❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مَهْدِيَّ اَلْأَرْضِ وَ عَيْنَ اَلْفَرْضِ...
🌱سلام بر تو ای مولایی که حقیقت دین از قلب نازنین تو می تراود...
سلام بر تو و بر روزی که از جانب خدا به سوی اسرار زمین هدایت می شوی!
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
#اللهمعجللولیکالفرج
◾️◾️◾️◾️◾️
احمدآقا توسل به اهل بیت علیهم السلام، خصوصاً #کشتی_نجات آقااباعبدالله را بهترین وسیله تقرب به پروردگار و محو گناهان می دانست. برای همین به بنده امر میکرد که برای بچه ها مداحی کنم.
در دستنوشته های احمدآقا به این امر بسیار مهم بسیار سفارش شده.
حتی توصیه میکرد که برای ازبین رفتن تاریکی قلب و روح، متوسل به #شهید_کربلا شوید.
در یکی از متن های جامانده در دفتر خاطرات احمدآقا، در مورد امام #حسین علیه السلام آمده :
"روز اربعین وقتی به هیئت رفتم، در خود تاریکی میدیدم. مشاهده کردم قفسی در اطراف من ایجاد شده و زندانی شده ام!
اما وقتی سینه زنی و عزاداری آغاز شد، مشاهده کردم که قفس از بین رفت. این هم از کرامات مجلس سیدالشهدا علیه السلام است."
بارها شنیده بودم که میگفت: در مجالس عزای #سیدالشهدا، نوری وجود دارد که منشأ آن حرم مطهر آقاست. در این مجالس، گویی خود حضرت در کنار در می ایستد و از میهمانان خود پذیرایی میکند.
از دیگر معصومین که احمدآقا زیاد به ایشان متوسل می شد، وجود نازنین #صدیقه_کبری، حضرت زهرا سلام الله علیها بود. نام مبارک ایشان، همیشه بر زبان احمدآقا جاری بود.
برای من جای تعجب است! بسیاری از شهدای وارسته و سالک الی الله که با شهادت از دنیا رفتند، ارادت قلبی به امّ الأئمه سلام الله علیها داشتند.
احمدآقا در یکی از یادگارهای خود آورده:
خدارا شکر، مقام بالایی نزد امّ الأئمه حضرت زهرا سلام الله علیها دارم.
▪️اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
▪️ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
▪️ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
▪️وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#روزتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
🏴
🏳🏴
🏴🏳🏴
🏳🏴🏳🏴
✍امام علی (علیه السلام ):
در آخرالزمان برکت از سال و ماه و روز و هفته و ساعت برداشته می شود. هر سالی به قدرت یک مه، و هر ماهی به قدر یک هفته، و هر هفته ای به اندازه یک روز، و هر روزی به قدر یک ساعت می گذرد و در آن زمان سختیها بسیار شده و عمرها کوتاه می گردد.
📚 کنز العمال، ج ١۴، ص ٢۴۴
⚠️ زمان هم برکت ندارد ..!!
(اشاره به مشغله های کاری و فکری مردم آخرالزمان دارد که متوجه گذشت سریع عمر و زمان نیستند)
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
#محرم
#واکسن
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۲۱۹ *═✧❁﷽❁✧═* جالب این بود که بعضی وقت ها ماموران👨🏭
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۲۲۰
*═✧❁﷽❁✧═*
در یکی از روز های پایانی زمستان سرد ،باد از راهی دور صدای مبهم مردی گمنام که از ته دل ترانه ای عاشقانه💞 می خواندرا برایمان به ارمغان آورد.صدایی که می خواست عشق و ارادت قلبی❤️ خودش را در آخرین لحظات دیدار با همسرش نه تنها بگوید بلکه فریاد 🗣بزند.مثل ققنوسی که در قفس گرفتار شده و می خواند تا فراموش نشود.هم ترانه آشنا بود و هم آهنگ ترانه.هر چهار نفر از زیر در گوش👂 می دادیم.
بالاخره بعد از چند ماه🌙 صدایی که برای زنده ماندن تلاش میکرد به گوش ما رسید.باد تند تر می شد و صدای ققنوس واضحتر.تنها چیزی که مزاحم وضوح صدای او بود خس خس نفس هایمان بود👌
این سور و سات، نگهبان ها را هم مست کرده بود.آنروز نگهبان👨🏭 کسی بود که ما به او گوربان قراضه می گفتیم.مثل اینکه او هم مست صدای آن زندانی انفرادی 👤شده بود.انعکاس صدایش حکایت از تنهایی او داشت و گویی خودش هم فهمیده بود که صدایش همه را به زیر در🚪 گشانده.
این صدا مرا یاد رحمان انداخت.همیشه حمام🚿 برایش استودیوی پخش زنده بود.وقتی حمام می رفت،همه پشت در حمام می نشستیم و به کنسرت زنده حمومی گوش 👂میدادیم.
یکباره حسی گم در درونم بیدار شد.آرام آرام آوایی که با بغض می خواندبه ناله 😩تبدیل شد؛ ناله هایی جگرسوز که از اعماق وجودش برمی خاست.تحمل شنیدن ناله ی یک مرد 👨را نداشتم.دیدن مردی که اشک می ریزد😭 رقت بار ترین صحنه ی زندگی ام بود.همیشه فکر میکردم مردها غده ی اشکی ندارند و چشم هایشان هرگز خیس نمیشود❌هیچ وقت صدای هق هق یک مرد را نشینده بودم.
هیچ وقت گریه ی پدرم را ندیده بودم ❌حتی وقتی برادرهایم با هم کشتی می گرفتند و من داور کشتی می شدم ؛ این من بودم که قبل از اینکه سوت پایان را بزنم برای کسی که شکست خورده بود هق هق زیر گریه می زدم 😭
گمان می کردم غرور و غیرت ، قدرتی💪 عظیم تر از احساس است . اما واقعیت تلخ زندان و زنجیر ، مرد را هم به گریه وا می دارد😔
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
بسم الله الرحمن الرحیم
#سوره_مبارکه_انبیاء_آیه_۶۹
#سرد_شدن_آتش
(مردم بت پرست آتش بسیار بزرگی روشن کردند وحضرت ابراهیم علیه السلام را با منجیق به سوی آن پرتاب کردند در این هنگام)
به آتش گفتم ای آتش بر ابراهیم علیه السلام سرد و سالم باش
( طوری که نه از گرما آسیب ببیند ونه از شدت سرما بلرزد)