eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
293 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
950 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 خبر فوری 💠 طبق اعلام دفتر ستاد استهلال مقام معظم رهبری ، در روز پنجشنبه 20 خرداد ماه ، هلال ماه رویت نشد، به همین خاطر روز اول ماه ذی القعده ، شنبه خواهد بود. 👈 افرادی که می خواهند به رسم عرفا و بزرگان از اول ماه ذی القعده ، چله ای معنوی را شروع کنند ، از روز شنبه باید شروع کنند. 👈 خوب هم هست که برای طهارت نفس و باطن و ظاهر ، امروز که روز جمعه است را غسل جمعه و توبه کنیم و سپس نماز 4 رکعتی یک شنبه های ماه ذی الفعده که مخصوص توبه کاران هست و می شود در هر زمانی هم آن را خواند را بخوانیم که شیوه خواندن در این لینک 👉 آمده است تا ان شالله با بدن و نفس و درونی پاک شده وارد این چله بشویم. 🌀 باز هم می گوییم این چیزهایی که در برخی جاها گفته شده که به عنوان عمل این 40 روز انجام شود ، در روایات نیامده ، پس شما می توانید هر عمل مستحبی که دوست دارید را در این 40 روز انجام دهید. ختم قرآن ، زیارت عاشورا ، دعای عهد ، زیارت آل یس و... 👈 البته مهمتر از همه ، مراقبه و خودداری از گناه و ترک گناهان می باشد به همراه افزایش علم و معرفت نسبت به خدا و اهل بیت (ع) که باید در این چله همراه با آن مستحبات انجام شود
کدام جمعه، دعا مستجاب خواهد شد؟ مسیح عاطفه پا در رکاب خواهد شد ✨کدام جمعه ز عطر بهشتیِ گل یاس بهار، غرق شمیم گلاب خواهد شد؟ ✨کدام جمعه شود بخت عاشقان، بیدار؟ و چشم فتنه‌ی عالم به خواب خواهد شد ✨کدام جمعه، خدایا! ز فیض گریه‌ی شوق بهار و باغ و چمن، کام‌یاب خواهد شد؟ ✨جمالِ روشن آن ماهِ پشتِ پرده‌ی غیب کدام جمعه، برون از حجاب خواهد شد؟ ✨کدام جمعه به خورشید می‌خورد پیوند؟ و بعد از این همه ابر، آفتاب خواهد شد ✨هزار جمعه دعای فرج به لب داریم کدام جمعه، دعا مستجاب خواهدشد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅آیه‌ای از‌ سوره بقره 📖وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ ؛ [ بقره/۱۵۵] 🔸ما شما را به چیزی از قبیل ترس و گرسنگی و کاهشی در اموال و جان ها و محصولات می آزمائیم و مژده بده به  آن ها که شکیبا و ثابت قدم هستند. 💢محمد بن مسلم می گوید: امام جعفر صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمودند: «پیش از آمدن قائم (علیه السلام) علامت هایی برای خواهد بود.» عرض کردم: آن علامت ها چیست؟ فرمودند: «بیماری های گوناگون که سبب ترس و دلهره است و بالا رفتن نرخ ها که سبب گرسنگی است و کاهش در اموال و جان ها که سبب قحطی و مرگ و میر فراوان است و نقص در محصولات که به نیامدن باران است، پس در آن موقع به آن ها که در عقیده به ما ثابت می مانند مژده بده.»*۱ 📚۱. ینابیع المودة: ج 3، ص 235، حدیث 2.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 دختران پیامبر، همه شیر زنند 🔆 فاطمه و زینب و معصومه فرقی ندارد. پای حمایت از امام که وسط باشد، یک‌پا مرد میدان‌اند. برای یاری امامشان فقط دعا نمی‌کنند، وارد عمل می‌شوند. برای شناساندنش فقط حرف نمی‌زنند، حرکت می‌کنند. 💠 مانند دختر موسی بن جعفر که در معرفت و یاری امامش به جایی می‌رسد که مزارش هم می‌شود پایگاه امام‌شناسی تا سرباز تربیت کند برای روز قیام. 🌸 ولادت سلام الله علیهاو مبارک باد.
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۱۴۰ *═✧❁﷽❁✧═* راننده فرمان ماشین🚕 را رها کرد و پیاده
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ ۱۴۱ *═✧❁﷽❁✧═* دست هایم✋ را روی لباس هایم کشیدم.مقنعه ام را تکاندم.به جیب هایم اشاره کردند.آستر جیب هایم را بیرون کشیدم.وقتی دست هایم را از جیبم در آوردم،در حالی که حکم ماموریت فرمانداری را در یک مشتم و یادداشت《 من زنده ام》 را در مشت دیگرم پنهان کرده بودم،شروع به تکاندم جیبم کردم. افسر عراقی متوجه کاغذها📄 شد و اشاره کرد《مشتت را باز کن》.با خنده ای زیرکانه انگار که به کشف بزرگی رسیده است هر دو کاغذ را از من گرفت و مترجم را صدا کرد.جواد خواند:《من زنده ام》👌 با نگاهی مشکوک به من گفت:هذی شفره.(این یک رمز است) جواد نگاهی 👀به من انداخت و سپس به برگه ی دوم چشم دوخت.میل نداشت بخواند ☹️یک نگاه به من می کرد و یک نگاه به برگه اما چاره ای نداشت.سرانجام خواند:معصومه آباد؛نماینده ی فرماندار آبادان ماموریت:انتقال بچه های پرورشگاه به شیراز👌 فکر😇 کردند یکی از مهره های مهم نظامی ایران را به دام انداخته اند.در حالی که از خوشحالی😌 در پوست خود نمی گنجیدند پشت سر هم به عربی جملاتی می گفت و من با کنجکاوی حرکات و حرف های آنها را گوش👂 می دادم و دور و برم را می پاییدم.اما هر چه بیشتر گوش می دادم کمتر می فهمیدم.کلمه ی 《بنات الخمینی》 و ژنرال را در هر جمله و عبارتی می شنیدم. بلافاصله بی سیم زد و خبر را ارسال کرد. از جواد پرسیدم: چی داره می گه؟ گفت:می گه دو ژنرال زن ایرانی را اسیر 🙌کرده ایم گفتم:ما مددکار هلال احمریم😒 نظامی بعثی کلمه ی هلال احمر را فهمید و گفت:هلال احمر،بنات الخمینی رو به خواهر بهرامی کرد و پرسید:شنو اسمچ؟(اسمت چیه❓) قبل از اینکه او دهان باز کند گفتم:مریم،ما هر دو خواهریم. ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 ☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ۸۹ وباطل است پروردگارا میان ما و قوم ما به حق حکم و داوری کن که تو بهترین داورانی و بهترین راهگشایی پس کارهای مشکل و پوشیده مارا گشایش بده.
💛🌼 . آنقدر بودنت را جسـتہ ام کھ ڪفش‌ هایم هم خستہ شدند 👟🍃 . در این ڪوچہ پس ڪوچہ ها؎ ظهور یارِ من بـگو ڪجا بنشینم کہ گذر ڪنۍ؟!🌿 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸ای همه آسمانِ شده، خیره‌ به هر نگاه تو 🌸چشم رضا ستاره شد، مانده کنارِ ماهِ تو 🌸لشگرِ حوریان ببین، برگِ خزانِ مقدمت 🌸آمده‌ تا که بال خود، فرش کند به راهِ تو  ✨ولادت باسعادت کوثر همیشه جاری کویرقم،حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها را به محضر مولایمان حضرت بقیه الله الاعظم و شیعیان جهان تبریک میگوییم.💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷🌷🌷 کار هر شبش بود! با این که از صبح تا شب کار و درس داشت و فعالیت می‌کرد، نیمه‌های شب هم بلند می‌شد نماز شب می‌خواند. یک شب بهش گفتم: «یه کم استراحت کن. خسته ای.» با همان حالت خاص خودش گفت: «تاجر اگه از سرمایه‌اش خرج کنه، بالاخره ورشکست میشه؛ باید سود بدست بیاره تا زندگیش به چرخه، ما هم اگه قرار باشه نماز شب نخونیم ورشکست میشیم》👌 ●ولادت : ۱۳۱۱/۱۲/۱۸ تهران ●شهادت: ۱۳۰/۳/۳۱دهلاویه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
آیت‌الله بهجت (ره) : ✨🌸حضرت معصومه (علیه السلام) از قبیل امامزاده‌های مطلق نیست ـ که هنگام زیارت او زیارت‌نامه مطلق امامزاده‌ها خوانده شود، بلکه زیارت مخصوص به خود دارد ـ زیرا در روایت است: «مَنْ زارَها وَجَبَتْ لَهُ الْجَنةُ؛ هر کس او را زیارت کند، بهشت بر او واجب می‌گردد» خیلی کلمه بزرگی است! 📚در محضر بهجت، ج۲، ص۱۳۷
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۱۴۱ *═✧❁﷽❁✧═* دست هایم✋ را روی لباس هایم کشیدم.مقنع
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ ۱۴۲ *═✧❁﷽❁✧═* کوچک ترین حرکت ما را زیر نظر داشتند و با فریاد🗣 می گفتند:اتحرکن(راه بیفتید) اصرار داشتند دست هایمان را پشت سرمان🙌 بگیریم.با این حرکت مقنعه ام بالا می رفت و این موضوع آزارم می داد😖 فریاد زدم:من این کار را نمی کنم❌ جواد که پا به پای ما می آمد، با لهجه عربی و فارسی دست و پا شکسته گفت:خواهر تو اسیر آنها شدی،آنها که اسیر تو نیستند😒دستور را اطاعت کن.اینها فکر می کنند تو زیر مقنعه ات نارنجک بستی.می گویند زن های کردستان هم از این مقنعه ها می پوشند و زیرش نارنجک می بندند☹️ مقنعه ام را دوباره تکاندم و دست های کاملا خالی را نشان دادم تا خیالشان راحت شود که زیر مقنعه ام چیزی ندارم❌گویا تا حدودی پذیرفته بودند که پوشش خواهر بهرامی مربوط به هلال احمر است ولی با شک و تردید به کفش👟 و لباس من نگاه می کردند.حتی اگر... با انگشت بینی ام👃 را می خاراندم،قیافه شان عوض می شد و اسلحه هاشان را می جنباندند. پایین جاده،داوطلبان اعزامی ایرانی را می دیدم👀 که به دام عراقی ها افتاده بودند.از اینکه این همه نیروی نظامی و تازه نفس به این راحتی اسیر شده بودند، به شدت ناراحت😔 بودم.نیروهای بعث عراقی از کجا خودشان را به اینجا رسانده بودند؟ من تا آخرین لحظه موقعیت نیروها و جنگ را از رادیو📻 رصد می کردم،حتی یک جمله مبنی بر اینکه عراقی هاتوانسته اند از رود کارون عبور کنند و کارخانه شیر پاستوریزه،کشتی ⛴سازی اروندان،صابون سازی،روستای مارد و روستای سلیمانیه را به تصرف در آورند تا خود را به جاده ی اصلی آبادان -ماهشهر برسانند نشنیده بودم😞 ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 👉 ☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ۱۱۹ و در آنجا همه ساحران در مقابل معجزه حضرت موسی علیه السلام مغلوب شدند و خوار و کوچک گشتند. حق آشکار شد و آنچه آنها ساخته بودند باطل گشت
🦋⃟📸 💜🌸 ❖تو را می‌جویم فراتر از انتظار ❖و آنچنان دوستت دارم ❖که نمی دانم کدامیک از ما ❖غایب است... ❖ولی در آخر به این نتیجه میرسم ؛ ❖که غایب من هستم! ❖زیرا تو همیشه بوده ای؛ ❖ولی چشمان من تو را نمی بینند اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷🌷🌷 براےشهادت‌ورفتن‌تلاش‌نکنید براےرضاے‌خداڪارکنیدوبگویید: خداوندا نه‌براےبهشت ونه‌براےشهادت... اگرتومارادرجهنمت‌بیندازے ولےازماراضی‌باشۍ براےماڪافۍست.... [عاشق‌فقط‌براے‌رضایت‌معشوق ‌زندگی‌میڪند . .]👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ خدا کند دل من فقط برای تو باشد مولای من...
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۱۴۲ *═✧❁﷽❁✧═* کوچک ترین حرکت ما را زیر نظر داشتند و
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ ۱۴۳ *═✧❁﷽❁✧═* آنها مثل راهزن هایی که یکباره از زیر زمین بیرون می آیند😳بهترین نیروهای مخلص و داوطلب ما را شکار می کردند و بر جاده مسلط شده بودند✅همچنان حاضر نبودم دست هایم را پشت سرم نگاه دارم.آنها هم در بیابان به دنبال سیم یا طنابی می گشتند که دست هایم 🙌را با آن ببندند. اما برادرها دست هایشان باز بود.به جواد گفتم:دست مردها که باز است چرا می خواهند دست های ما را ببندند...😞 ترجمه کرد و افسر عراقی گفت:نسوان الایرانیات اخطر من الرجال الاایرانیین(زن های ایرانی از مردهای ایرانی خطرناک ترند)👌 از اینکه دو دختر🧕 ایرانی در نظر آنها اینقدر با ابهت و خطر آفرین بودند احساس غرور و استقامت💪 بیشتری کردم.بعد از اینکه در آن بیابان چیزی برای بستن دست هایمان پیدا نکردند یکی از سربازها بند پوتینش را باز کرد و با آن دست های ما را بست🙌 هم ما از دیدن آنها غافلگیر شده بودیم وهم آنها از دیدن ما هیحان زده😨 بودند. انگار بمب اتم بودیم؛ با کوچک ترین حرکت سر یا دستمان ، اسلحه هایشان 🔫را آماده میکردند. همه ی ما شوکه و ناراحت بودیم. دور تا دورمان حلقه زده بودند. از هر رده ای بین شان پیدا می شد. از افسر تا سرباز 👨‍🏭برگشتم ببینم راننده ریو کجاست ، سرباز عراقی در حالی که میگفت: قف قف( ایست) ، محکم با قنداق تفنگ به شانه ام کوبید. هر یک از آنها با حالت های خاصی لوله ی اسلحه شان را به طرف ما گرفته بودند.، نشسته روی دو پا👣حلقه ی اول ، حلقه ی دوم. نه ما درست حرف آنها را متوجه می شدیم ونه آنها حرف ما را☹️ مترجم را کلافه😖 کرده بودند. هر کسی چیزی می پرسید و او نمی دانست حرف کدام یکی را ترجمه کند و ما هم نمیدانستیم باید به سوال کی جواب بدهیم. ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 ☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️