#متن
#روضه_مولا
#شب_قدر
#رمضان
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
امشب به امیرالمؤمنین چه گذشت؟ خانهی دخترش (ام کلثوم) بود [دختر به پدر خیلی علاقهمند است.] بعضی از نقلها دارد، آقا لحظاتی خوابیدند بعد بیدار شدند. اشک در چشمهای مولا حلقه زد.
مگر دختر میتواند اشک بابا را ببیند. سئوال کرد: بابا، چرا گریه میکنی؟.. 😭
فرمود: رسول خدا را در خواب دیدم، فرمود: هَلُمَّ الینا؛ علی جان، پیش ما بیا، ما مشتاق و منتظریم.
فرمود: بابا، شما چه عرض کردی؟
عرض کردم: یا رسولالله، و أنا مشتاق الیه؛ من هم مشتاقم.
من هم از این بیمهریها، این سختیها، از این رنجها و از آن غصبها خسته
شدهام.
مگر میشود کسی بیست و پنج سال نگاهش به نگاه قاتلان همسرش بیفتد و برای خدا صبر کند؟! امیرالمؤمنین خیلی سختی کشید.
سی سال گذشت، مثل امشبی در محراب عبادت صدا زد:
▪️فُزتُ و رَبِّ الکعبه هذا ما وَعَدالله وَرَسُولُهُ وَصَدَقالله وَرَسُولُه؛
این همان وعدهی پیغمبر است. این همان وعدهی خدا است به خدای کعبه رستگار شدم.
🔹منبع: گریزها و روضه ها٬ نویسنده :سید علی موسوی باروق٬ ص۵۲
هشتک کانال حذف نشود ❌
@noaheh_khajehpoor_09173426998
#متن
#روضه_مولا
#شب_قدر
#رمضان
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
ای آقا جونم، امشب کجا قرآن به سر
می گیری؟
آیا تو کوفه هستی ، کربلا هستی ، شنیدید ، وقتی همه رو صدا کرد بالای مأذنه قرار گرفت ، مناجات کرد ،
بعد موقع اذان صبح شد ،
▪️الله اکبر ... صداشو همه مردم کوفه شنیدن ، "به امام حسین آگه به اعتقاد خود من و تو باشه ، امشبم شماها صداشو شنیدید اومدید اینجا" وقتی اومد به نماز ایستاد ، همچین که به سجده رفت ، شنیدید کاری کرد نانجیب ،
ابن ملجم صدای همه عالمیان ، سماوات ، ارضی بلند شد ، با جبرییل ناله زدن ... الله اکبر ؛
وقتی صدای امیرالمؤمنین بعد از ضربه بلند شد
"فزت و رب الکعبه"
قربون تو آقای غریبم ، یه وقت صدای جبرئیل میان زمین و آسمان بلند شد ،
▪️صدا زد به خدا علی رو کشتن ، این صدا رو زینب شنید ، حسنین شنیدن ، به سرعت دو تا آقا زاده ها سمت مسجد ، وقتی رسیدن دیدن محراب مسجد پر از خونه ...
ای علی علی علی ..."
نون و نمک بخور ولی به زخم من نمک نزن
یه شب که مهمون منی،حرف سفر به من نزن
شبیه مادرم شدی،تو نیمه جونم می کنی
سلام میدی به مادرم،دل نگرونم می کنی
دل تو بی قرار زهراست ...
همش دلت کنار زهراست ...
چشام به چشمات گره خورده
چشات به انتظار زهراست
بابا بابا بابا بابایی ...
بابا بابا بابا بابای تنها ...
امون از ین رفتن تو ...
امون ز برگشتن تو ...
میخ در التماس می کرد ...
بابا ، به پیراهن تو ...
صحبت میخ در شد و
بازم دلم شد پر غم
بیا بیا ،به یاد مادرم
روضه بخونیم برا هم
یادم نرفته مادر افتاد
شاخه ی یاس پرپر افتاد
دیدم که زانو هات میلرزید
تا روی مادرم ، در افتاد
با گریه ایستاد دوباره نگاهش کرد
تسبیح را به دست گرفت و دعاش کرد
گیسو کشید دخترش ، اما چه فایده
زینب به جای فاطمه خیلی تلاش کرد ...
شمشیر تا میان دو ابروی صورتش
طوری نشسته بود نمی شد جدا کرد
ای روزگار،ای روزگار،آخر علی را زمین زدن
باید از ین به بعد جگر را فداش کرد
وقت وصال بود دوباره خضاب کرد
وقت خضاب خون سرش را حناش کرد
عرضم تمام و التماس دعا بچه ها داخل گلیمی بابا رو جمع کردن ، با سر غرق خون آوردن سمت خانه ، چند قدمی خانه گفت بچه ها بزارید خودم با پای خودم بیام ...
آگه زینب منو با این حال ببینه ، میمیره ...
دختر طاقت نداره سر خونی بابا رو ببینه... 😭
گـــــــریز👇👇
میخوام بگم علی جان کجا بودی بالا تل زینبیه ، والشمر جالس علی صدره ... "😭
هشتک کانال حذف نشود ❌
@noaheh_khajehpoor_09173426998