eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
300 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
952 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 داغ ما بر هجر مهدی کمتر از یعقوب نیست او پسر گم کرده و ماهم پدر گم کرده‌ایم... 🔅 اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ فرزند هشت ساله ای دارم که دروغ میگویید! ⁉️ چه کنم؟ 🌐 پایگاه حفظ و نشر آثار "استاد تراشیون"
🌷🌷🌷🌷🌷 شهادت.... شهادت شهد شیرین رضای حق است شهادت عبارت تمام وکمال اعتماد واعتقادبه خداست. شهادت تکامل وجودی روح پرخروش و جوشش ،ولی در عین حال مطمئن و آرام شهید است. شهادت ارث بزرگ اولیـاء خداست. شهادت نهایت یک حماسه و ایثار است. شهادت غایت آرزوی رزمندگان راه خداست. التماس دعاے شهادت یاعلے ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ ۳۸۷ *═✧❁﷽❁✧═* از روز هفدهم 📅و هجدهم بيشترين لحظه ها و ساعت هاي آن روزها را در عالم ديگري سپري مي كرديم . سرم بزرگ تر از تنم شده بود و ديگر توان كشيدن آن را نداشتم . كاسه سرم خالي شده بود و صداها مثل سنگ ريزه هايي بودند كه در ظرف خالي اين طرف و آن طرف مي شدند...😞 صدا هايي در جمجمه ام نجوا مي كرد كه اينجايي نبود . همه همديگر را مي شناختند و به هم نشان مي دادند و سلام ✋و خوش آمد مي گفتند . ديگر استخوانهايم از اينكه روي زمين سرد و نمور افتاده بود تير نمي كشيد و درد نمي كرد ❌چشم هايم 👀همه چيز را زيبا تر از هميشه مي ديد ، افق نگاهم دور و دورتر ها را مي ديد ، راه كه مي رفتم🚶‍♀ سفتي زمين را زير پايم حس نمي كردم . همه جا رنگ داشت نه از جنس رنگ هايي كه از آنها خاطره می کند😒 پس کالسکه ران کو! باغ حیاطمان کو، غوره🍇 های کیسه شده ، مترسک باغچه ، حالا که آنها نیستند پس خواهرانم کجایند❓ من هنوز زنده ام؟ یعنی من نمرده بودم! اینجا کجاست؟ من روی تخت خوابیده ام😴 ، یعنی آن کالسکه همین کجاوه ای است که روی آن افتاده ام . فقط سرم را این طرف و آن طرف می چرخاندم .از لا به لای آن همه آدم فاطمه را دیدم👀 که او هم بر روی تخت کنار من خوابیده بود. قطره قطره های سرم که وارد رگ های من می شد مرا نسبت به اطرافم هوشیار و زنده می کرد👌 اما من نمی خواستم زنده بمانم ، من شجاعانه💪 به استقبال مرگ رفته بودم. در یک چشم به هم زدم سرم را محکم از دستم کشیدم. داشتم از آن همه درد 🤕و رنج خلاص می شدم و حالا با یک کیسه آب دوباره می خواهند مرا به روز اول باز گردانند . نه ، اصلا❌ فاطمه و حلیمه و مریم هم مخبت عراقی ها را پس می زدند. چقدر شبیه هم شده بودیم . دست و پاهایمان👣 را با طناب به میله های تخت بستند و به زور یک کیسه سرم وارد بدن ما شد . در همین رفت و آمدها و سروصداها🗣 ، کسی تکانم می داد و به زبان فارسی با لهجه عربی می گفت : خواهر من حالت خوب است❓ چشم هایم را باز کردم ! پیرمردی👴 را دیدم حدود هفتاد سال با عمامه ای مشکی که عبایی پشم شتری 🐫را بر دوشش انداخته بود و ریش بلند سفیدی که اصل و قلابی بودن آن را نمی فهمیدم 😒او بالای سرم ایستاده بود و به نرمی صحبت می کرد و می گفت : - من امام خمینی عراق هستم ، من صاحب کتاب📚 و فتوا هستم . شما هم مثل خواهر دینی من هستید ، می دانی این کاری که می کنی انتحار است و انتحار در اسلام حرام است😳 ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 ☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ۵۳ مهربان_ناامید_نشوید (از آنجایی که آیات گذشته تهدیدهای مکرری در مورد مشرکان و ظالمان و گناهکاران آمده بود در آیه مورد بحث, خداوند راه بازگشت و توبه را همراه با امیدواری, برای گناهکاران باز داشته است چرا که هدف اصلی از همه این امور تنبیه و تربیت و هدایت انسان است نه انتقامجویی. لذا خداوند به پیامبر گرامی اسلام می فرماید: ای پیامبر صلی الله علیه وآله) بگو:ای بندگان من که بر خود اسراف و ظلم و ستم کردید از رحمت خداوند نومید نشوید, که خدا همه گناهان را می آمرزد. به راستی که او آمرزنده مهربان است.
💚 💚 این روزهای ساکت چشمان خیلی ها تا صبح ظهورت بارانی است!💔 به اشک چشم بی کسی محبانت ترحم کن!🌻 السَّلاَمُ عَلَى خَلَفِ السَّلَفِ وَ صَاحِبِ الشَّرَفِ
💚 شاید برای آمدنت دیر کرده‌ای💢 وقتی نگاه آینه را پیر کرده‌ای دیری است آسمان مرا شب گرفته است خورشید من، برای چه تأخیر کرده‌ای🌿 اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏝در فراقتان روزها می‌گذرد.... موهایمان سپید می‌شود و دیدگانمان کم سو... در فراقتان روزهایمان به سردی و دهشت زاییِ شب است و شب هایمان پرالتهاب و بی مهتاب... در فراقتان ،شادی رنگ باخته است و غم، ساکنِ همواره‌ی قلب هایمان است... در فراقتان... می سوزیم...🏝 ⚘وَ لاَ أُنَازِعَكَ فِي تَدْبِيرِكَ وَ لاَ أَقُولَ لِمَ وَ كَيْفَ وَ مَا بَالُ وَلِيِّ الْأَمْرِ لاَ يَظْهَرُ و در تدبير امور عالم با تو تنازع نكنم و هرگز چون و چرا نكنم و نگويم چه شده است كه ولى امر امام غايب ظاهر نمی شود⚘ 📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت
خانی 🌷🌷🌷🌷🌷 هروقت من را می‌دید، دستم را در دستش می‌گرفت و می‌گفت حاجی حلالم کن. تو مسجد آمدن را به من یاد دادی.» مسئول بسیج دانش‌آموزی مسجد صاحب‌الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) درباره آخرین خاطره‌ای که از دارد می‌گوید: «مدت‌ها بود که را ندیده بودم. ایام فاطمیه بود که برای دیدن دوستانش به مسجد آمده بود. با من تماس گرفت و گفت حاجی من در مسجد هستم و می‌خواهم ببینمت. گفتم کمی دیر می‌رسم. در پاسخم گفت حاجی برایم دعا کن که شوم. وقتی خبر را شنیدم آن جمله آخرش در ذهنم تداعی شد که چقدر عاشق شهادت بود👌 راوی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹سهم نود_وپنجم : نامه ۸ تا نامه ۴ ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 ۸ : نامه به جرير بن عبدالله بجلی، فرستاده امام به سوی معاویه، در سال ٣٦ هجری 🔹وادار ساختن معاويه به بيعت 🔻پس از نام خدا و درود، هنگامی كه نامه ام به دستت رسيد، معاويه را به يكسره كردن كار وادار و با او برخوردی قاطع داشته باش، سپس او را آزاد بگذار در پذيرفتن جنگی كه مردم را از خانه بيرون می ريزد، يا تسليم شدنی خواركننده، پس اگر جنگ را برگزيد، امان نامه او را بر زمين كوب و اگر صلح خواست از او بيعت بگير، با درود. ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 ۷: یکی از پاسخ های امام (علیه السلام) در اواخر جنگ صفین در سال ٣٨ هجری به معاويه است. 🔹افشای چهره نفاق معاويه و مشروعيّت بيعت 🔻پس از نام خدا و درود، نامه پندآميز تو به دستم رسيد كه دارای جملات به هم پيوسته و زينت داده شده كه با گمراهی خود آن را آراسته و با بدانديشی خاص امضاء كرده بودی، نامه مردی كه نه خود آگاهی لازم دارد تا رهنمونش باشد و نه رهبری دارد كه هدايتش كند، تنها دعوت هوسهای خويش را پاسخ گفته و گمراهی عنان او را گرفته و او اطاعت می كند، كه سخن بی ربط می گويد و در گمراهی سرگردان است. (از همين نامه است) همانا بيعت برای امام يك بار بيش نيست و تجديد نظر در آن ميسر نخواهد بود و كسی اختيار از سرگرفتن آن را ندارد، آن كس كه از اين بيعت عمومی سر باز زند، طعنه زن و عيب جو خوانده می شود و آن كس كه نسبت به آن دودل باشد منافق است. ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 ۶ : نامه امام به معاویه، که پس از جنگ جمل در سال ٣٦ هجری، توسط جریربن عبدلله فرستاده شده 🔹علل مشروعيت حكومت امام (علیه السلام ) 🔻همانا كسانی با من بيعت كرده اند كه با ابابكر و عمر و عثمان با همان شرايط بيعت نمودند، پس آنكه در بيعت حضور داشت نمی تواند خليفه ای ديگر برگزيند و آنكه غايب است نمی تواند بيعت مردم را نپذيرد و همانا شورای مسلمين از آن مهاجرين و انصار است، پس اگر بر امامت كسی گرد آمدند و او را امام خود خواندند، خشنودی خدا هم در آن است. حال اگر كسی كار آنان را نكوهش كند يا بدعتی پديد آورد، او را به جايگاه بيعت قانونی باز می گردانند، اگر سر باز زد با او پيكار می كنند زيرا كه به راه مسلمانان درنيامده، خدا هم او را در گمراهيش وامی گذارد. به جانم سوگند، ای معاويه اگر دور از هوای نفس، به ديده عقل بنگری خواهی ديد كه من نسبت به خون عثمان پاك ترين افرادم و می دانی كه من از آن دور بوده ام، جز اينكه از راه خيانت مرا متّهم كنی و حق آشكار را بپوشانی، با درود. ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 ۵ : نامه به اشعث بن قیس، فرماندار آذربایجان، این نامه پس از جنگ جمل در شعبان سال ٣٦ هجری در شهر کوفه نوشته شد. 🔹هشدار از استفاده ناروای بيت المال 🔻همانا پست فرمانداری برای تو وسيله آب و نان نخواهد بود، بلكه امانتی است در گردن تو. بايد از فرمانده و امامت اطاعت كنی؛ تو حق نداری نسبت به رعيت استبداد ورزی و بدون دستور به كار مهمی اقدام نمایی، در دست تو اموالی از ثروتهای خدای بزرگ و عزيز است و تو خزانه دار آنی تا به من بسپاری ، اميدوارم برای تو بدترين زمامدار نباشم، با درود. ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 ۴ : نامه به يكی از فرماندهان نظامی در سال ٣٦ هجری، برخی نوشته اند به عثمان بن حنیف فرماندار بصره نوشته شد. 🔹روش گزينش نيروهای عمل كننده 🔻اگر دشمنان اسلام به سايه اطاعت باز گردند پس همان است كه دوست داريم و اگر كارشان به جدایی و نافرمانی كشيد با كمك فرمانبرداران با مخالفان نبرد كن و از آنان كه فرمان می برند برای سركوب آنها كه از ياری تو سر باز می زنند مدد گير، زيرا آن كس كه از جنگ كراهت دارد بهتر است كه شركت نداشته باشد و شركت نكردنش از ياری دادن اجباری بهتر است. ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
🌹سهم نود_وچهارم: نامه ۱۰ تا نامه ۹ ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 ۹ : نامه به معاويه در سال ٣٦ هجری 1⃣ افشای دشمنی های قريش و استقامت پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) 🔻خويشاوندان ما از قريش می خواستند پيامبرمان (صلی الله علیه و آله وسلم) را بكشند و ريشه ما را بركنند و در اين راه انديشه ها از سر گذراندند و هر چه خواستند نسبت به ما انجام دادند و زندگی خوش را از ما سلب كردند و با ترس و وحشت به هم آميختند و ما را به پيمودن كوه های صعب العبور مجبور كردند و برای ما آتش جنگ افروختند، اما خدا خواست كه ما پاسدار دين او باشيم و شرّ آنان را از حريم دين باز داريم، مؤمن ما در اين راه خواستار پاداش بود و كافر ما از خويشاوندان خود دفاع می كرد، ديگر افراد قريش كه ايمان می آوردند و از تبار ما نبودند، يا به وسيله هم پيمانهايشان و يا با نيروی قوم و قبيله شان حمايت شده و در امان بودند، هرگاه آتش جنگ زبانه می كشيد و دشمنان هجوم می آوردند پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) اهل بيت خود را پيش می فرستاد تا به وسيله آنها، اصحابش را از سوزش شمشيرها و نيزه ها حفظ فرمايد، چنانكه عبيده بن حارث در جنگ بدر و حمزه در احد و جعفر در موته، شهيد گرديدند. كسانی هم بودند كه اگر می خواستم نامشان را می آوردم، آنان كه دوست داشتند چون شهيدان اسلام شهيد گردند، اما مقدّر چنين بود كه زنده بمانند و مرگشان به تأخير افتاد، شگفتا از روزگار، كه مرا همسنگ كسی قرار داده كه چون من پيش قدم نبوده و مانند من سابقه در اسلام و هجرت نداشته است، كسی را سراغ ندارم چنين ادعایی كند، مگر ادعاكننده ای كه نه من او را می شناسم و نه فكر می كنم خدا او را بشناسد، در هر حال خدا را سپاسگزارم. 2⃣ افشای ادعای دروغين معاويه در خونخواهی عثمان ♦️اينكه از من خواستی تا قاتلان عثمان را به تو واگذارم، پيرامون آن فكر كردم و ديدم كه توان سپردن آنها را به تو يا غير تو ندارم، سوگند بجان خودم، اگر دست از گمراهی و تفرقه برنداری، به زودی آنها را خواهی يافت كه تو را می جويند، بی آنكه تو را فرصت دهند تا در خشكی و دريا و كوه و صحرا زحمت پيدا كردنشان را بر خود هموار كنی و اگر در جستجوی آنان برآیی بدان كه شادمان نخواهی شد و زيارتشان تو را خوشحال نخواهد كرد، و درود بر اهل آن. ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ ۳۸۸ *═✧❁﷽❁✧═* از روز هفدهم 📅و هجدهم بيشترين لحظه ها و ساعت هاي آن روزها را در عالم ديگري سپري مي كرديم . سرم بزرگ تر از تنم شده بود و ديگر توان كشيدن آن را نداشتم . كاسه سرم خالي شده بود و صداها مثل سنگ ريزه هايي بودند كه در ظرف خالي اين طرف و آن طرف مي شدند...😞 صدا هايي در جمجمه ام نجوا مي كرد كه اينجايي نبود . همه همديگر را مي شناختند و به هم نشان مي دادند و سلام ✋و خوش آمد مي گفتند . ديگر استخوانهايم از اينكه روي زمين سرد و نمور افتاده بود تير نمي كشيد و درد نمي كرد ❌چشم هايم 👀همه چيز را زيبا تر از هميشه مي ديد ، افق نگاهم دور و دورتر ها را مي ديد ، راه كه مي رفتم🚶‍♀ سفتي زمين را زير پايم حس نمي كردم . همه جا رنگ داشت نه از جنس رنگ هايي كه از آنها خاطره می کند😒 پس کالسکه ران کو! باغ حیاطمان کو، غوره🍇 های کیسه شده ، مترسک باغچه ، حالا که آنها نیستند پس خواهرانم کجایند❓ من هنوز زنده ام؟ یعنی من نمرده بودم! اینجا کجاست؟ من روی تخت خوابیده ام😴 ، یعنی آن کالسکه همین کجاوه ای است که روی آن افتاده ام . فقط سرم را این طرف و آن طرف می چرخاندم .از لا به لای آن همه آدم فاطمه را دیدم👀 که او هم بر روی تخت کنار من خوابیده بود. قطره قطره های سرم که وارد رگ های من می شد مرا نسبت به اطرافم هوشیار و زنده می کرد👌 اما من نمی خواستم زنده بمانم ، من شجاعانه💪 به استقبال مرگ رفته بودم. در یک چشم به هم زدم سرم را محکم از دستم کشیدم. داشتم از آن همه درد 🤕و رنج خلاص می شدم و حالا با یک کیسه آب دوباره می خواهند مرا به روز اول باز گردانند . نه ، اصلا❌ فاطمه و حلیمه و مریم هم مخبت عراقی ها را پس می زدند. چقدر شبیه هم شده بودیم . دست و پاهایمان👣 را با طناب به میله های تخت بستند و به زور یک کیسه سرم وارد بدن ما شد . در همین رفت و آمدها و سروصداها🗣 ، کسی تکانم می داد و به زبان فارسی با لهجه عربی می گفت : خواهر من حالت خوب است❓ چشم هایم را باز کردم ! پیرمردی👴 را دیدم حدود هفتاد سال با عمامه ای مشکی که عبایی پشم شتری 🐫را بر دوشش انداخته بود و ریش بلند سفیدی که اصل و قلابی بودن آن را نمی فهمیدم . او بالای سرم ایستاده بود و به نرمی صحبت می کرد و می گفت : - من امام خمینی عراق هستم ، من صاحب کتاب و فتوا هستم . شما هم مثل خواهر دینی من هستید ، می دانی این کاری که می کنی انتحار است و انتحار در اسلام حرام است😳 ر داشتند که لباس هایمان👚 را که شبیه لباس گداهای سامرا شده بود با لباس بیمارستان عوض کنیم . روی همه وسایل تخت و پا تختی و همه چیز برچسب اموال بیمارستان 🏨الرشید خورده بود . لبخندهای زورکی و محبت های افراطی شان نشان از یک خبرجدید داشت😞 گفتند هر چهار نفر در یک اتاق بنشینید . من و فاطمه را به اتاق حلیمه و مریم که در 🚪اصلی اتاق به آن باز می شد بردند . آنقدر سرم غذایی زده بودند که زیر پوست هایمان آب جمع شده بود . به چهره های همدیگر نگاه 👀می کردیم ، مثل این بود که تازه متولد شده ایم و یکدیگر را پیدا کرده ایم . ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 ☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ۷۴ دائمیشان و آنها ( که با نهایت شکوه و جلال وارد بهشت می شوند) می گویند, حمد و سپاس مخصوص خدادندی است که به وعده خویش در باره ما وفا کرد و زمین( بهشت) را میراث ما قرار داد که هر جا را بخواهیم منزلگاه خود قرار دهیم. چه خوب است پاداش عمل کنندگان (و کسانی که ایمان خویش را با عمل صالح ثابت نمودند)
تهران پر از طراوت عطر و شمیم توست 💫چشمان نا امید به دست کریم توست جانی دوباره می دهد این جا به زائران 💫کرب و بلای کشور ایران حریم توست
🏝بی‌قرار توام چنان که درخت خزان‌زده برای بهار یا طفلی گم‌شده برای پدر یا قایقی شکسته برای ساحل ... بی‌قرار توام ای قرار دلم ... بی‌قرار توام ای آرام جانم ... بی‌قرار توام ای مونس روانم...🏝 ⚘سالروزمیلاد حسنی مبارک⚘ الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج