ندبه هاے دلتنگے
🌹سهم #روز بیست_وپنجم از حکمت ۲۲۳ تا ۲۳۲ #نهج_البلاغه ═════ ೋ🍃🌼🍃ೋ════ 📒 #حکمت223 : آن كس كه لباس
🌹سهم #روز بیست_وششم از حكمت۲۳۳ تا ۲۴۳ #نهج_البلاغه
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
📒 #حکمت۲۳۳ : به فرزندش امام مجتبی (علیه السلام ) فرمود: كسی را به پيكار دعوت نكن، اما اگر تو را به نبرد خواندند بپذير، زيرا آغازگر پيكار تجاوزكار و تجاوزكار شكست خورده است.
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
📒 #حکمت۲۳۴ : برخی از نيكوترين خلق و خوی زنان، زشت ترين اخلاق مردان است، مانند، تكبر ،ترس، بخل، هرگاه زنی متكبر باشد، بيگانه را به حريم خود راه ندهد، و اگر بخيل باشد اموال خود و شوهرش را حفظ می کند، و چون ترسان باشد از هر چيزی كه به آبروی او زيان رساند فاصله می گيرد.
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
📒 #حکمت۲۳۵ : (به امام گفتند، عاقل را به ما بشناسان) و درود خدا بر او فرمود: خردمند آن است كه هر چيزی را در جای خود می نهد. (گفتند پس جاهل را توصیف كن فرمود:) با معرفی خردمند، جاهل را نيز شناساندم (يعنی جاهل كسی است كه هر چيزی را در جای خود نمی گذارد، بنابراين با ترك معرفی مجدد، جاهل را شناساند.)
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
📒 #حکمت۲۳۶ : به خدا سوگند، اين دنيای شما كه به انواع حرام آلوده است، در ديده من از استخوان خوكی كه در دست بيماری جذامی باشد پست تر است.
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
📒 #حکمت۲۳۷ : گروهی خدا را به اميد بخشش پرستش كردند، كه اين پرستش بازرگانان است و گروهی او را از روی ترس عبادت كردند كه اين عبادت بردگان است و گروهی خدا را از روی سپاسگزاری پرستيدند و اين پرستش آزادگان است.
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
📒 #حکمت۲۳۸ : زن و زندگی، همه اش دردسر است و زحمت بارتر اينكه چاره ای جز با او بودن نيست.
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
📒 #حکمت۲۳۹ : هر كس تن به سستی دهد، حقوق را پايمال كند، و هر كس سخن چين را پيروی كند دوستی را به نابودي كشاند.
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
📒 #حکمت۲۴۰ : سنگ غصبی در بنای خانه، مایه ويران شدن آن است (اين سخن از رسول خدا نقل شده است و اينكه سخن پيامبر (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام ) شبيه يكديگرند جای شگفتی نيست برای اينكه هر دو از يكجا سرچشمه گرفته و در دو ظرف ريخته شده است).
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
📒 #حکمت۲۴۱ : روزی كه ستمديده از ستمكار انتقام كشد، سخت تر از روزی است كه ستمكار بر او ستم روا می داشت.
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
📒 #حکمت۲۴۲ : از خدا بترس هر چند اندك، ميان خود و خدا پرده ای قرار ده هر چند نازك.
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
📒 #حکمت۲۴۳ : هرگاه پاسخها همانند و زياد باشد، پاسخ درست پنهان گردد.
┄═❁🍃❈🌺❈🍃❁═┄
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا شَمْسَ اَلشُّمُوسِ...
🌱سلام بر تو ای خورشیدترین شمس آسمان خدا!
سلام بر تو و بر روزی که آفتاب وجودت، هستی را غرق نور خواهد کرد.✨
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس
#اللهمعجللولیکالفرج
◾️◾️◾️◾️◾️
انشاءالله جامعه از وجود عناصری که مردم را تحت فشار قرار می دهند پاک خواهد شد ،
اما شما دوستان به اینکه مسئولین ، آنها را ریشه کن کنند ، اکتفا نکنید ، بایدشما هم دراین مورد کمک کنید تا با کمک شما و دولت ، در این جامعه ریشۀ فساد و سودجویی خشکیده شود .
▪️اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
▪️ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
▪️ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
▪️وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🏴
🏳🏴
🏴🏳🏴
🏳🏴🏳🏴
#سخن_بزرگان 🦋
از آیتالله جاودان پرسیدند؛
بنده مقید به نماز هستم و سعی کردم نمازم را سروقت بخوانم. اما چند وقت هست نماز صبحم قضا میشود. درحالی که من شب زود میخوابم گوشی را هم کوک میکنم که بیدار شوم توی روز به حلال و حرام توجه داشتم و حتی فکر میکنم روز قبل هم گاهی گناه هم نکردم. اما باز نمازم قضا میشود. نمیدانم برای چه توفیق نماز صبح از من گرفته شده است...!!!
ایشان پاسخ دادند؛ به امید زود خوابیدن، به امید کار هایی که کردهاید میخوابید اگر به امیدخدا بخوابید نه به امید آن چه که کرده اید، بیدار میشوید.
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۲۱۸ *═✧❁﷽❁✧═* هرچند مرتباً نعره 🗣می کشید: ((سکتن)).
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۲۱۹
*═✧❁﷽❁✧═*
جالب این بود که بعضی وقت ها ماموران👨🏭 و نگهبان ها به داخل سلول می آمدند و تمام دیوار ها را بر انداز می کردند ولی چیزی نمی دیدند❌اما برای ما همه چیز خوانا بود.حالا دیگر ما تنها نبودیم.خیال اینکه برادرهای دیگری هم اینجا هستند، به ما قوت و قدرت 💪بیشتری می داد.هر روز همه ی درز و دیوار صندوقچه را وارسی می کردیم تا شاید اسم آشنای دیگری پیدا کنیم و خبری به ما برسد و ما هم بتوانیم نقشی و نامی بر دیوار بگذاریم.
برای وارسی دریچه نور،به نوبت دولا میشدیم و حلیمه که از ما سبکتر بود بالا می رفت و آن بالا را جست و جو میکرد.بالاخره به فتحی بزرگ رسیدیم.حلیمه دست پر پایین آمد.او یک مداد✏️ آبی پیدا کرده بود.
خدا را خیلی شکر کردیم.احتمال میدادیم که آن مداد آبی جزو اموال پنهانی داخل صندوقچه باشد که زندانیان برای یکدیگر به ارث می گذارند😍حالا ما صاحب یک قلم به بلندی یک بند انگشت شده بودیم.سلول ها مرتب تفتیش و زندانیان جا به جا میشدند.ما چقدر برای آنها،موجودات خطرناکی بودیم👌چرا آنها اینطور ما را تفتیش میکردند.مگر روز اول همه چیزمان را از ما نگرفته بودند؟
در اینجا یعنی سلول شماره سیزده با آمدن زمستان🌨، غول سرما چرت میزد و به ما فرصت نفس کشیدن می داد.آنجا متوجه شدیم سرما و حرارت در همه ی سلول ها یکسان نیست❌تفاوت دیگراین صندوقچه با صندوقچه قبلی این بودکه زیر در،جایی که میله آهنی ،شکم در را میشکافت و به زمین فرو میرفت درزی به اندازه یک عدس پیدا بود که از آنجا می توانستیم چکمه ی سربازان👨🏭 را ببینیم.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️