهلت ها و فرصت ها تمام شده و اذن کن فیکون شدن داده شده برای گروهی که قلب محور و بهانه خلقتِ پدر و همسرش را رنجاندهاند...
در شب میلاد مبارکش قرآن را میگشایی، سوره توبه:
«فضای نورانی آموزههای دینی را میخواهند با حرفهای بیارزش، تیره و تار کنند؛ ولی خدا جز این نمیخواهد که این دینِ نورانی را تابنده و پاینده کند؛ هرچند بیدینها خوششان نیاید! ۳۲
او کسی است که پیامبرش محمد را با نشانه های راهنما و برنامهی درست زندگی فرستاد تا اسلام را بر همهی دینها برتری دهد؛ هرچند بتپرستها خوششان نیاید.» ۳۳
هرچند از بیشرافتی برخی مردمان جهانِ امروز، قلبت پر از اندوه است اما امشب قطرات اشک شوق در چشمانمان آذین میبندد که طبق همهی تفاسیر از این آیه بر میآید که در نهایت، دین اسلام در سرتاسر جهان گسترش خواهد یافت و بشریت طعم شیرین انسان بودن و الهی-انسانی زندگی کردن را خواهد چشید؛ دست شیطان به دست آخرین فرزندش مهدی موعود، رو خواهد شد و جهان در خواهد یافت که از چه زندگی پر نشاط و پر آرامش و پر لذتی محروم بوده است و با اشتیاق و عطش به آن رو خواهد کرد.
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 از هلند و فرانسه
@ninfrance
صداگذاری فارسی بر سخنرانی مکرون
و باز هم اهمیت سواد رسانهای
از طرف دوستان زیادی فیلم سخنرانی مکرون رئیس دولت فرانسه بعد از کشته شدن یک معلم که ظاهرا کاریکاتورهای موهن در خصوص پیامبر اسلام را در کلاس درس نشان داده بوده، به دستم رسید که دوبله فارسی شده بود و به نظر غالب دوستان غیرواقعی بود و از من خواستند بررسی کنم که اصل سخنرانی مکرون چه بوده است.
اصل سخنرانی مکرون را که در یوتیوب هم موجود هست خدمتتان میفرستم. حتی اگر زبان فرانسه ندانید در تنظیمات زیرنویس می توانید زبان فارسی را انتخاب کنید و هرچند ترجمه دقیقی به شما نمی دهد اما کلیت صحبت را خودتان میتوانید متوجه شوید.
بعد از گوش دادن کامل صحبتهای مکرون به زبان فرانسه، فیلم دوبله شده به زبان فارسی را دیدم. حقیقتش خیلی خندیدم...
یعنی حتی یک کلمه را برای ظاهرسازی طبق صحبت مکرون ترجمه نکرده بود و این یعنی واقعا مخاطب خود را بی سواد نسبت به زبان فرانسه در نظر گرفته و یا روحیه عوام مردم که بدون تفکر هرچه ببینند یا بشنوند را خواهند پذیرفت در نظر داشته.
مثلا مکرون می گوید امشب Ce Soir که کاملا تلفظش مشخص است، بعد مترجم می گوید: ای مسلمانان!
کلا مکرون متنش را خطاب به معلمین برای ادامه دادن راه آزادی و آموزش و تربیت فرزندان جامعه ارائه می دهد. و فقط چند جمله در خصوص حادثه صحبت می کند و عنوان اسلامگراها را می آورد که در پست بعدی ارسال خواهم کرد. اما دوبلر فارسی داستانهایی از صدر اسلام و حوادث اختلافی بین شیعه و سنی و ... را با جزئیات طرح می کند. حتی منبع برای مطالعه هم معرفی می کند😂
مکرون در آخر صحبت هایش از ادامه دادن راه آموزش و پرورش و جنگیدن برای حفظ آزادی (البته از نظر خودشان) می گوید و صحبتش را با زنده باد جمهوری و زنده باد آزادی خاتمه می دهد و دوبلر مدام می گوید من معذرت خواهی نخواهم کرد😄
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 از هلند و فرانسه
@ninfrance
https://www.youtube.com/watch?v=vZ3Gkngrr3A&feature=share
تفاوت ادبیات و آداب اجتماعی در هلند و فرانسه به چشم من به عنوان یک ایرانی
تجربه زندگی در هلند هم به تجربه ی زندگی در فرانسه اضافه شده و توجه ام را به نکات جالب و گاهی خنده دار جلب کرده است.
در بدو ورود به فرانسه دیدم که در هر مواجهه ای با آدمها سلام گفتن و بعد خداحافظی کردن خیلی رسم هست. حتی هنگام سوار شدن به اتوبوس یا آسانسور. هرکس ولو غریبه ادب این است که سلام کنی و خداحافظی. (البته در اتوبوس فقط سلام کردن هنگام سوار شدن). درب اتوبوس ها از جلو باز می شد و در مواجهه با راننده باید حتما سلام می کردی وگرنه عموما راننده سلام می کرد و یه شکلی داشت که یعنی سلام نکردیا..😄.
هر حرفی با کسی هم با عبارت روز بخیر و در نهایت با عبارت روز خوبی داشته باشید پایان می یافت.
بر خلاف فرانسوی ها که این مساله روز بخیر و روز خوبی داشته باشید براشون مهمه، در هلند اینطور به نظرم نرسید. خیلی اهل سلام و خداحافظی به اندازه فرانسوی ها نیستند. بخصوص در فضایی مثل آسانسور و ...
در فرانسه حتی در هر پاساژی وارد می شدیم فروشنده از انتهای مغازه هم که شده سلام می کرد. بعد هم که میخواستیم خارج شویم باز تاکید داشت که روز بخیر بگوید حتی اگر ما به رو نمی آوردیم که در حال خارج شدن هستیم یا با هم رودر رو نبودیم.
گاهی از این حالت هم خنده ام می گرفت. مثلا بارها پیش می آمد وارد مغازه ای می شدم و یه دور کوتاه می زدم و بلافاصله بیرون می آمدم و اصلا حواسم به سلام و خداحافظی نبود اما فروشنده ول کن نبود و هر دو را اجرا می کرد.
اینجا برام به چشم اومده که در هلند به آن جدیت نیست و حالا انگار جای خالی اش حس می شود. وارد فروشگاه می شوم دنبال فروشنده می گردم که سلام کنم. هنگام خروج هم در ژست روز بخیر گفتن قرار می گیرم اما خبری از کسی برای بدرقه ام نیست...😄
همش استرس دارم یکی از پشت صدام بزنه بگه روز بخیر خانم! (یعنی روز بخیر نگفتیااا) و من شرمنده بشم که چرا خودم زودتر نگفتم...😅
در حالی وارد هلند شدم که جز چند کلمه و جمله آشنایی با زبانشان نداشتم. داچ زبان هلندی است و به نظرم به همان پیچیدگی زبان فرانسه است. حالا باید چند ماه بعد نظر دقیقم را ارائه بدم. ☺️
خوشبخاته غالب هلندی ها به زبان انگلیسی اشراف نسبی دارند و حتی برخی می گویند اصلا نیازی نیست این زبان را یاد بگیرید. البته برای زندگی روزمره، خرید، خواندن نام اجناس و... به نظر یادگیری ابتدایی لازم باشد.
از جمله مواردی که هربار خنده ام می گیرد و سخت است جلوی خودم را بگیرم و خدا رو شکر که ماسک روی صورتم است در مواجهه با هلندی هاست وقتی سلام می کنند. شنیده ایم که به زبان انگلیسی سلام را "های" می گوییم اما در زبان هلندی می گویند "هُی"!😄😅
وقتی با کسی مواجه میشوم اعم از فروشنده و ... و یک دفعه می گوید هُی، واقعا خنده ام می گیرد و دوست دارم بگویم در کشور من اینطور کسی را خطاب کردن بی ادبی است! اما هربار فقط خنده ام گرفته و در نهایت در پاسخ گفته ام های!
اصلا در زبانم نمی چرخد که بگویم هُی و همش فکر می کنم بی ادبیه!😄
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 از هلند و فرانسه
@ninfrance
4_5846014848558696666.pdf
255.8K
متن ترجمه شدهی سخنرانی مکرون به فارسی در مراسم بزرگداشت معلم کشته شده
هدف از ترجمه این متن نشان دادن آن مطلبی بود که توضیح دادم که در آن فیلم دوبله شده، حتی یک کلمه از صحبت های مکرون ترجمه نشده و صداگذاری فارسی کاملا متن دیگری است.
وگرنه خود این متن بسیار جای بحث دارد. که در پستهای بعدی توضیح خواهم داد.
مکرون در یک متن بزمی حرفهای جهت داری زده است.
همچنین باید توجه کنیم که رئیس جمهورهای جهان عموما متنی که به آنها میدهند را فقط روخوانی میکنند و خودشان نویسنده متن نیستند و کسانی را دارند که متخصص باشند که در وقت های مناسب متنهای متاثرکننده بنویسند.
نشانی متن اصلی به زبان فرانسه
https://www.elysee.fr/emmanuel-macron/2020/10/21/ceremonie-dhommage-national-a-samuel-paty-a-la-sorbonne
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 از هلند و فرانسه
@ninfrance
داشتم دعای روز جمعه را میخواندم... به نظرم رسید امروز این قسمتش را با هم، بلند بخوانیم تا صدایش تا انتهای افق برسد...
✨... و گواهی میدهم که حضرت محمد صلیالله علیه و آله، بنده و پیغمبر توست، هرچه از بار وحی و رسالت به دوش او نهادی همه را به بندگان تو رساند، و در راه خدای عز و جل، حق کوشش را بجا آورد، و او به آنچه از ثواب نعمتهای هستی حق بود به خلق بشارت داد، و به آنچه از عقاب و عذابهای دوزخ درست بود، ترساند.
✨خدایا! مرا در دین خود تا زنده ام ثابت قدم نگهدار. و دلم را پس از اینکه به نور هدایت روشن ساختی، بظلمت گمراهی تاریک نکن و از جانب خود رحمت عطا فرما که حقیقتا بخشندهی بی منتی.
✨خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا از پیروان و شیعیانش قرار بده، و در قیامت در گروه ایشان محشور کن...
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 از هلند و فرانسه
@ninfrance
از جمله مشاهدات مشابه ام در فرانسه و هلند این بود که قابلمههای غذا همه استیل هستند و فقط ماهیتابهها تفلون یا نچسب اند.
شنیدهام در طب سنتی ما گفته شده که یکی از ظروف مناسب تهیه «خورشت»، استیل است. که البته سفال، روی و برنجی و سنگی در اولویت است.
@ninfrance
کرونا در #هلند و #فرانسه
وقتی فرانسه را ترک کردیم به ابتلای ۵۲۰۰۰ نفر در روز رسیده بود. دولت مجدد اعلام قرنطینه یک ماهه کرد و الان دوستانم در فرانسه از دوباره خانه نشین شدن در ناراحتی هستند. بخصوص کسانی که تنها زندگی میکنند و فقط کسی که زندگی در غربت را تجربه کرده باشد درک می کند حد ناراحتی و حتی فشار روحی چقدر میتواند بشود.
از دوستانم که پیگیر شدم گفتند مثل سابق مردم قرنطینه را جدی نمیگیرند و امروز دیدم ابتلا، مرز ۸۶۰۰۰ نفر را هم با ۳۸۵ نفر مرگ در یک روز از سر گذرانده است.
هلند که رسیدیم در موج دوم، ابتلا به روزانه ۱۰۰۰۰نفر رسیده بود. هلند مجدد تمام رستورانها و کافهها را تعطیل کرد که فقط میتوان از آن خرید کرد. ماسک زدن فقط در اتوبوسها اجباری است و در بقیه فضاها اختیاری. عموم مردم در سطح شهر ماسک نمیزنند و عجیب است که با این وجود کاهش ابتلا به روزی ۶۰۰۰ نفر را داشته و تعداد مرگ هم نسبتا پایین است.
واقعا نمیدانم دلایل موفقیت و عدم موفقیت کنترل این ویروس در این دو کشور دقیق چه میتواند باشد.
هلند در کل ۱۶ میلیون جمعیت دارد و ابتلای ۱۰هزار نفر.
ایران ۸۵ میلیون و ابتلایی که تازه نزدیک به ۱۰هزار نفر میشود.
عوامل متعدد و مختلف است. فقط از صمیم قلب از خداوند میخواهم به زودی بساط این ویروس در همهجا برچیده شود.
@ninfrance
نهی از منکر هلندی
تو این چند وقت اخیر با جدیت و یه جورایی بی اعصابی هلندی ها در خصوص ماسک زدن در اتوبوس که اجباری است مواجه شده ام.
وقتی وارد اتوبوس می شوی اگر ماسک نزده باشی، راننده بلند می شود و بلند تذکر می دهد که ماسکت را بزن وگرنه امکان ندارد بگذارد بنشینی. گاهی هم با تندی و اخم.
دیروز که سوار اتوبوس شدم یک پیرمرد و پیرزن با سن بالا، که دست هم را برای کمک به هم برای حرکت گرفته بودند وارد اتوبوس شدند. آقا، ماسک داشت ولی خانم نه. وقتی سوار شدیم چون ایستگاه اول بود هنوز اتوبوس حرکت نکرده بود که یک خانم با تندی به پیرمرد اشاره کرد که خانم مسن ماسکش را بزند. و این تذکر را هم نه با ملاطفت که با اعتراض و تندی می داد. من که ناراحت شده بودم در دلم داشتم می گفتم حالا بهتر بگی نمیشه؟
اتوبوس حرکت کرد و به ایستگاه بعد رسیدیم. یک خانم و آقا سوار اتوبوس شدند. وسایل زیادی در دست داشتند و فکر می کنم اصلا حواسشان به ماسک نبود. راننده حرکت نکرد و گفت که ماسک بزنند. آن آقا هم گفت باشه دستمان پر است بگذار بنشینیم می زنیم. راننده که خانم هم بود بلند شد به شیشه مقابلش محکم ضربه می زد و می گفت که نه همین الان! باز هم با تندی و بداخلاقی. مرد هم که هلندی نبود و خارجی بود مدام می گفت: باشه. اما هل شده بود. وسایلش می افتاد و همه چیز با هم قاطی شده بود. در تلاش بود که ماسکش را پیدا کند که همان خانم بی اعصاب (که قبل سوار شدن اتوبوس سیگار می کشید و بعد از پیاده شدن هم بلافاصله دوباره سیگار روشن کرد که فاصله زمانی اش شاید کمتر از یک ربع بود) شروع کرد به اعتراض تند. خانم اون آقا که رفت سریع عقب نشست. این آقا با لبخند و رفتار خوب فقط می گفت باشه چشم و بلاخره ماسکش را پیدا کرد و به صورتش زد اما آن خانم ول کن نبود و با تندی و تلخی بد می گفت و بیراه می رفت.
خیلی کلافه شدم. هم ناراحت هم عصبانی. اما جای دخالت نبود.
اولین روزها که سوار اتوبوس می شدم و می دیدم که راننده اتوبوس دقت دارد و هرکس سوار می شود را از آینه نگاه می کند و تا ماسک و کارت نزند حرکت نمی کند خیلی خوشم آمد. از این تعهد و دقت نظر. گفتم این همین امر به معروف و نهی از منکر است که باید به جدیت انجام شود و لازم است که انجام شود و این رانندگان چه خوب انجام می دهند.
اما وقتی دو سه بار شاهد این نوع برخوردهای منفی شدم با خودم فکر کردم چقدر آزاردهنده می شود و ممکن است تبعات بدتری داشته باشد اگر همین تذکر و جدیت ارزشمند با بدرفتاری و تلخ گویی و بی احترامی انجام شود.
باز به اهمیت و ضرورت امر به معروف و نهی از منکر فکر کردم و اینکه چقدر تذکر داریم که باید این امر مهم به شکل دلسوزانه، با احترام و دور از توهین اما با جدیت و بدون اغماض انجام شود چون فلسفه اش مراقبت و حفاظت از همه افراد جامعه از آلوده نشدن به بدی و اشتباه یک فرد در یک جامعه است. اما اگر بد و نادرست توسط افراد یک جامعه انجام شود چقدر می تواند نتیجه عکس داشته باشد. خشم. ناراحتی. کینه و کدورت و حتی لجبازی. با خودم فکر کردم اگر آن آقا صبرش تمام می شد و از کوره در می رفت و او هم سر آن خانم داد می زد و... ممکن بود چه حواشی و حوادثی بی جهت ایجاد شود.
گاهی برای انجام واجب امر به معروف مرتکب چند منکر یا حرام می شویم و در این حالت نباید انتظار داشته باشیم به خروجی و نتیجه مطلوب از آثار ارزشمند این واجب مهم و تاثیرگذار در سلامت و رشد و تعالی جامعه برسیم.
برایم هرچند آن دقایق خیلی تلخ بود و چندساعت کلافه بودم اما چند درس توامان داشت که خیلی حواسم را جمع کنم هر وقت می خواهم امر به خوبی یا نهی از یک بدی کنم...
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 از #هلند و فرانسه
@ninfrance
اگر فکر میکنید اینجا همه اهل رعایت هستند، اشتباه میکنید. همسایه دیوار به دیوار در این ایام کرونا که تذکر داده شده که بیش از چهار نفر دور هم جمع نشوند تقریبا هر شب مهمانی دارند. همه جوان و از اونجا که عموما در مهمانی هایشان مشروب نوشی طبیعی است، تعادل مهمانان از حد خارج میشود و باید تا پاسی از شب صدای قهقهه و جیغ و سر و صدای نامتعارف و همخوانیهای بلند و ناجالب را صبوری کنیم.
رفتارهای نادرست در این خصوص از این هم فراتر است و امروز در اخبار هلند دیدم چند نفر به یک مرکزی که تست کرونا انجام می شده هجوم بردهاند و دم و دستگاه پزشکان را تخریب کردهاند و بعد دستگیری مشخص شده از مخالفان قوانین کرونایی دولت بودهاند...
#هلند
@ninfrance
✨منِ با برنامه
سالهاست که دغدغهی با #برنامه زندگی کردن را دارم.
از روزی که بخاطر میآورم در حال جدول کشی برای زمان بندی انجام کارهایم بودم.
البته اولین جدولهای زندگیام جدول مراقبت از نفس بود.
یک فهرست بلند بالا از کارهای بد که سعی کنم انجام ندهم و کارهای خوب که تلاش کنم انجام شود.
اما این جدولها هیچ وقت راضیام نمیکرد! هم فقط چند روز که خیلی انگیزه داشتم به آن پایبند میماندم و بعد از مدتی به کل رشته مدیریت برنامه از دستم میرفت، هم حس تک بعدی بودن این برنامه آزارم میداد و دوست داشتم همهی موضوعات زندگیام را در بر بگیرد.
همین میشد که کار رها میشد و البته باز بعد مدتی تلنگری مرا به خودم میآورد که نه! بدون برنامه نمیتوانی به اهدافت برسی و باز کاغذ و مداد و خط کش و پاک کن و جدول کشی برای نظم دادن به انجام کارهای روزانه.
اما باز، پس از مدتی روز از نو، روزی از نو...
یادم میآید اولین بار که برنامه ریزی ام دچار #تحول_بنیادین شد بعد از شنیدن یک جمله از رهبرفرزانه کشورم #ایران بود. وقتی گفتند: اگر بخواهم در یک جمله به جوانان توصیه کنم خواهم گفت: تحصیل، تهذیب، ورزش.
این جمله سبک برنامهریزی من را زیر و رو کرد. جامع کرد. اول یا دوم دبیرستان بودم آن زمان...
دیگر جدولم فقط درسی یا فقط تهذیبی نبود. همه موارد را با هم لحاظ می کردم. با هم پیش می بردم.
این سبک بیشتر برایم قوت گرفت وقتی بزرگتر شدم و فهمیدم این توصیه بر اساس ابعاد وجودی انسان هست و کسی که هم جسم را لحاظ کند و هم روح هر نوع برنامه ای از این سه بخش خارج نمی شود و این توصیه حقیقتا میتواند انسان را جامع رشد دهد.
برنامهریزیهایم دیگر تک بعدی نمیشد.
هربار میخواستم تفکر کنم که چه باید بکنم، اهدافم چیست و کجا نقطه مطلوب من می تواند باشد، اول سه فلش می کشیدم و می نوشتم:
۱. تحصیل
۲. تهذیب
۳. ورزش
بعد تحصیل دو شاخه میشد:
۱. دانشگاهی، آموزشگاهی، مهارتی
۲. معرفتی.
و تهذیب هم دو بخش:
۱. علمی (نظری)
۲. عملی ( مراقبه و محاسبه نفس)
و ورزش میشد:
مسائل جسمانی:
۱. تغذیه سالم
۲. ورزش و تقویت جسم
یعنی باید در افق پیش رو در همه این حوزهها با هم ترسیم کنم در چه نقطهای خواهم ایستاد. بعد میرسیدم به مدیریت و برنامه ریزی استراتژیک.
یعنی آنچه به مرور آموختم و با این ایده درآمیختم.
یعنی افق و نقطه مطلوب را در نظر گرفتن و چشم انداز مثلا ده ساله تعریف کردن و بعد برنامه ریزی برای رسیدن به آن. و نه تک بعدی که سه بعدی و با توجه به ابعاد وجودی انسان.
حالا خروجی هزاران بار فکر کردن و برنامه نوشتن و جدول سازی، در این بازه عمر، یک طرح - از نگاه خودم البته - جامعای شده که به کار همه در هر سن و سطح و جنس و تحصیلات می آید.
این طرح برای دو گروه بسیار راهگشاست.
اول کسانی که آرزوها دارند اما راه رسیدن به آن را پیدا نمی کنند یا قدرت برنامه نوشتن یا برنامه قابل اجرا طراحی کردن، ندارند.
دوم کسانی که هدف و آرزو و انگیزه هم ندارند و روزگار را به هرچه پیش آید سپری می کنند اما ته دلشان دوست دارند آنها هم در زندگی هدف و برنامه رسیدن به آن را داشته باشند. و از این سرگشتگی، احساس بیهودگی، اتلاف عمر یا پوچی رهایی پیدا کنند و حس رضایت از خود و رضایت از زندگی را تجربه کنند.
امسال به لطف خدا این طرح را در دو سطح دانش آموزان و دبیران با عنوان « منِ بابرنامه» در حال تدریس از راه دور هستم و به محصول آن به فضل خدا، بسیار امیدوار و خوشبین هستم.
در نظر دارم این طرح را در یک کانال مجزا در اختیار هرکس که خود را در یکی از دو گروه یاد شده میبیند قرار دهم. ان شاء الله. و از صمیم قلب امیدوارم باشم که برای همه گرهگشا یا راهگشا باشد.
🌸 مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 از هلند و فرانسه
@ninfrance
برام جالب بود که دیدم هرچه ماسک در فروشگاههای فرانسه برای تأمین نیاز مردم بود، چینی بود...
#فرانسه
@ninfrance
ما و #کتاب
از بچگی، شی جدانشدنی از پدرم، کتاب بود. از اولین خاطراتی که در ذهن دارم صحنه ای است که پدرم حتی چراغ که قرمز میشد کتابش را باز می کرد و شده یک صفحه میخواند. یا یک روز که مریض شده بودم و مرا درمانگاه برده بود، در اتاق انتظار هم با خودش کتاب آورده بود و مطالعه می کرد...
کمی که بزرگتر شدم. یکی از هدیه های زندگی ام شد کتاب. همه را به خاطر دارم. مثل «قصه های خوب برای بچه های خوب».
و من خیلی سعی می کردم بچه خوبی باشم...☺️
پدر هر سال نمایشگاه کتاب می رفت. مثل یک کار واجب. گاهی ما را می برد. گاهی تنها می رفت...
یکبار که تنها رفته بود برایم کتابی خرید با نام «نرگس». تو سنی بودم که خیلی خوشحال شدم که بابا به فکرم بوده و برای من مجزا کتاب خریده. بخصوص که نام کتاب نام یک دختر بود. با هیجان شروع به خواندن کردم. کتاب داستان پسری نوجوان بود در ایام انقلاب که بخاطر خواهرش نرگس که به دلیل اینکه اجازه ندادند حجاب داشته باشد از تحصیل محروم مانده بود، و همین از او شخصیتی ساخته بود که برای حفظ ارزشها مبارزه کند...
خواندن اون کتاب در سن نوجوانی خیلی بر من اثر گذاشت که به موضوعات مهم تر فکر کنم.
کم کم خودم اهل توجه به کتاب شدم. خواندن کتاب برایم سخت بود. اما می دانستم مهم است و هر ایده ای را برای اینکه کتاب خوان بشوم امتحان می کردم.
آشنایی با کتاب «قهرمان دبیرستان امیرکبیر» هم در آن سن نوجوانی یکی از شیرین ترین تجارب مطالعاتی ام بود. دوست داشتم جای قهرمان داستان باشم... عموما کتاب هایی که می خواندم داستانی بود. اما تمایل داشتم کتاب های جدی تر هم بخوانم ولی واقعا کتاب خوانی کار آسانی نبود. در این میان هر زمان قفسه بزرگ کتابهای پدر را می دیدم یا مادرم را که در حال کتاب خواندن است. همیشه احساس می کردم که عقب هستم. همیشه نگاه می کردم به آن همه کتابی که هست و من نخوانده ام... گاهی یکی را بر می داشتم، چند صفحه میخواندم اما زود خسته می شدم و انصراف می دادم...
یک روز در یک فروشگاه مسجدی که رفته بودم یک کتاب بود با نام «باغ بهشت». خوب در خاطر دارم که قیمتش 1000 تومان بود. مانده بودم بخرم یا نه. چون همیشه هر نمایشگاه کتابی که می رفتم یک جلد کتاب میخریدم. با خودم فکر می کردم برای تشویق فروشندگان کتاب باید از آن ها خرید کرد.
اما هزار تومان برای پس اندازی که داشتم زیاد بود و پول پنج ساندویچ در مدرسه 😅. در حال دودوتا چهارتا کردن بودم که دوستم کنارم قرار گرفت و وقتی تعلل ام را دید گفت. این رو بخر... من خوندم خیلی قشنگه. ضرر نمی کنی... اگر خوندی و خوشت نیومد من پولش رو بهت بر می گردونم. در حالی که تو دلم غر می زدم که من که روم نمیشه اگر ارزش خریدن نداشت بیام ازت پولش رو بگیرم...🤨 تو رودربایستی خندیدیم و خریدم.
آن کتاب هم در زندگی ام خاص شد و اثر زیادی بر من گذاشت... انقدر که با خودم به فرانسه آوردم! داستانش من را به زندگی رزمندگان جنگ و شهدا نزدیک تر کرد... همیشه به خودم می گفتم خدا دوستم را خیر دهد... اگر آن روز کتاب را نمی خریدم... چقدر دوست خوب خوب است. دوست خوب مثل کتاب خوبه. کتاب خوب، مثل دوست خوب.
کتاب ها حقیقتا مربی هستند... و اگر کتب خوبی باشند واقعا جهت دهنده و شخصیت ساز می شوند.
اما باز و هنوز نتوانسته بودم کتاب خوان حرفه ای شوم. کتابهای جدی زود خسته ام می کرد.
تا اینکه در یک نمایشگاه دیگر با کتابی با عنوان «کتاب و کتاب خوانی» آشنا شدم. جمع آوری تمام توصیه ها و صحبت های #رهبر کتاب خوان کشورم بود. سه نفر بودیم گفتم بچه ها بیایید این کتاب را بخریم. بلکه با خواندنش انگیزه پیدا کنیم و کتاب خوان بشیم. گفتند چنده؟ گفتم 800 تومان! من پولش را ندارم بیایید نفری 200 بدید بقیه اش با من! غمتون نباشه!😎. چون من بیشتر می دهم کتاب دست من باشه.🤓 چون شما شریک شدید خواندم به شما هم می دهم بخوانید...😄 خندیدیم و با مشارکت رفقا کتاب خریداری شد...
آن کتاب شد نقطه عطفی در زندگی من...
انقدر در آن کتاب انگیزه خوابیده بود که بعد از خواندنش فقط عطش کتاب خوانی و مطالعه داشتم.
حالا زندگی ام بدون کتاب معنای کامل ندارد و حقیقتا آثار و برکاتش را روزانه شاهد هستم.
#ادامه دارد...
🌸 مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 از هلند و فرانسه
@ninfrance
هدایت شده از منِ با برنامه
✨با سلام و احترام؛
🌸و عرض خوش آمد به همه دوستان.
💡لطفا این کانال را به هرکس میدانید نیاز به #افق و #برنامهی قابل اجرا برای زندگیاش دارد معرفی فرمایید.
#شروع کار کانال: جمعه ۳۰ آبان ۱۳۹۹
@manebabarname
#خلاصه_نویسی_هایم
خدایا، چگونه ممكن است كه تو این باب رحمت خاص را تنها بر آنان گشوده باشی كه در شب هشتم ذی الحجه سال شصتم هجری مخاطب امام بودهاند، و دیگران را از این دعوت محروم خواسته باشی؟ آنان را میگویم كه عرصه حیاتشان عصری دیگر از تاریخ كره ارض است.
هیهات ما ذلك الظن بك ـ ما را از فضل تو گمان دیگری است. پس چه جای تردید؟ راهی كه آن قافله عشق پای در آن نهاد راه تاریخ است و آن بانگ الرحیل هر صبح در همه جا بر میخیزد. واگر نه، این راحلان قافله عشق، بعد از هزار و سیصد چهل و چند سال به كدام دعوت است كه لبیك گفته اند؟ الرحیل
اكنون بنگر حیرت عقل و جرأت عشق را! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند.
راحلان طریق عشق میدانند كه ماندن نیز در رفتن است. جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلی، و این اوست كه ما را كشكشانه به خویش میخواند.
عقل میگوید بمان و عشق میگوید برو؛ و این هر دو ، عقل و عشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود، اگرچه عقل نیز اگر پیوند خویش را با چشمه خورشید نَبُرد، عشق را در راهی كه می رود، تصدیق خواهد كرد؛ آنجا دیگر میان عقل و عشق فاصله ای نیست.
#آوینی
@ninfrance
هر دو سه روز یکبار ایشون میاد با اون دستگاه که بر خلاف جاروبرقی عمل میکنه، یعنی هوا رو پرزور بیرون میده، برگهای روی زمین را که دستاورد پاییز است هدایت میکنه سمت کیسه زباله. دستش درد نکنه.
اما تصور کنید بیش از یک ساعت صدای یه موتور گازی که تو کوچتون در حال ویراژ دادن باشه تو سرتون بپیچه... چی میمونه از اعصاب و تمرکز؟
در #فرانسه هم همین تجربه را داشتم. حتی یک نفر را هم ندیدم با جاروی دستی بلند، مانند ماموران شهرداری ایران شهر را تمیز کنند. با این استدلال که تکنولوژی برای رفاه انسان آمده و این سبک تمیز کردن راحتتر از جارو زدن است. حالا این مسأله که گوش و اعصاب یک خیابان درگیر میشود مورد غفلت واقع شده.
انقدر از طولانی شدن کار کلافه شدم از پنجره بیرون را نگاه کردم که ببینم چرا تموم نمیشه کارش! که دیدم با این ماشین پر سروصدا افتاده دنبال چند عدد برگ جامانده و در حال پس زدنشان به سمت کیسه زباله است.
این همه سروصدای حقیقتا آزاردهنده و وقتی که ازش داشت گرفته میشد با یک جاروی ساده قابل انجام بود. حتی با دست!
با خودم فکر میکردم گاهی تسلط تکنولوژی، میتواند تا حد تعطیلی فکر انسان پیش رود.
#هلند
@ninfrance
رفتن برق در #هلند و ...
دیروز ناباورانه برق رفت...
همان لحظه در حال خروج از منزل بودیم.
آسانسور کار نمیکرد. راهروها تاریک بود. در الکترونیکی باز نمیشد. تمام چراغهای راهنما خاموش بود و تردد ماشینها و دوچرخهسوارها را دچار اختلال کرده بود. چند چهارراه رفتیم. برق از مرکز قطع شده بود...
مرکز کجاست؟
نمی دانیم.
فقط میدانیم مرکزی باید باشد که برق شهر را تأمین کند.
اینجا در خانه کلید برق را که میزنی چراغ روشن میشود. دکمه آسانسور را که میزنی، فعال میشود. ریموت در را که میزنی، در باز می شود.
اما اگر تزریق برق از منبع قطع شود، هیچ کدام از این واسطهها کار نمیکند. هیچ کدام سرسوزنی از خود استقلالِ ایفای نقش ندارد.
این توضیحِ واضحات بود؛ می دانم.
اما همین میتواند از راه های اثبات وجود خدایِ خالقمان باشد.
اگر منبعی از تولید انرژی نباشد، تمام موجوداتِ دارای حیات و انرژیِ هستی، چگونه مستقل از خود تحرک داشته باشند؟!
کدام انرژی، کرهی زمین را میچرخاند؟
کدام انرژی، به هر جنبندهای توان جنبیدن میدهد؟
انرژیشان از غذاست؟!
انرژی غذا از کجا آمده؟؟
گفت: فرضا خالقی هم بوده باشد که آن اولی ها را خلق کرده، الان دیگر همه چیز به دست خود موجودات و انسانها در یک مسیر تکاملی در حال رشد و حرکت است...
چه پُر واضح از عقلش استفاده نمیکند!
اگر منبع و نیروگاه برق لحظهای متوقف شود، چه نیرویی در کابلها و سیمها جریان پیدا کند تا کلید خانههای ما جریان را متصل کند؟؟
اگر دمادم آن منبع لایزال هستی در حال تولید نیرو و انرژی نباشد، کدام جنبنده قدرت کمترین حیات و تحرکی را خواهد داشت؟
ما همه وصلیم... همه موجودات وصل هستند... ایمان بیاورند همه کاش به اینکه: لاموثر فی الوجود الا الله...
پیشرفت علم بشر، باید خداباوری را خیلی تسریع بخشد. اما میبینیم که غالبا با گرایش به علم، باورهای الهی را کنار میگذارند.
علت شاید این باشد که علمِ صرف، هوش را بیشتر میکند، اما لزوما قوای عقلی را تعالی نمیبخشد.
یعنی هوش مادی هر روز قویتر میشود اما هوش معنوی از بس بکارگرفته نمیشود که علیل میشود...
@ninfrance
دوران راهنمایی را سپری میکردم که یکی از معلمهای عزیزمان یک تکلیف عملی داد.
قرار شد تا هفتهی آینده، اگر در سطح شهر رفتیم، به دیوار نوشتهها دقت کنیم و جملاتش را یادداشت کنیم و سرکلاس بخوانیم.
تمرین جالبی بود. هیچ وقت تا این حد به دیوارها و نوشته ها توجه نکرده بودم. قلم دستم بود و تند تند در ماشین نوشته هایی را که می دیدم ثبت می کردم. چه جملات ارزشمندی در سطح شهرم بود و چه چهره های فراوانی روی دیوارها...:
شهید همت
شهید خرازی
شهید بابایی
شهید موحد دانش
شهید زین الدین
فراتر از تحقیق معلممان، این همه چهره توجهم را جلب کرده بود. اسم ها را می نوشتم برای تحقیق خودم. چرا اینها کشته (شهید) شده اند؟
چقدر شهید...
از بزرگراه *شهید صیاد شیرازی افتادیم در بزرگراه *شهید مدرس، وقتی ماشین پیچید در خیابان *شهید مفتح...
قبل از رسیدن به میدان *شهدای هفتم تیر
متن بزرگی روی دیوار توجهم را جلب کرد:
«ملتی که شهادت برای او سعادت است، پیروز است...»
هر بار حادثه ای دیگر بیشتر روشن می کند که فردا از آن ماست. هرکس شک می کند چه کس یا کسانی در این داستان دنیا آدم بدهای قصه اند، خداوند باز هم فرصت تشخیص می دهد... اینبار نگاه کن چه کس یا کسانی دانشمندکُش هستند! وقتی هیچ مکتب و عقیده و مرامی دانشمندکشی را مجاز نمی داند!
در همه ی فیلم های هالیوودی ِخودشان هم در نهایت، سپاه حق پیروز می شود. سپاه حق آن گروهی است که ظالم و جانی و قاتل نیست.
و این مصادیق حق را همه ی مردم جهان می فهمند چون فطرت همه انسان ها بر یک اساس است. عمر قدرت رسانه هایشان هم که همه چیز را واژگون مخابره می کنند رو به افول است.
ما که کتاب فرقان داریم، در هر زمان آموزش دیده ایم که اندیشه درست کدام است:
مسلمانان واقعی، تا دشمنان همدست را دیدند، گفتند: « این همان است که خدا و رسولش به ما وعده داده بودند و خدا و رسولش هم راست گفته اند.» دیدن دشمن، فقط ایمان و تسلیمشان را بیشتر کرد. آیه ۲۲
یعنی وقتی می بینند گروهی هستند که دست به هر جنایتی می زنند که پیشرفت به حق ایشان را متوقف کنند ایمان می آورند که وجود دشمن توهم نیست. ایمانشان بیشتر می شود که در سپاه حق هستند. ایمانشان به یقین تبدیل می شود که در صف باطل قرار ندارند. پس تلاششان را بیشتر می کنند...
اینطوری می شود که کار به اینجا می رسد:
**در میان مسلمانان رادمردانی هستند که بر سر عهدشان با خدا، صادقانه ایستادند. برخی شان شهید شدند و برخی منتظر شهادت اند. اینها هم به هیچ وجه تغییر عقیده ندادند... آیه ۲۳ احزاب
غرق رحمت الهی هستید شهید دکتر محسن فخری زاده...
حواسم را جمع می کنم که در این سیاره، برای حفظ استقلال و عزت و انسانیت و دین و سرزمینمان، حق حیات چندنفر از بهترین های وطنم گرفته شده!
هرکداممان هرجا هستیم نمی گذاریم علم یا قلم این ستاره ها زمین بماند، تا پیروزی نهایی وعده داده شده ی لشگریان حق ان شا الله.
🌸 مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 از هلند و فرانسه
@ninfrance
شاید در تصویر خوب مشخص نباشد، اما دور تا دور ساختمان صف در هم فشرده مردم برای رفتن به این فروشگاه الکترونیکی بود که در روز بلک فرایدی خرید با تخفیف کنند...
در #هلند هم قوانین کرونایی و فاصله اجتماعی، معنای خود را از دست داده است.
@ninfrance
#فاطیما
✨قسمت اول
سالها پیش، شاید ۱۶ ساله بودم که تلویزیون ایران فیلمی خارجی پخش کرد از سه کودک در کشور پرتغال که خانمی را که دیگران به چشم نمی دیدند میبینند و...
خوب خاطرم هست که آن فیلم خیلی بر من تاثیر گذاشت. انقدر که حال و احساس آن شب را در دفترم ثبت کردم.
حالا بعد از این همه سال، دوباره، آن اتفاقِ به وقوع پیوسته را بازخوانی و بازسازی کرده و همین امسال یعنی ۲۰۲۰ فیلم جدیدی از آن واقعه ساخته اند. و باز هم با عنوان فاطیما.
به دلایل مشخصی که در ادامه توضیح خواهم داد، تحریفاتی در ثبت واقعه انجام شده. اما به نظرم در این حوادث آخرالزمانی تحقیق و تامل درباره اش خیلی اهمیت داشته باشد.
در این فیلم نشان میدهد که این بانو، سه بار بر این کودکان ظاهر میشود و نکاتی را می گویند. اشارههایی به حوادث آخرالزمان می کنند و توصیه هایی...
در فیلم اشاره نمی شود که این خانمی که بر این سه کودک ظاهر شده خود را فاطیما دختر آخرین پیامبر خدا معرفی می کند.( طبق مستندات که عرض خواهم کرد)، اما این بخش را نمایش می دهد که ایشان تسبیح در دست داشته و اصرار دارند که برای رفع بلاهای آخرالزمانی همه باید ذکر خدا زیاد بگویند و زیاد استغفار کنند و وقتی کودکان بر اثر فشار افراد پیرامون خود که آن بانو را نمی دیدند اسم ایشان را می پرسند: خود را «بانوی تسبیح» معرفی می کنند...
خب ما معنی بانوی تسبیح را در تاریخ شیعه میدانیم که چیست. حضرت زهرا سلام الله طراح تسبیح برای ذکر خدا گفتن بودهاند...
حتما بر اساس تصاویر فیلم، بخش های خاص فیلم و وقایع آن و آنچه مستند امروز وجود دارد را خواهم گفت ان شا الله اما از همه صحنه های فیلم یک صحنه برای تمام ما شیعیان محمد و آل محمد (ص) نشانه ای است که بفهمیم این بانو خود حضرت زهرا سلام الله علیها بوده است و آن لحظه ای از فیلم است که در پی یکی از سوالات کودکان، ایشان شالی که بر سر داشته اند را کنار می زنند و کودکان می بینند که چیزهایی شبیه میخ... بر سینه ایشان فرو رفته و از آن خون می چکد...
در فیلم هیچ اشاره ای به هیچ حادثه ای نمی شود. فقط کودکان متحیر نگاه می کنند و ایشان اشاره میکنند که در راه هدایت مردم و رساندن ایشان به حق باید صبر کرد و خون دل خورد و حتی از جان هزینه کرد...
@ninfrance
تجلی حضرت #فاطمه در روستایی در پرتغال
این واقعه که در سال ۱۹۱۷ رخ داده، فیلم آن در سال ۱۹۵۲ با عنوان «بانوی ما فاطیما» ساخته میشه. در این تجلی که سه بار برای سه کودک چوپان رخ میده ایشان خود را #فاطیما دختر آخرین پیامبر خدا معرفی می کنند که بعد این واقعه نام آن روستا فاطیما میشه.
اما به دلیل غلبه دولت سکولارشان چون نباید ایشان در جهان غرب شناخته می شدند این فیلم امروز با نام بانوی ما از فاطیما یاد می شه و گفته میشه حضرت مریم در روستای فاطیما تجلی کرده...
حالا این واقعه، مجدد با نام «فاطیما» در سال ۲۰۲۰ به تصویر کشیده می شه و البته غیر از تحریفاتی که از حقیقت داستان شده و توضیح خواهم داد، چهره حضرت را هم نشان می دهد که با پوشش ناقص و بیرون بودن موی سر ایشان است... در حالیکه در فیلم های قبلی ایشان به شکل نور یا مانند فیلم محمدرسول الله (ص) اصلا نشان داده نمی شدند و در تمام تصاویر و مجسمه های قدیمی که با توضیح آن سه کودک تهیه شده ایشان حجابشان کامل است...
با این حال، فیلم را ببینید تا وارد بحث مستندات واقعه و پیامهای حضرت بشویم.
دیدن این فیلم حال شما را دگرگون خواهد کرد...
@ninfrance
۱۶ آذر؛ روز دانشجو
از یکی از روزهایی که متاسفانه خیلی بدم می آمد روز دانشجو بود...
چون هر سال این روز فقط یک روز پرحاشیه بود در دانشگاه ها.
یک رفتار سیاست زده تکراری که از نظرم هیچ ارزشی نداشت. نه دانشجو را رشد سیاسی می داد و نه شان و ارزشش را بالا می برد.
با اینکه فلسفه نامگذاری این روز هیچ نسبتی با رفتارهای برخی دانشجویان شرکت کننده در نشست های این روز نداشت و یک سطح پایینی از رفتار برخی را به نمایش می گذاشت که نمایشی می شد از سطح دانشجویان در کشور ما. نتیجه ای که به من احساس خیلی بدی می داد.
۲۴ سالم بود که با این انگیزه بر اساس کتبی که موجود بود شروع به گردآوری و تدوین کتابی کردم با عنوان «دانشجوی مسلمان در آیینه رهنمودهای بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران».
همیشه نظرات ایشان برایم مهم بود.
نظری که دیده نمی شد و باعث و بانی بسیاری از ضعف های رفتاری جوانان کشورم همین بود.
حتی آن عنوان پر تکرار بر روی برگه های دفترچه های کنکور هر دوره دانشگاهی؛
حتما همه دیده اند...
«اگر دانشگاه اصلاح شود، مملکت اصلاح میشود.»
کتاب را تدوین کردم و به یکی از این انتشارات مرتبط فرستادیم. یک نامه سراسر تضعیف در جواب فرستادند که این محتوا ارزش چاپ ندارد...
سرخورده شدم و آن کتاب در قالب صرفا یک فایل پیشم ماند.
امروز فکر می کنم باید دوباره روی آن کتاب کار کنم. شاید یک روز رسید که خودم #آتش_به_اختیار🤓 برای دانشجویان کشورم تدریس کردم.
شاید با تلاش همه، به زودی، روز دانشجو بشود روزی که در همه کشور همایش های عمیقی برگزار شود که همه دانشجوها چند پله از نظر فکری و رفتاری بالاتر روند. نه فقط سرو صدا و هیاهوهای کاذب که هیچ محصولی در هیچ عرصه ای ندارد.
🌸 مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 از هلند و فرانسه
@ninfrance
ویچت چینی و دوستان هلندی
دوستان هلندی گفتند: به دلیل کرونا جلساتشان با دنیا مجازی شده. چند روز پیش با چینیها جلسه داشتند و آن ها گفته بودند ما فقط با وی چت خودمان جلسات را برگزار میکنیم. دوستان هلندی میگفتند: هیچی دیگه... همه مجبور شدیم وی چت نصب کنیم که بتونیم جلسه داشته باشیم؛ با چینیها...
این را که شنیدم بلافاصله یاد یکی از صحبت های #رهبر فرزانهام افتادم...
«علم را به جایی برسانید که هرکس خواست آن را از شما تمام و کمال دریافت کند، مجبور باشد برود زبان فارسی یاد بگیرد...»
یک روز زبان علمی دنیا بعد از تمدن اسلامی شده بود زبان عربی. در تاریخ خواندهایم که تا ۵۰۰ سال کار غربیها انتقال کتب علمی روزِ آن زمانِ دنیا از عربی به لاتین بود.
حالا نوبت زبان ماست...
زبان فارسی
🌸 مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 از هلند و فرانسه
@ninfrance
خانه های مشترک برای دانشجویان و کم درآمدها
فیلمی دیدم که در تلویزیون ایران در یک برنامه استادی گفته بودند که ما یه چیزایی داریم بهش توجه نداریم درحالی که برخی همین را هم در خارج از ایران ندارند. مثلا دستشویی و حمام در خانه.
بعد هم این شد مایه تمسخر و دست به دست شدن.
اما دیدن این فیلم بلافاصله من را یاد تجارب دوستانم در #فرانسه انداخت.
در فرانسه که فکر می کنم در کشورهای دیگه هم به این شکل هست، چند سبک خانههای اجارهای وجود دارد.
ـ به طور مثال یکی دیگه از دوستانم از بلژیک هم می گفت که یخچال بیرون از اتاق اجاره ای و مشترک است و سختیهای خودش را دارد که مثلا کسی دست نزند... خب مثل خوابگاههای ما که مثلا چند دختر ایرانی که با هم دوست هستند که نیست... از هر جنس و کشور و ملیت هست با هر فرهنگ و منش و سبک زندگی.
چه خوابگاه های دانشجویی، چه خانه های شخصی که اجاره داده می شود بر اساس میزان اجاره دارای امکانات متفاوتی است.
از آنجا که دانشجویان یا درآمد ندارند یا درآمد کمی دارند ترجیحشان این است که ارزان ترین خانه ها را پیدا کنند. از خانه های زیرشیروانی، کانکس تا خانه هایی که دارای چند اتاق است و هر اتاق حدودا ۹ تا ۱۲ متری به یک نفر اجاره داده می شود اما دستشویی و حمام و آشپزخانه مشترک است. یعنی مثلا یک نفر خانه سه خوابه اش را به سه نفر مستقل اجاره می دهد. برخی با تجهیزات اولیه است، برخی فقط چهار دیواری است و همه چیز را باید خودت تهیه کنی.
یک روز یکی از دوستان ایرانی خانم، من را به منزلش دعوت کرد. خب در اتاقش که زیاد جایی نبود مرا برای پذیرایی به آشپزخانه برد. از نامرتبی آشپزخانه عذرخواهی کرد و گفت اینجا با دو دختر دیگر هم اتاق هستم و باز خدا رو شکر که موفق شدم یک واحد پیدا کنم که مستاجرهای اتاق های دیگر دختر باشند. البته هرچند شب ها دوستان مرد خود را هم دعوت می کنند...
من که با ناراحتی به در و دیوار آشپزخانه نگاه می کردم. ظرف غذاخورده نیمه کاره و ظروف نشسته و کیسه های زباله مانده حواسم رو پرت خود کرده بود که دوستم ادامه داد:
تازه تمیزش کردم. وقتی آمدم حالم داشت بهم میخورد. طاقت نیاوردم و شروع به تمییزکاری کردم. با اینکه هرکس باید کار خودش را بکند. من نمی دونم اینا چه طوری زندگی می کنند.
حتی سختم بود دستم رو روی میز بگذارم. حس خوبی نبود. همه چیز حالت چرب و نوچ داشت.
اما برای اینکه ناراحت نشه سعی می کردم عادی برخورد کنم و بگم اشکال نداره اینم یه تجربه است. ان شا الله درآمد که پیدا کردی جابجا می شی.
باز دیدم ابراز ناراحتی می کنه. پرسیدم: مشکل دیگه هم داری؟
گفت: حمام! گفتم چه طور؟ گفت: با اینکه ممنوعه این هم اتاقیم سگ داره. سگش رو میاد تو وان حمام میشوره! انقدر که بخاطر موهای سگ راه آب گرفته شده. چند روز پیش مجبور شدم تمییز کنم و...
من تقریبا دیگه داشتم پس می افتادم.
تصور اینکه سگ رو در آشپزخانه هم آورده و ...
باز بر خودم مسلط شدم و گفتم: ای بابا خدا کمکت کنه زودتر از این وضع خلاص بشی. سخته واقعا.
اون روز گذشت. اما تا چندوقت من اعصابم سر این شرایط این بنده خدا که کاری هم از دستم بر نمی آمد خورد بود.
از این دست خاطرات از دوستان باز هم در ذهن دارم. اما خب حتی تعریف کردنش آزاردهنده است...
اما وقتی می بینم حتی اونایی که در رفاه هستند چنین فیلمهای برش خورده ای را دست به دست می کنند به نظرم میرسه که شاید باید این خاطرات رو تعریف کنم.
تازه این اذیت و آزار برای ما ایرانی هاست به دلیل آرامش و راحتی ای که خیلی از ما در خانه هایمان در ایران داشتیم.
وگرنه واقعیت اینه که برخی مردم معمولی فرانسوی رو بارها دیدم که در حداقل امکانات که ما برایمان باور کردنی نیست زندگی می کنند. به دلیل هزینه های بسیار سنگین زندگی.
ان شا الله باز هم خواهم نوشت...
🌸 مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 از هلند و فرانسه
@ninfrance