eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
295 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
953 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز هفتاد ودوم ┄┅═══✼🌿🌹🌿✼═══┅┄ 📜 : نامه به عثمان بن حُنیف 3⃣ امام و دنيای دنياپرستان 🔻ای دنيا از من دور شو مهارت را بر پشت تو نهاده و از چنگالهای تو رهایی يافتم و از دامهای تو نجات يافته و از لغزشگاههايت دوری گزيده ام، كجايند بزرگانی كه به بازيچه های خود فريبشان داده ای؟ كجايند امّتهایی كه با زر و زيورت آنها را فريفتی؟ كه اكنون در گورها گرفتارند و درون لحدها پنهان شده اند. ای دنيا به خدا سوگند، اگر شخصی ديدنی بودی و قالب حس كردنی داشتی حدود خدا را بر تو جاری می كردم، به جهت بندگانی كه آنها را با آرزوهايت فريب دادی، و ملتهایی كه آنها را به هلاكت افكندی و قدرتمندانی كه آنها را تسليم نابودی كردی و هدف انواع بلاها قرار دادی كه ديگر راه پس و پيش ندارند اما هيهات كسی كه در لغزشگاه تو قدم گذارد سقوط خواهد كرد و آن كس كه بر امواج تو سوار شد غرق گرديد، كسی كه از دامهای تو رهایی یافت پيروز شد، آن كس كه از تو به سلامت گذشت نگران نيست كه جايگاهش تنگ است، زيرا دنيا در پيش او چونان روزی است كه گذشت. از برابر ديدگانم دور شو، سوگند به خدا، رام تو نگردم كه خوارم سازی و مهارم را به دست تو ندهم كه هر كجا خواهی مرا بكشانی به خدا سوگند، سوگندی كه تنها اراده خدا در آن است، چنان نفس خود را به رياضت وادارم كه به يك قرص نان، هرگاه بيابم شاد شود و به نمك به جای نان خورش قناعت كند و آنقدر از چشم ها اشك ريزم كه چونان چشمه ای خشك درآيد، و اشك چشم پايان پذيرد. آيا سزاوار است كه چرندگان فراوان بخورند و راحت بخوابند و گله گوسفندان پس از چرا كردن به آغل رو كنند و علی نيز از زاد و توشه خود بخورد و استراحت كند؟ چشمش روشن باد! كه پس از ساليان دراز چهار پايان رهاشده و گله های گوسفندان را الگو قرار دهد. خوشا به حال آنكس كه مسؤوليتهای واجب را در پيشگاه خدا به انجام رسانده و در راه خدا هرگونه سختی و تلخی را به جان خريده و به شب زنده داری پرداخته است و اگر خواب بر او چيره شود بر روی زمين خوابيده و كف دست را بالين خود قرار می دهد، در گروهی است كه ترس از معاد خواب را از چشمانشان ربوده و پهلو از بسترها گرفته و لبهايشان به ياد پروردگار در حركت و با استغفار طولانی گناهان را زدوده اند. (آنان حزب خداوندند و همانا حزب خدا رستگار است.) ┄┅═══✼🌿🌹🌿✼═══┅┄
❣ 🔅السلام علیکَ یا وعد الله الذّی ضمنه...🤚 🌱سلام بر مولای مهربانی که آمدنش وعده ی حتمی خداست... وسلام بر منتظران و دعاگویان آن روزگار نورانی و قریب... 📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷 برای 🇮🇷🇮🇷 اولین در تاریخ ‌به منزله بازوان توانمند و برانگیزنده شعله‌های فروزان آن به شمار می‌آیند ، چرا که نقش به ‌سزایی در راهپیمایی‌ها، تظاهرات و فعالیت‌های سیاسی نهضت ایفا کردند . فاجعه هفدهم 1357 که یکی از نقاط عطف مبارزات مردم علیه حکومت پهلوی دوم بود ، به خوبی نقش مؤثر در پیروزی را ثبت کرده است ، در این روز ایرانی دوشادوش حضور مؤثری را به نمایش گذاشتند و در جریان وقایع میدان ژاله، اولین خود در دوران انقلاب یعنی را تقدیم کردند. نماد شجاعت و فداکاری ایرانی برای پیروزی ‌است که با خود ، مهر تأییدی بر حماسه مبارز این مرز و بوم زده است. 🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ‌‌ شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات 🕊🌷🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷 🌷 ‌
الحمدالله علی کل حال🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌مسابقه بین خدا و شیطان 🔻یک ترس شیرین! 🔻تفسیری عاشقانه از ترس از خدا
🌸🍃 🍃 🔖امام على عليه السلام: حَسبُكَ مِن تَوكُّلِكَ أن لا تَرى لِرِزقِكَ مُجرِيا إلاّ اللّهَ سُبحانَهُ از توكّلت تو را همين بس كه براى خود روزى رسانى جز خداوند سبحان نبينى 📚غررالحكم حدیث4895
‍ 🌷 – قسمت 4⃣2⃣ ✅ فصل هشتم زمستان هم داشت تمام می‌شد. روزهای آخر اسفند بود؛ اما هنوز برف‌ها آب نشده بودند. کوچه‌های روستا پر از گل و لای و برف‌هایی بود که با خاک و خاکسترهای آتش منقل‌های کرسی سیاه شده بود. زن‌ها در گیر‌ و دار خانه‌تکانی و شست‌وشوی ملحفه‌ها و رخت و لباس‌ها بودند. روزها شیشه‌ها را تمیز می‌کردیم، عصرها آسمان ابری می‌شد و نیمه‌شب رعد و برق می‌شد، باران می‌آمد و تمام زحمت‌هایمان را به باد می‌داد. چند هفته‌ای بیشتر به عید نمانده بود که سربازی صمد تمام شد. فکر می‌کردم خوشبخت‌ترین زن قایش هستم. با عشق و علاقه‌ی زیادی از صبح تا عصر خانه را جارو می‌کردم و از سر تا ته خانه را می‌شستم. با خودم می‌گفتم: « عیب ندارد. در عوض این بهترین عیدی است که دارم. شوهرم کنارم است و با هم از این همه تمیزی و سور و سات عید لذت می‌بریم. » صمد آمده بود و دنبال کار می‌گشت. کمتر در خانه پیدایش می‌شد. برای پیدا کردن کار درست و حسابی می‌رفت رزن. یک روز صبح که از خواب بیدار شدیم و صبحانه خوردیم؛ مادرشوهرم درِ اتاق ما را زد. بعد از سلام و احوال‌پرسی، دوقلوها را یکی‌یکی آورد و توی اتاق گذاشت و به صمد گفت: « من امروز می‌خواهم بروم خانه‌ی خواهرت، شهلا. کمی کار دارد. می‌خواهم کمکش کنم. این بچه‌ها دست و پا گیرند. مواظبشان باشید. » موقع رفتن رو به من کرد و گفت: « قدم! اتاق دم‌دستی خیلی کثیف است. آن را جارو کن و دوده‌اش را بگیر.» صمد لباس پوشیده بود که برود. کمی به فکر فرو رفت و گفت : « تو می‌توانی هم مواظب بچه‌ها باشی و هم خانه‌تکانی کنی؟! » شانه‌هایم را بالا انداختم و بی‌اراده لب‌هایم آویزان شد. بدون این‌که جوابی بدهم. صمد گفت: « نمی‌توانی هم خانه را تمیز کنی و هم به بچه‌ها برسی. » کتش را درآورد و گفت: « من بچه‌ها را نگه می‌دارم، تو برو اتاق‌ها را تمیز کن. کارت که تمام شد، من می‌روم. » با خودم فکر کردم تا صبح زود است و بچه‌ها خوابند بهتر است بروم اتاق‌ها را تمیز کنم. صمد هم ماند اتاق خودمان تا مواظب بچه‌ها باشد. پنجره‌های اتاق دم‌دستی را باز گذاشتم. لحاف کرسی را از چهار طرف بالا دادم روی کرسی. تشک‌ها را برداشتم و گذاشتم روی لحاف‌های تازده. همین که جارو را دست گرفتم تا اتاق را جارو کنم، صدای گریه‌ی دوقلوها درآمد. اول اهمیتی ندادم. فکر کردم صمد آن‌ها را آرام می‌کند. اما کمی بعد، صدای صمد هم بلند شد. - قدم! قدم! بیا ببین این بچه‌ها چه می‌خواهند؟! جارو را انداختم توی اتاق و دویدم طرف اتاق خودمان که آن طرف حیاط بود. دوقلوها بیدار شده بودند و شیر می‌خواستند. یکی از آن‌ها را دادم بغل صمد و آن یکی را خودم برداشتم و بچه به بغل مشغول آماده کردن شیرها شدم. صمد به بچه‌ای که بغلش بود، شیر داد و من هم به آن یکی بچه. بچه‌ها شیرشان را خوردند و ساکت شدند. از فرصت استفاده کردم و رفتم سراغ جارو زدن اتاق. هنوز اتاق را تا نیمه جارو نزده بودم که دوباره صدای گریه‌ی دوقلوها بلند شد. حتماً خیس کرده بودند. مجبور شدم قبل از این‌که صمد صدایم کند، بروم دنبال بچه‌ها. حدسم درست بود. دوقلوها که شیرشان را خورده بودند حالا جایشان را خیس کرده بودند. مشغول عوض کردن بچه‌ها شدم. صمد بالای سرم ایستاده بود و نگاه می‌کرد. می‌گفت: « می‌خواهم یاد بگیرم و برای بچه‌های خودمان استاد شوم. » بچه‌ها را تر و خشک کردم. شیرشان را هم خورده بودند، خیالم راحت بود تا چند ساعتی آرام می‌گیرند و می‌خوابند. دوباره رفتم سراغ کارم. جارو را گرفتم دستم و مشغول شدم. گرد و خاکْ اتاق را برداشته بود. با روسری‌ام جلوی دهانم را بستم. آفتاب کم‌رنگی به اتاق می‌تابید و ذرات گرد و غبار زیر نور خورشید و توی هوا بازی می‌کردند. فکر کردم اتاق را که جارو کردم، بروم تشک‌ها را روی ایوان پهن کنم تا خوب آفتاب بخورند که دوباره صدای گریه‌ی بچه‌ها و بعد فریاد صمد بلند شد. - قدم! قدم! بیا ببین این بچه‌ها چه می‌خواهند. جارو را زمین گذاشتم و دوباره رفتم اتاق خودمان. بچه‌ها شیرشان را خورده بودند، جایشان هم خشک بود، پس این همه داد و هوار برای چه بود؟! ناچار یکی از آن‌ها را من بغل کردم و آن یکی را صمد. شروع کردیم توی اتاق به راه رفتن. نگران کارهای مانده بودم. صمد هم دیرش شده بود. اما با این‌حال، مرا دلداری می‌داد و می‌گفت: « بچه‌ها که خوابیدند، خودم می‌آیم کمکت. » بچه‌ها داشتند در بغل ما به خواب می‌رفتند. اما تا آن‌ها را آرام و بی‌صدا روی زمین می‌گذاشتیم، از خواب بیدار می‌شدند و گریه می‌کردند. 🔰ادامه دارد....🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم عمران_آیه_۱۷۱ 《یَستبشرونَ بنعمهِِ مِّنَ اللهِ و فضلِِ واَنَّ اللهَ لا یُضیعُ اَجرَ المومنینَ》 شادمانی شهدا از نعمت وفضلی که خداوند روزی آنان کرده است: شهیدان راه حق به نعمت و رحمت و بخشش های خداوندبسیار شادمان ومسرورند و خوشحالند که مسلما خداوند پاداش واجر مومنان را تباه نمی کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋🏻💚 حیدرۍ‌وار ‌بیا‌حیـدر‌ڪرار‌زمان جمڪران‌منتظــر‌منبر‌مردانہ‌توست پرده‌بردار‌از‌این‌مصلحت‌طولانی ڪه‌جہان‌معبدو‌منزلگہ‌شاهانه‌توست.. 🤲
❣ 📖 السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مَهْدِيَّ اَلْأَرْضِ وَ عَيْنَ اَلْفَرْضِ...🤚 🌱سلام بر تو ای مولایی که حقیقت دین از قلب نازنین تو می تراود... سلام بر تو و بر روزی که از جانب خدا به سوی اسرار زمین هدایت می شوی! 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610. 🤲
🌹 ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز هفتاد وسوم ┄┅═══✼🍃🌸🍃✼═══┅┄ 📜 : نامه به زياد بن ابيه هنگامی که خبر رسید معاویه به او نامه نوشته و به بهانه اینکه زیاد برادر معاویه است، می خواهد او را فریب دهد. 🔹 افشای توطئه معاويه نسبت به زياد 🔻اطلاع يافتم كه معاويه برای تو نامه ای نوشته تا عقل تو را بلغزاند و اراده تو را سست كند، از او بترس كه شيطان است و از پيش رو و پشت سر و از راست و چپ به سوی انسان می آيد تا در حال فراموشی، او را تسليم خود سازد و شعور و دركش را بربايد، آری ابوسفيان در زمان عمر بن خطاب ادعایی بدون انديشه و با وسوسه شيطان كرد كه نه نسبی را درست می كند و نه كسی با آن سزاوار ارث می شود. ادعا كننده مانند شتری بيگانه است كه در جمع شتران يك گله واردشده تا از آبشخور آب آنان بنوشد كه شتران او را از خود ندانسته و از جمع خود دور كنند. يا چونان ظرفی كه بر پالان مركبی آويزان پيوسته از اين سو بدان سو لرزان باشد. (وقتی زياد نامه را خواند گفت به پروردگار كعبه سوگند كه امام «علیه السلام» به آنچه در دل من می گذشت گواهی داد تا آنكه معاويه او را به همكاری دعوت كرد. "واغل" حيوانی است كه برای نوشيدن آب هجوم می آورد اما از شمار گلّه نيست و همواره ديگر شتران او را به عقب می رانند و "نوط مذبذب" ظرفی است كه به مركب می آويزند كه هميشه به اين سو و آن سو می جهد و در حال حركت لرزان است). ┄┅═══✼🍃🌸🍃✼═══┅┄ 📜 : نامه به مصقله بن هبيره شیبانی، فرماندار اردشیر خره (فیروز آباد) از شهرهای فارس ایران 🔹سخت گيری در مصرف بيت المال 🔻گزارشی از تو به من دادند كه اگر چنان كرده باشی، خدای خود را به خشم آوردی و امام خويش را نافرمانی كردی، خبر رسيد كه تو غنيمت مسلمانان را كه نيزه ها و اسبهاشان گرد آورده و با ريخته شدن خونهايشان به دست آمده، به اعرابی كه خويشاوندان تواند و تو را برگزيدند می بخشی، به خدایی كه دانه را شكافت و پديده ها را آفريد اگر اين گزارش درست باشد، در نزد من خوارشده و منزلت تو سبك گرديده است. پس حق پروردگارت را سبك مشمار و دنيای خود را با نابودی دين آباد نكن كه زيانكارترين انسانی، آگاه باش حق مسلمانانی كه نزد من يا پيش تو هستند در تقسيم بيت المال مساوی است، همه بايد به نزد من آيند و سهم خود را از من گيرند. ┄┅═══✼🍃🌸🍃✼═══┅┄ 📜 : نامه به عمر بن ابی سلمه مخزومی فرماندار بحرین، پس از نصب نعمان عجلان زرقی 🔹روش دلجویی در عزل و نصبها 🔻پس از ياد خدا و درود، همانا من نعمان ابن عجلان زرقی را به فرمانداری بحرين نصب كردم و بی آنكه سرزنشی و نكوهشی برای تو وجود داشته باشد تو را از فرمانداری آن سامان گرفتم كه تاكنون زمامداری را به نيكی انجام دادی و امانت را پرداختی، پس به سوی ما حركت كن بی آنکه مورد سوءظن قرار گرفته یا سرزنش شده یا متّهم بوده یا گنهکار باشی، كه تصميم دارم به سوی ستمگران شام حركت كنم، دوست دارم در اين جنگ با من باشی زيرا تو از دلاورانی هستی كه در جنگ با دشمن و برپا داشتن ستون دين از آنان ياری می طلبم. ان شاءالله ┄┅═══✼🍃🌸🍃✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الحمدالله علی کل حال🙏
🖼 ؛ 📌 پیروان پیر خمینی، زمینه‌سازان ظهور... 👤 امام خمینی (ره): 🔅 انشاءالله این نهضت و این انقلاب و قیام تا صاحب اصلی بیاید و ما، شما و ملت ما، امانت را به او تسلیم می‌کنیم. ▫️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷 برای 🇮🇷🇮🇷 از مادر شهید حسن باقری پرسیدند: چی شد که پسری مثل آقا حسن تربیت کردی؟! گفتند: «نگذاشتم امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در زندگیمان گم شود» 🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ‌‌ شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات 🕊🌷🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷 🌷 ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الله‌اکبر گفتن شهید سلیمانی در شب ۲۲ بهمن🌸 الله اکبر 🇮🇷🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷🇮🇷
🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷 الله اکبر 🇮🇷
آلوده‌ایم، حضرٺ باران ظهور ڪن آقا تورا قسم بہ شهیدان ظهور ڪن گاهے دلم براے شما تنگ مےشود پیداترین ستاره‌ے پنهان ظهور ڪن
وقتے بہ تو سلام مےڪنم وجودم سرشار از امید مےشود. و زندگے،شروع بہ لبخند زدن مےڪند... وقتے بہ تو سلام مےڪنم روزم پر از برڪت مےشود، پر از روزے... وقتے بہ تو سلام مےڪنم جانم لبریز از بوے نسیم و بهار و شادمانے مےشود... ❤️سلام آرام جانم مهدے صاحب زمانم تعجیل در ظهور سہ 💚