eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
300 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
952 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نام خدا سلام 😱بزاق سگ زیر میکروسکوپ با انواع کرم!!!😱 ❇️ وقتی اسلام معتقد است با سگ معاشرت نداشته باشید؛ یعنی کاملا به ضرر انسان است. اما کنار رختخواب برخی هاـ.. 😔😔😔 ❇️ آیا با شستن بدن سگ و حمام کردن، شما می‌توانید بزاقش را پاکسازی کنید؟ 👈 ذات سگ لیسیدن مخرجش است؛ یعنی پس از مدفوع کردن، مخرجش را با لیسیدن پاک می‌کند (فیلمش را قبلا در قفس مشاهده کردم). سپس با همان زبان تمام اجزای بدنش را می‌لیسد یا می‌خاراند... یعنی از زبان حیوان گرفته تا کل بدنش آلوده است. 👈 این کرم‌ها در بدن حیوان فعال نیستند و نمی‌تواند تکثیر شوند، اما همین‌ها که وارد بدن انسان شدند، محیط خوبی برای تکثیر و رشد است... 🌹نکته: نشر حداکثری جهت اطلاع کسانی که خلاف احکام دین پرافتخار اسلام عمل می کنند...🌷🌹
🌷🌷🌷🌷🌷 در یکے از روزهای سال ۱۳۳۳ در روستای دره گرگ از توابع شهرستان بروجرد به عرصه هستی پا نهاد. محبت پدر را بیش از پنج سال درڪ نکرد و درد یتیمی بر قلبش نشست. درسال ۱۳۵۰ در مدرسه ی مجتهدی در تهران شروع به تحصیل کرده و یک سال بعد به خدمت سربازی رفت. پس از گذراندن دوران سربازی درسال ۱۳۵۴ با حجت الاسلام شاه آبادی ارتباط نزدیکی برقرار نمود و پس از همکاری‌های فرهنگی تبلیغی در سازمان فجراسلام آنان به این نتیجه رسیدند که به مبارزات مسلحانه بپردازند و سپس راهی سوریه شدند. در سال ۱۳۵۵ محمد در سوریه با آیت الله صدر و دکتر چمران ملاقات ڪرده و دوره های آموزش نظامی را گذراند. با بازگشت امام (ره) به ایران ، محمد مسئولیت حفاظت از امام (ره) را برعهده داشت. او در جریان تصرف رادیو تلویزیون از ناحیه پا مجروح شد. پس از انقلاب ابتدا مسئولیت زندان‌های اوین را عهده‌دار گشت و سپس به همراه پنج نفر از دوستان دیگر سپاه را پایه گذاری نمود . پس از صدور فرمان امام (ره) در مرداد ۱۳۵۸ عازم پاوه شد. با آغاز غائله كردستان ، خدمت به مردم محروم اين استان را بر عافيت‌نشينی ترجيح داد. او به سرعت راهی كوه‌های سرد و سر به فلك كشيده كردستان گرديد و در جاده‌های پر پيچ و خم آن به قدری تلاش و مبارزه كرد و از جان مايه گذاشت كه به بالاتـرين مقـام دست يافت. اين مقام نه فرماندهی سپاه غرب و نه جانشينی قرارگاه حمزه سيدالشهدا و نه پايه گذاری تيپ شهدا بود ؛ بلكه والاترين مقام را مردم مظلوم و زجركشيده ديار ڪردستان به او دادند و آن، لقب « مسيـح ڪردستان » برای وی بود. مسیح کردستان پس از عمری مبارزه در اول خردادماه سال ۱۳۶۲ زمانیکہ برای پاکسازی مهاباد راهے آنجا شده بود در ساعت۱۲ظهر براثر انفجار مین آیه های مقدس عشق را تلاوت نمود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن 🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات 🕊🌷🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
الحمدالله علی کل حال «يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِکَ»🤲
*═✧❁﷽❁ حال مادربزرگ ... هر روز بدتر 😔می شد ... تا جایی که دیگه مسکن 💊هم جواب نمی داد ... و تقریبا کنترل دفع رو هم از دست داده بود ... 2 تا نیروی کمکی هم ... به لطف دایی محسن ... شیفتی می اومدن ... بی بی خجالت😥 می کشید ... اما من مدام با شوخی هام ... کاری می کردم بخنده ... - ای بابا ... خجالت نداره که ... خانم ها خودشون رو می کشن که جوون تر به نظر بیان ... ولی شما خودت داری روز به روز جوون تر میشی ... جوون تر، زیباتر ... الان دیگه خیلی سنت باشه ... شیش ... هفت ماهت بیشتر نیست ... بزرگ میشی یادت میره ... و اون می خندید 😁... هر چند خنده هاش طولی نمی کشید... اونها مراقب مادربزرگ می شدن ... و من ... سریع لباس ها و ملحفه هاش رو می بردم توی حمام 🛁... می شستم و آب می کشیدم ... و با اتو خشک می کردم ... نمی شد صبر کنم ... تعداد بشن بندازم ماشین ... اگر این کار رو می کردم... لباس و ملحفه کم می اومد ... باید بدون معطلی حاضر می شد ... دیگه شمارش شستن شون از دستم در رفته بود ... اما هیچ کدوم از دفعات ... به اندازه لحظه ای که برای اولین بار توی مدفوعش خون دیدم ... اذیت نشدم ... بغضم شکست ... دیگه اختیار اشک هام😭 رو نداشتم ... صدای آب🚿، نمی گذاشت کسی صدای اشک های من رو بشنوه ... با شرمندگی توی صورتش نگاه کردم ... این همه درد داشت و به روی خودش نمی آورد ... و کاری هم از دست کسی برنمی اومد ... آخرین شب قدر ... دردش آروم تر شده بود ... تلویزیون📺 رو روشن کردم ... تا با هم جوشن گوش کنیم ... پشتش بالشت گذاشتم و مرتبش کردم ... مفاتیح رو دادم دستش و نشستم زیر تخت ... هنوز چند دقیقه نگذشته بود که ... - پاشو مادر ... پاشو تلویزیون رو خاموش کن ... - می خوای بخوابی بی بی؟ ... - نه مادر ... به جای اون ... تو جوشن بخون ... من گوش👂 کنم... می خوام با صدای تو ... خدا من رو ببخشه ... با شنیدن این جمله حسابی جا خوردم ... همین طور مات و مبهوت چند لحظه بهش نگاه🙄 کردم ... با تکرار جمله اش به خودم اومدم .... تلویزیون رو خاموش کردم و نشستم پایین تخت ... هنوز بسم الله رو نگفته بودم که ... - پسرم ... این شب ها ... شب استجابت دعاست🤲 ... اما یه وقتی دعات رو واسه من حروم نکنی مادر ... من عمرم رو کردم ... ثمره اش رو هم دیدم ... عمرم بی برکت نبود ... ثمره عمرم ... میوه دلم❤️ اینجا نشسته ... گریه ام گرفت ... - توی این شب ها ... از خدا چیزهای بزرگ بخواه ... من امشب از خدا فقط یه چیز می خوام ... من ازت راضیم ... از خدا می خوام ... خدا هم ازت راضی باشه ... پسرم یه طوری زندگی کن ... خدا همیشه ازت راضی باشه... من نباشم ... اون دنیا هم واست دعا 🤲می کنم ... دعات می کنم ... همون طور که پدربزرگت سرباز اسلام بود ... تو هم سرباز امام زمان بشی ... حتی اگر مرده بودی ... خدا برت گردونه ... دیگه نمی تونستم خودم رو کنترل کنم ... همون طور روی زمین ... با دست ... چشم هام رو گرفته بودم ... و گریه 😭می کردم ... نیمه جوشن ... ضعف به بی بی غلبه کرد و خوابش برد ... اما اون شب ... خواب به چشم های من حروم شده بود ... و فکر می کردم ... در برابر چه بها و و تلاش اندکی ... در چنین شب عظیمی ... از دهان یه پیرزن سید ... با اون همه درد ... توی شرایطی که نزدیک ترین حال به خداست ... توی آخرین شب قدر زندگیش... چنین دعای عظیمی نصیبم😍 شده بود ... - خدایا ... من لایق چنین دعایی نبودم😢 ... ولی مادربزرگ سیدم ... با دهانی در حقم دعا کرد ... که دائم الصلواته ... اونقدر که توی خواب هم ... لب هاش به صلوات، حرکت می کنه ... خدایا ... من رو لایق این دعا قرار بده 🙏.... ♻️ادامه دارد.... ══ ೋ💠🌀💠ೋ══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 《واللهُ یَدعوا اِلَی دَارِ السّلامِ و یَهدی مَن یَشاءُ الی صراطِِ مُّستقیم》 خداوند متعال به بهشت آخرت خانه صلح وسلامت وامنیت دعوت می کند خدا هر کس را بخواهد به سوی راه مستقیم هدایت می کند
🌷اَلسَّلاَمُ عَلَي الْقَائِمِ الْمُنْتَظَرِ وَ الْعَدْلِ الْمُشْتَهَرِ 🌷سلام بر قيام كننده مورد انتظار، و عدل آشكار 📚فرازی از زیارت نامه حضرت مهدی(عج) 🌱تمام سلام‌ها و تمام تحیّت‌ها نثار تو باد، ای مولایی که حقیقت سلام هستی. و روز آمدنت، زمین لبریز خواهد شد از سلام و سلامتی... سلام بر تو و بر روز آمدنت...✋✨ 🤲
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز صد و هفتاد و پنجم ┄═❁❀✦❈🌿🌸🌿❈✦❀❁═┄ 📜 : (در بیستم رمضان در سال۴۰ هجری، قبل از شهادت فرمود: ) 1⃣ ياد مرگ ♦️ای مردم! هر کس از مرگ بگريزد، به هنگام فرار آن را خواهد ديد. اَجل سرآمد زندگی و فرار از مرگ رسيدن به آن است. چه روزگارانی که در پی گشودن راز نهفته اش بودم، امّا خواست خداوند جز پنهان ماندن آن نبود. هيهات! که اين علمی پنهان است. 2⃣ وصيت های امام علی (علیه السلام) ♦️ امّا وصيّت من نسبت به خدا، آن که چيزی را شريک خدا قرار ندهيد. و نسبت به پيامبر(صلی الله علیه و آله) اين است که سنّت و شريعت او را ضايع نکنيد، اين دو ستون محکم را بر پاداريد و اين دو چراغ را فروزان نگهداريد و تا آن زمان که از حق منحرف نشده ايد، سرزنشی نخواهيد داشت که برای هر کس به اندازه توانايی او وظيفه ای تعيين گرديده و نسبت به افراد جاهل و نادان تخفيف داده شده است زيرا: پروردگار، رحيم و دين، استوار و پيشوا، آگاه است. من ديروز رهبر شما بودم و امروز مايه پند و عبرت شما هستم و فردا از شما جدا خواهم شد، خدا شما و مرا بيامرزد. اگر از اين ضربت و در اين لغزش گاه نجات يابم که حرفی نيست، امّا اگر گام ها بلغزد و از اين جهان بروم، ما نيز چون ديگران در سايه شاخسار درختان، مسيرِ وزشِ باد و باران و زيرِ سايه ابرهای متراکم آسمان پراکنده می شويم و آثارمان در روی زمين نابود خواهد شد. من از همسايگان شما بودم که چند روزی در کنار شما زيستم و به زودی از من جز جسدی بی روح و ساکن، پس از آن همه تلاش و خاموش، پس از آن همه گفتار، باقی نخواهد ماند. پس بايد سکوت من و بی حرکتی دست و پا و چشم ها و اندام من، مايه پند و اندرز شما گردد که از هر منطق رسايی و از هر سخن مؤثّری، عبرت انگيزتر است. وداع و خداحافظی من با شما چونان جدايی کسی است که آماده ملاقات پروردگار است. فردا ارزش ايّام زندگی مرا خواهيد فهميد، و راز درونم را خواهيد دانست. پس از آن که جای مرا خالی ديديد و ديگری بر جای من نشست، مرا خواهيد شناخت. ┄═❁❀✦❈🌿🌸🌿❈✦❀❁═┄ 📜 : ( این‌ خطبه درباره شهر بصره، مردمش و طلحه و زبیر ایراد شد.) 🔹روانشناسی طلحه و زبير در «شورش بصره» ♦️هر کدام از طلحه و زبير، اميدوار است که حکومت را به دست آورد و ديده به آن دوخته و رفيق خود را به حساب نمی آورد. آن دو نه رشته ای الهی را چنگ زدند و نه با وسيله ای به خدا روی آوردند. هر کدام بار کينه رفيق خود را بر دوش می کشد که به زودی پرده از روی آن کنار خواهد رفت. به خدا سوگند، اگر به آنچه می خواهند برسند، اين، جانِ آن را می گيرد و آن، اين را از پای در می آورد. هم اکنون گروهی سرکش و نافرمان بپاخاسته اند (ناکثين) پس خداجويان حسابگر کجايند؟ سنّت پيامبر(صلی الله علیه و آله) برايشان بيان گرديد و اخبار امروز را به آنان گفته اند، در حالیکه برای هر گمراهی علّتی و برای هر عهدشکنی بهانه ای وجود دارد. سوگند به خدا ، من آن کس نيستم که صدای گريه و بر سر وسينه زدن برای مرده و ندای فرشته مرگ را بشنود و عبرت نگيرد. ┄═❁❀✦❈🌿🌸🌿❈✦❀❁═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 آژیر خطر حجاب 🚨 🔻 روایت متفاوت احمد_نوایی پیرامون دلیل عقلی مسئله حجاب ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
شهر با زنان بدون روسری زیباتر شده؟!؟!؟!!! ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷🌷🌷 مصادیق زنده بودن شهدا سید خادم راهیان نور در اردوگاه شهید درویشی شوش بود. یک بار قرار بود برای صبحانه چند صدتا نون تهیه کنه، اما کل شب مشغول کار بود. نماز صبح رو که خوند از شدت خستگی همون جا خوابش برد. تا به خودمون بیاییم ساعت از ۷ گذشته بود دیگه فرصتی برای تهیه چندصد تا نون وجود نداشت. حالا حساب کنید الآن زائرها بیدار می شوند و صبحانه می خواهند و ما نان نداریم! سید حال عجیبی پیدا کرد. روی یکی از ساختمان های اردوگاه عکس بزرگی از شهید درویشی بود رفت جلوی عکس شهید ایستاد، زیر لب چیزهایی رو زمزمه کرد. بعد با صدای بلند گفت: آبرومون رو پیش مهمونات نبر ، ما رو شرمنده زائرین شهدا نکن. این حرف رو زد و اومد طرف آشپزخانه...یه دفعه صدای بوق اتوبوسی توجه‌مون رو به سمت درب ورودی اردوگاه جلب کرد با عجله به سمت اتوبوس دویدیم. مسئول کاروان سید رو صدا زد. بعد درب صندوق اتوبوس رو بالا زد و گفت:ما دیگه داریم میریم شهرستان این نون ها اضافی است،می تونید استفاده کنید؟ چندین بسته بزرگ پر از نان در مقابل ما بود. درست به اندازه احتیاج ما مات و مبهوت فقط اشک می‌ریختیم. خدایا چقدر زود صدای خادمین شهدا رو شنیدی؟ 📚برگرفته از کتاب مهمان شام. اثر گروه شهید هادی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن 🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات 🕊🌷🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
*═✧❁﷽❁✧═* با وجود فشار زیاد نگهداری و مراقبت از بی بی ... معدلم بالای هجده شده بود ... پسر خاله ام باورش نمی شد😒 ... خودش رو می کشت که ... - جان ما چطوری تقلب کردی که همه نمراتت بالاست؟ ... اونقدر اصرار می کرد که ... منی که اهل قسم خوردن نبودم... کم کم داشتم مجبور به قسم خوردن می شدم ... دیگه اسم تقلب رو می آورد یا سوال می کرد ... رگ های صورتم که هیچ ... رگ های چشم هام هم بیرون می زد ... ولی از حق نگذریم ... خودمم نمی دونستم چطور معدلم بالای هجده شده بود😇 ... سوالی رو بی جواب نگذاشته بودم... اما با درس خوندن توی اون شرایط ... بین خواب و بیداری خودم ... و درد کشیدن ها 🤕و خواب های کوتاه مادربزرگ ... چرت زدن های سر کلاس ... جز لطف و عنایت خدا ... هیچ دلیل دیگه ای برای اون معدل نمی دیدم ... خدا به ذهن و حافظه ام برکت داده بود 😍... دو ماه آخر ... دیگه مراقبت های شیفتی و پاره وقت ... و کمک بقیه فایده نداشت ... اون روز صبح ... روزی بود که همسایه مون🏘 برای نگهداری مادربزرگ اومد ... تا من برم مدرسه ... اما دیگه اینطوری نمی شد ادامه داد ... نمی تونستم از بقیه بخوام لباس ها👚 و ملحفه ها رو بشورن ... آب بکشن و بلافاصله خشک کنن ... تصمیمم رو قاطع گرفته بودم ... زنگ 🔔کلاس رو زدن ... اما من به جای رفتن سر کلاس ... بعد از خالی شدن دفتر ... رفتم اونجا ... رفتم داخل و حرفم رو زدم ... - آقای مدیر ... من دیگه نمی تونم بیام مدرسه ... حال مادربزرگم اصلا خوب نیست😔 ... با وجود اینکه داییم، نیروی کمکی استخدام کرده ... دیگه اینطوری نمیشه ازش پرستاری کرد ... اگه راهی داره ... این مدت رو نیام ... و الا امسال ترک تحصیل می کنم ... اصرارها و حرف های مدیر ... هیچ کدوم فایده نداشت ... من محکم تر از این حرف ها بودم ... و هیچ تصمیمی رو هم بدون فکر و محاسبه نمی گرفتم❌ ... در نهایت قرار شد ... من، این چند ماه آخر رو خودم توی خونه درس بخونم ... دایی یه خانم🧕 رو استخدام کرده بود که دائم اونجا باشه ... و توی کارها کمک کنه ... لگن گذاشتن و برداشتن ... و کارهای شخصی مادربزرگ ... از در که اومدم ... دیدم لگن رو کثیف ول کرده گوشه حال ... و بوش ... خیلی ناراحت شدم ... اما هیچی نگفتم ... آستینم رو بالا زدم و سریع لگن رو بردم با آب💦 داغ شستم و خشک کردم ... اون خانم رو کشیدم کنار ... - اگر موردی بود صدام کنید ... خودم می شورمش ... فقط لطفا نزاریدش یه گوشه یا پشت گوش بندازید ... می دونم برای شما خوشایند نیست ولی به هر حال لطفا مدارا کنید... مادربزرگم اذیت میشه ... شما فقط کارهای شخصی رو بکن ... تمییز کاری ها و شستن ها رو خودم انجام میدم👌 ... هر چند دایی ... انجام تمام کارها رو باهاش طی کرده بود ... و جزء وظایفش بود ... و قبول کرده بود این کارها رو انجام بده ... اما اونم انسان بود و طبیعی که خوشش نیاد ... ♻️ادامه دارد... ══ ೋ💠🌀💠ೋ══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم سرانجام به خودش بر می گردد ای پیامبر صلی الله علیه وآله, اگر آنها تو را تکذیب کنند به آنان بگو: عمل من برای من و عمل شما برای خودتان باشد وهیچ اجباری از طرف من در قبول اسلام وجود ندارد واگر نپذیریدفقط خودتان را محروم کرده اید وضررش را خواهید دید. شما از آنچه من انجام میدهم بیزارید و من هم از اعمال شما بیزارم.
🌹 هرصبح بہ رسم نوڪرے از ما تورا سلام اے مانده در میان قائله تنها،تو را سلام ما هرچہ خوب و بد، بہ درِخانہ‌ے توییم از نوڪران مُنتظر آقا تو را ســلام 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز صد و هفتاد و ششم ┄═❁✦••••🌿🌹🌿••••✦❁═┄ 📜 1⃣ فلسفه بعثت پيامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) ♦️خداوند حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) را به حق برانگيخت تا بندگان خود را از پرستش دروغين بُت ها رهايی بخشيده، به پرستش خود راهنمايی کند و آنان را از پيروی شيطان نجات داده به اطاعت خود کشاند. با قرآنی که معنی آن را آشکار کرد و اساسش را استوار فرمود، تا بندگان عظمت و بزرگی خدا را بدانند که نمی دانستند و به پروردگار اعتراف کنند. پس از انکارهای طولانی اعتراف کردند و او را پس از آنکه نسبت به خدا آشنايی نداشتند، به درستی بشناسند. پس خدای سبحان در کتاب خود بی آنکه او را بنگرند خود را به بندگان شناساند و قدرت خود را به همه نماياند و از قهر خود ترساند و اينکه چگونه با کيفرها ملّتی را که بايد نابود کند از ميان برداشت و آنان را چگونه با داس انتقام درو کرد. 2⃣ خبر از آينده تأسف بار اسلام و مسلمين ♦️ همانا پس از من روزگاری بر شما فرا خواهد رسيد که چيزی پنهان تر از حق و آشکارتر از باطل و فراوان تر از دروغِ به خدا و پيامبرش(صلی الله علیه و آله) نباشد. و نزد مردمِ آن زمان، کالايی زيانمندتر از قرآن نيست، اگر آن را درست بخوانند و تفسير کنند و متاعی پرسودتر از قرآن يافت نمی شود، آنگاه که آن را تحريف کنند و معانی دلخواه خود را رواج دهند. در شهرها چيزی ناشناخته تر از معروف و شناخته تر از منکر نيست. حاملان قرآن آن را واگذاشته و حافظان قرآن آن را فراموش می کنند، پس در آن روز قرآن و پيروانش از ميان مردم رانده و مهجور می گردند و هر دو غريبانه در يک راهِ ناشناخته سرگردانند و پناهگاهی ميان مردم ندارند. پس قرآن و پيروانش در ميان مردمند، امّا گويا حضور ندارند؛ با مردمند ولی از آنها بريده اند، زيرا گمراهی و هدايت هرگز هماهنگ نشوند گرچه کنار يکديگر قرار گيرند. مردم در آن روز در جدايی و تفرقه هم داستان و در اتّحاد و يگانگی پراکنده اند، گويی آنان پيشوای قرآن بوده و قرآن پيشوای آنان نيست. پس از قرآن جز نامی نزدشان باقی نماند و آنان جز خطّی را از قرآن نشناسند و در گذشته نيکوکاران را کيفر داده و سخن راست آنان را بر خدا دروغ پنداشتند و کار نيکشان را پاداش بد دادند. و همانا آنان که پيش از شما زندگی می کردند به خاطر آرزوهای دراز و پنهان بودن زمان اَجَل ها نابود گرديدند، تا ناگهان مرگِ وعده داده شده بر سرشان فرود آمد، مرگی که عذرها را نپذيرد و درهای باز توبه را ببندد و حوادث سخت و مجازات های پس از مُردن را به همراه آورد. 3⃣ پندهای حكيمانه ♦️ ای مردم! هر کس از خدا خيرخواهی طلبد، توفيق يابد و آن کس که سخنان خدا را راهنمای خود قرار دهد به راست ترين راه هدايت خواهد شد. پس همانا همسايه خدا در أمان و دشمن خدا ترسان است. آن کس که عظمت خدا را می شناسد سزاوار نيست خود را بزرگ جلوه دهد، پس بلندیِ ارزشِ کسانی که بزرگی پروردگار را می دانند، در اين است که برابر او فروتنی کنند و سلامت آنان که می دانند قدرتِ خدا چه اندازه می باشد، در اين است که برابر فرمانش تسليم باشند. پس از حق نگريزيد چونان گريز انسانِ تندرست از فردِ «گَر» گرفته، يا انسان سالم از بيمار و بدانيد که هيچ گاه حق را نخواهيد شناخت جز آنکه ترک کننده آن را بشناسيد. هرگز به پيمان قرآن وفادار نخواهيد بود، مگر آنکه پيمان شکنان را بشناسيد و هرگز به قرآن چنگ نمی زنيد، مگر آنکه رهاکننده آن را شناسايی کنيد. 4⃣ ویژگیهای اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم( امامان دوازده گانه) ♦️ پس رستگاری را از اهل آن جستجو کنيد، که اهل بيت پيامبر رمزِ حياتِ دانش و رازِ مرگِ جهل و نادانی هستند. آنان که حکمتشان شما را از دانش آنان و سکوتشان از منطق آنان و ظاهرشان از باطنشان، اطّلاع می دهد. نه با دين خدا مخالفتی دارند و نه در آن اختلاف می کنند، دين در ميان آنان گواهی صادق و ساکتی سخنگوست. ┄═❁✦••••🌿🌹🌿••••✦❁═┄