May 11
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دخترک تاب نیـــــــــاورد ، جلو آمد و گفت:
"می شود شمر! که امسال سرش را نبری؟"
نیَّت
دخترک تاب نیـــــــــاورد ، جلو آمد و گفت: "می شود شمر! که امسال سرش را نبری؟"
میخواستم عاشورا بزارم
یا شب سوم
ولی مرگ آنقدر نزدیک به آدم معلوم نیست برسیم...
این کلیپ خیلی روضه است
فقط همین بگم ن خانم سه ساله
که جای حرف زدن نداره مخدرات
بویژه
خانم زینب التماس میکرد
اما شمر این مدلی رفتار نکرد
بماند ظهر عاشورا از رومقتل میخونم براتون
یاحسین
سلام
ی روضه ای میرم هر روز ظهر ها اذان ظهر
یروضه خونگی رزق شده برام
ی حاج خانم تنهاست
رزق ما شده براش بریم روضه بخونیم
اگر کسی دوسداره بیاد
مجلس این بنده خدا منم ایشون و صاحب روضه
امروز گریه میکرد میگفت مجلسمون غریبه
شهرک مخابرات مجتمع الهیه
بلوک ۱ واحد ۱
منزل قاسمپور
~๑• ◍⃟🕯🏴•๑~
•|وقایعروزاولمحرمسال۶۱هجرۍ
❇️طبقمنابعموجود،درچنینروزۍامامدرحالحرکت
بهسمـتکربلابودند.
امامفرمود:چهمیبینید؟
عدهایگفتندنخلستانۍدیدهمیشود.
عدهایدیگرگفتند:نهنخلستاننیست!
گوشهایاسبهاچنیناستکهتصورمیشودنخلستان
است.
سپاهحربنیزیدریاحۍبودکهباهزارسوارهبهسمت
اماممۍآمد.
حرباامامصحبتکردتاامامتسلیــمویشودوهمراهاوبه کوفهبرود.
ولیامامازاینخواستهحر،امتناعکرد.
وبهراهخودادامهداد.
❇️درچنینروزیامامبهمنزلگاهقصربنیمقاتلرسیدند.
وبا«عبیداللهبنحرجعفی»و
«عمروبنقیسمشرقی»ملاقاتکردندو
ایشانرابهیاریطلبیدنداماهردوازیاریامام
سرباززدند.
❇️انسابنحارثکاهلۍ،ازکوفهبهخدمتامام
آمدوبهامامملحقشد.
❇️دربینراهاماملحظهایبهخوابرفتند.
ازخواببرخواستندوفرمودند:
[اناللهواناالیهراجعوݩوالحمدللهربالعالمین]
دراینهنگامفرزندشعلیاکبرع،ازپدرعلتراپرسید
امامگفت:
درعالمرویاسواریرادیدمکهمیگویدمرگبهسوی
کارواندرحالحرکتاستواهلکاروانبهسوی
مرگشتابمیکنند.
علیاکبرسئوالکرد:ایپدرآیامابرحقنیستیم.
امامفرمود:فرزندممابرحقیموبازگشتبندگانبه سویخداونداست.
علیاکبرعرضهداشت:ای پدرمهربانم!
چهباکیازمرگداریمامامازکلامعلیخوشحالشدو دعایشکرد.
🔸منابع:↓
-شیخ مفید،الارشاد،چاپاول.
-شیخعباسقمی،وقایع الایام.
@niyat135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محمد امین نوکر زاده ارباب
#من_زینبم
زینتِ پدرم، وارثِ چادرِ مادرم، امیدِ دلِ حسن، و امانت دارِ حسین هستم...
من همان شیرزنی هستم که در مقابله با کفر و ظلم و ستم، شجاعانه ایستاد و با نوای کوبندهی خود، باطل را به دنیا شناساند.
من، دخترِ زهرای مرضیهام، که شان و منزلت و قدرت زن را به رخِ زن ستیزان کشاند.
تا آخرین نفس، کنار مولایم میمانم؛ زینب، هراسی از سیلی و نعره و فریاد ندارد.
زینتِ علی، هراسی از کفر ندارد.
و حالا دنیا بهراسد از زنِ حامیِ ولایت
@niyat135
#حکایت زمستان
🌷حکایت اول🌷
وسط میدان یک مجسمه بود آرام دست پدر را کشیدم به مجسمه گفتم بابا اون کیه که عکسشم همه جا هست اخمهایش رفت توی هم ناراحت گفت اون یه آدمیه که فقط باید لعنتش کرد.
آن وقتها پنج یا شش ساله بودم میخواستم بعضی چیزها را پیش خودم حلاجی کنم پدرم خیلی به تربیت ما اهمیت میداد.
از سن دو الی سه سالگی بهمان یاد میداد چطور باید وضو بگیرم و چطور باید نماز بخوانیم .خیلی وقتا میبردمان مسجد خانه هم که بودیم خودش میشد امام جماعت و باز نماز را به جماعت میخواندیم.
همه ی کارهای خوب بود را همین گونه یادمان میداد .
خاطرم هست هیچ وقت نمیگذاشت غیبت بکنیم .مثلاً اگر برادرم کار بدی میکرد.
و میخواستم به او بگویم نمیگذاشت. میگفت این چیزی که تو الان میخوای بگی اسمش غیبته، خدا دوست نداره کسی غیبت کنه. اونوقت برادرم را صدا زد و گفت حالا جلوی خودش بگو ببینم چکار کرده ؟
آن روز وقتی پدرم برای صاحب مجسمه ،آن حرف را زد با خودم گفتم پس اون باید آدم خیلی بدی باشه.
پدرم حتی دوست نداشت اسم او را به زبان بیاورد. آن روز وقتی دید من خیره شدم به مجسمه گفت نگاه نکن که نگاه کردن به این ملعون کفاره داره مدتی بعد وقتی وارد دبستان شدم، فهمیدم که به آن آدم ملعون میگویند محمدرضا شاه.
ادامه دارد ...