eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
293 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
953 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷 برای 🇮🇷🇮🇷 امروز روز پنجم است... که در محاصره‌ایم... آب را جیره بندی کرده ایم.. نان را جیره بندی کرده ایم.. عطش همه را هلاک کرده؛ جز شهدا را که حالا در کنار هم در انتهای کانال خوابیده اند...🌷🌷 شهدا دیگر تشنه نیستند...🥀 فدای لب‌تشنه‌ات ای پسر فاطمه... چهلمین سالگرد شهادت شهید ابراهیم هادی گرامی باد 🥀🌷 گذشتی از روزهای‌خوشِ جوانی‌ات! دعا کن برایم... تا این جوانی، مرا به بازی نگیرد...🤲 🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات 🕊🌷🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
💠آیت الله ناصری دولت آبادی 🔸مریضی‌ها برچند قسم است؛ یک قسم از مریضی به سبب گناهان است و باعث پاک شدن گناهان می‌شود. خدا وقتی می‌خواهد گناهان تو را ببخشد؛ تو را مریض می‌کند، تا بگویی: «یا الله! من توبه کردم، نفهمیدم»، تا او تو را ببخشد. 🔸 اما یک قسم دیگر مریضی و گرفتاری‌ها به واسطه این است که خدا می‌خواهد اجر و مقام به من بدهد. اگر صبر و تحمل نمودم، مقام و درجه ام بالا می‌رود. نبی مکرم اسلام صلى الله علیه و آله فرمودند: إنَّ الرّجُل لَیکونُ لَه الدَّرَجةُ عندَ اللّه ِ لایبلُغُها بعملِهِ ، حتّى یبْتَلى ببلاءٍ فی جِسمِهِ فیبلُغَها بذلک؛ (الدعوات : ١٧٢) براى آدمى نزد خداوند، درجه اى است که او با عمل خود، بدان نمى رسد، مگر آن که بدنش به بلایى گرفتار شود و بدین وسیله، به آن درجه دست یابد.
الحمدالله علی کل حال🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🌷 – قسمت 25 ✅ فصل هشتم از بس توی اتاق راه رفته بودیم و پیش‌پیش کرده بودیم، خسته شده بودیم، بچه‌ها را روی پاهایمان گذاشتیم و نشستیم و تکان‌تکانشان دادیم تا بخوابند. اما مگر می‌خوابیدند. صمد برایم تعریف می‌کرد؛ از گذشته‌ها، از روزی که من را سر پله‌های خانه‌ی عموی پدرم دیده بود. می‌گفت: « از همان روز دلم را لرزاندی. » از روزهایی که من به او جواب نمی‌دادم و او با ناامیدی هر روز کسی را واسطه می‌کرد تا به خواستگاری‌ام بیاید. می‌گفت: « حالا که با این سختی به دستت آوردم، باید خوشبخت‌ترین زن قایش بشوی. » صدای صمد برای بچه‌ها مثل لالایی می‌ماند. تا صمد ساکت می‌شد، بچه‌ها دوباره به گریه می‌افتادند. هر کاری کردیم، نتوانستیم بچه‌ها را بخوابانیم. مانده بودیم چه‌کار کنیم. تا می‌گذاشتیمشان زمین، گریه‌شان در می‌آمد. مجبور شدم دوباره برایشان شیر درست کنم. اما به محض این‌که شیر را خوردند، دوباره جایشان را خیس کردند. جایشان را خشک کردم، سر حال آمدند و بی‌خوابی به سرشان زد و هوس بازی کردند. حالا یک نفر را می‌خواستند که آن‌ها را بغل کند و دور اتاق بچرخاند. ظهر شد و حتی نتوانستم اتاق را جارو کنم، به همین خاطر بچه‌ها را هر طور بود پیش صمد گذاشتم و رفتم ناهار درست کنم. اما صمد به تنهایی از عهده‌ی بچه‌ها برنمی‌آمد. از طرفی هم هوای بیرون سرد بود و نمی‌شد بچه‌ها را از اتاق بیرون آورد. به هر زحمتی بود، فقط توانستم ناهار را درست کنم. سر ظهر همه به خانه برگشتند؛ به جز خواهر و مادر صمد. ناهار برادرها و پدر صمد را دادم، اما تا خواستم سفره را جمع کنم، گریه‌ی بچه‌ها بلند شد. کارم درآمده بود. یا شیر درست می‌کردم، یا جای بچه‌ها را عوض می‌کردم، یا مشغول خواباندنشان بودم. تا چشم به هم زدم، عصر شد و مادرشوهرم برگشت؛ اما نه خانه‌ای جارو کرده بودم، نه حیاطی شسته بودم، نه شامی پخته بودم، نه توانسته بودم ظرف‌ها را بشویم. از طرفی صمد هم نتوانسته بود برود و به کارش برسد. مادرشوهرم که اوضاع را این‌طور دید، ناراحت شد و کمی اوقات‌تلخی کرد. صمد به طرفداری‌ام بلند شد و برای مادرش توضیح داد بچه‌ها از صبح چه بلایی سرمان آوردند. مادرشوهرم دیگر چیزی نگفت. بچه‌ها را به او دادیم و نفس راحتی کشیدیم. از فردا صبح دوباره صمد دنبال پیدا کردن کار رفت.توی قایش کاری پیدا نکرد مجبور شد به رزن برود .وقتی دید در رزن هم نمیتواند کاری پیدا کند ساکش را بست ورفت تهران .چند روز بعد برگشت وگفت :کار خوبی پیدا کرده ام باید از همین روزها کارم را شروع کنم آمده ام به تو خبر بدهم حیف شد نمیتوانم عید پیشت بمانم چاره ای نیست. خیلی ناراحت شدم اعتراض کردم گفتم من برای عید امسال نقشه کشیده بودم نمیخواهد بروی صمد از من بیشتر ناراحت بود .گفت چاره ای ندارم تا کی باید پدر ومادرم خرجمان را بدهند .دیگر خجالت میکشم نمیتوانم سر سفره انها بنشینم .باید خودم کار کنم باید نان خودمان را بخوریم صمد رفت وآن عید را که اولین عید بعد از عروسیمان بود تنها سر کردم روزهای سختی بودهرشب با بغض وگریه سرم را روی بالش میگذاشتم.هرشب خواب صمد را میدیدم .تازه عروس های دیگر را میدیدم که با شوهر هایشان شانه به شانه از این خانه به آن خانه میرفتند به زور میتوانستم جلوی گریه ام را بگیرم... 🔰ادامه دارد....🔰
بسم الله الرحمن الرحیم عمران_آیه_۱۹۶ 《لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الذینَ کَفروا فی البِلادِ》 فریب نخوردن از قدرت و شوکت فریبنده کفار ای مومنین رفت وآمدهای ظاهری فریبنده کفار وفعالیتهای تجارتی و پیشرفت های ظاهریشان در شهرها و کسورها, شما را فریب ندهد. آنها در نزد خدای متعال هیچ مقام ومنزلتی ندارند به خاطر موقعیتهای ظاهری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز هفتاد وپنجم ┄┄┅┅✿❀✨🦋✨❀✿┅┅┄┄ 📜 : نامه به يكی از فرمانداران خود 🔹نكوهش يك كارگزار 🔻پس از ياد خدا و درود، از تو خبری رسيده است كه اگر چنان كرده باشی، پروردگار خود را به خشم آورده و امام خود را نافرمانی كردی و در امانت خود خيانت كردی. به من خبر رسيده كه كشت زمينها را برداشته و آنچه را كه می توانستی گرفته و آنچه در اختيار داشتی به خيانت خورده ای، پس هر چه زودتر حساب اموال را برای من بفرست و بدان كه حسابرسی خداوند از حسابرسی مردم سخت تر است. با درود. ┄┄┅┅✿❀✨🦋✨❀✿┅┅┄┄ 📜 : نامه به عمروعاص در سال٣٩ هجری پس از نبرد صفین 🔹افشای بردگی عمروعاص 🔻تو دين خود را پيرو كسی قرار دادی كه گمراهيش آشكار است، پرده اش دريده و افراد بزرگوار در همنشينی با او لكه دار و در معاشرت با او به سبك مغزی متّهم می گردند، تو در پی او می روی و مانند سگی گرسنه به دنبال پس مانده شكار شير هستی، به بخشش او نظر دوختی كه قسمتهای اضافی شكارش را به سوی تو افكند، پس دنيا و آخرت خود را تباه كردی، در حالیكه اگر به حق می پيوستی به خواسته های خود می رسيدی. اگر خدا مرا بر تو و پسر ابوسفيان مسلط گرداند سزای زشتيهای شما را خواهم داد، اما اگر قدرت آن را نيافتم و باقی مانديد آنچه در پيش روی داريد برای شما بدتر است. با درود. ┄┄┅┅✿❀✨🦋✨❀✿┅┅┄┄ 📜 : نامه به مردم مصر در سال٣٨ هجری آنگاه که مالک اشتر را به فرمانداری آنان برگزید 🔹ويژگيهای بی مانند مالك اشتر 🔻 از بنده خدا، علی اميرمؤمنان، به مردمی كه برای خدا به خشم آمدند، آن هنگام كه ديگران خدا را در زمين نافرمانی كردند و حق او را نابود نمودند، پس ستم خيمه خود را بر سر نيك و بد، مسافر و حاضر و بر همگان برافراشت، نه معروفی ماند كه در پناه آن آرامش يابند و نه كسی از زشتيها نهی می كرد. پس از ستايش پروردگار، من بنده ای از بندگان خدا را به سوی شما فرستادم كه در روزهای وحشت نمی خوابد و در لحظه های ترس از دشمن روی نمی گرداند بر بدكاران از شعله های آتش تندتر است او مالك پسر حارث مدحجی است، آنجا كه با حق است سخن او بشنويد و از او اطاعت كنيد، او شمشيری از شمشيرهای خداست، كه نه تيزی آن كُند می شود و نه ضربت آن بی اثر است، اگر شما را فرمان كوچ كردن داد كوچ كنيد و اگر گفت بايستيد، بايستيد، كه او در پيش روی و عقب نشينی و حمله، بدون فرمان من اقدام نمی كند. مردم مصر! من شما را بر خود برگزيدم كه او را برای شما فرستادم، زيرا او را خيرخواه شما ديدم و سرسختی او را در برابر دشمنانتان پسنديدم. ┄┄┅┅✿❀✨🦋✨❀✿┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا