eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
300 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
952 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز دویست و دوازدهم ┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄ 📜 ، خطبه اشباح 5⃣ ويژگيهای فرشتگان ♦️سپس خداوندِ سبحان برای سكونت بخشيدن در آسمانها و آباد ساختن بالاترين قسمت از ملكوت خويش، فرشتگانی شگفت آفريد و تمام شكافها و راه های گشاده آسمانها را با فرشتگان پر كرد و فاصله جوّ آسمان را از آنها گستراند، كه هم اكنون صدای تسبيح آنها فضای آسمانها را پر كرده: در بارگاه قدس، درون پرده های حجاب و صحنه های مجد و عظمت پروردگار طنين انداز است. در ماورای آنها زلزله هايی است كه گوشها را كر می كند و شعاعهای خيره كننده نور، كه چشمها را از ديدن باز می دارد و ناچار خيره بر جای خويش می ماند. خدا فرشتگان را در صورتهای مختلف و اندازه های گوناگون آفريد و بال و پرهايی برای آنها قرار داد، آنها كه همواره در تسبيح جلال و عزّت پروردگار به سر می برند و چيزی از شگفتيهای آفرينش پديده ها را به خود نسبت نمی دهند و در آنچه از آفرينش پديده ها كه خاص خداست، ادّعايی ندارند: «بلكه بندگانی بزرگوارند كه در سخن گفتن از او پيشی نمی گيرند و به فرمان الهی عمل می كنند»، خدا فرشتگان را امين وحی خود قرار داد و برای رساندن پيمان امر و نهی خود به پيامبران از آنها استفاده كرد و روانه زمين كرده، آنها را از ترديد شبهات مصونيّت بخشيد، كه هيچ كدام از فرشتگان از راه رضای حق منحرف نمی گردند. آنها را از ياری خويش بهرمند ساخت و دلهايشان را در پوششی از تواضع و فروتنی و خشوع و آرامش در آورد، درهای آسمان را بر رويشان گشود تا خدا را به بزرگی بستايند و برای آنها نشانه های روشن قرار داد تا به توحيد او بال گشايند. سنگينی های گناهان هرگز آنها را در انجام وظيفه دل سرد نساخت و گذشت شب و روز آنها را به سوی مرگ سوق نداد، تيرهای شك و ترديد خلل در ايمانشان ايجاد نكرد و شك و گمان در پايگاه يقين آنها راه نيافت و آتش كينه در دلهايشان شعله ور نگرديد، حيرت و سرگردانی آنها را از ايمانی كه دارند و آنچه از هيبت و جلال خداوندی كه در دل نهادند جدا نساخت و وسوسه ها در آنها راه نيافته تا شك و ترديد بر آنها تسلط يابد. 6⃣ اقسام فرشتگان ♦️گروهی از فرشتگان در آفرينش ابرهای پر آب و در آفرينش كوههای عظيم و سر بلند و خلقت ظلمت و تاريكی ها نقش دارند و گروهی ديگر قدمهايشان تا ژرفای زمين پايين رفته و چونان پرچمهای سفيدی دل فضا را شكافته اند و در زير آن بادهايی است كه به نرمی حركت كرده و در مرزهای مشخّصی نگاهش می دارد. 7⃣ صفات والای فرشتگان ♦️اشتغال به عبادت پروردگار فرشتگان را از ديگر كارها باز داشته و حقيقت ايمان ميان آنها و معرفت حق پيوند لازم ايجاد كرد، نعمت يقين آنها را شيدای حق گردانيد كه به غير خدا هيچ علاقه ای ندارند. شيرينی معرفت خدا را چشيده و از جام محبّت پروردگار سيراب شدند، ترس و خوف الهی در ژرفای جان فرشتگان راه يافته و از فراوانی عبادت قامتشان خميده و شوق و رغبت فراوان از زاری و گريه شان نكاسته است. مقام والای فرشتگان از خشوع و فروتنی آنان كم نكرد و غرور و خود بينی دامنگيرشان نگرديد، تا اعمال نيكوی گذشته را شماره كنند و سهمی از بزرگی و بزرگواری برای خود تصوّر نمايند. گذشت زمان آنان را از انجام وظائف پياپی نرنجانده و از شوق و رغبتشان نكاسته تا از پروردگار خويش نا اميد گردند. از مناجاتهای طولانی خسته نشده و اشتغال به غير خدا آنها را تحت تسلط خود در نياورده است و از فرياد استغاثه و زاری آنها فروكش نكرده و در مقام عبادت و نيايش دوش به دوش هم همواره ايستاده اند، راحت طلبی آنها را به كوتاهی در انجام دستوراتش وادار نساخته و كودنی و غفلت و فراموشی بر تلاش و كوشش و عزم راسخ فرشتگان راه نمی يابد و فريبهای شهوت همّتهای بلندشان را تيرباران نمی كند. فرشتگان ايمان به خدای صاحب عرش را ذخيره روز بی نوايی خود قرار داده و آن هنگام كه خلق به غير خدا روی می آورد آنها تنها متوجّه پروردگار خويشند، هيچ گاه عبادت خدا را پايان نمی دهند و شوق و علاقه خود را از انجام اوامر الهی و اطاعت پروردگار سست نمی كنند، آنچه آنان را شيفته اطاعت خدا كرده بذر محبّت است كه در دل می پرورانند و هيچ گاه دل از بيم و اميد او بر نمی دارند. عوامل ترس آنها را از مسؤوليت باز نمی دارد تا در انجام وظيفه سستی ورزند، طمعها به آنان شبيخون نزده تا تلاش دنيا را بر كار آخرت مقدّم دارند، اعمال گذشته خود را بزرگ نمی شمارند و اگر بزرگ بشمارند اميدوارند و اميد فراوان نمی گذارد تا از پروردگار ترسی در دل داشته باشند. ┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
السَّلامُ عَلَيْكَ يا داعِيَ اللهِ وَرَبّانِيَ آياتِهِ..✋ 🍃سلام بر تو اي دعوت كننده به سوي خدا، و آگاه به آياتش 📚فرازی از زیارت آل یاسین 🍃سلام بر تو ای مولایی که دل های گم‌کرده راه را به سوی خدا می خوانی! و راه‌یافتگان را در مسیر خدایی شدن، می پرورانی... (عج)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از امـام زمـانےام³¹³
سلام و عرض ادب دوستان مهدوی ادمین میخوایم جهت گروه صلوات اگه کسی میتونه بهم پیام بده @mahdavi313
*═✧❁﷽❁✧═* ـ مهران ... کامران بدجور زرد کرده ... سرم رو آوردم بالا ... ـ واسه چی؟ .. ـ هیچی ... اون روز برگشت گفت ... باغ، پارتی مختلط داشتن و ... بساطِ ... الان که دید داشتی وضو می گرفتی... بد رقم بریده .. دوباره سرم رو انداختم پایین ... چشم روی تسبیح📿 و مهرم ... و سعی می کردم آرامشم رو حفظ کنم ... ـ خیلی ها قپی خیلی چیزها رو میان ... فکر می کنن خالی بندی ها به ژست و کلاس مردونه شون اضافه می کنه ... ولی بیشترش الکیه ... چون مد شده این چیزها باکلاس باشه میگن ... ولی طبل تو خیالین ... حتی ممکنه یه کاری رو خودشون نکنن ... ولی بقیه رو تحریک کنن که انجام بدن... خیلی چیزها رو باید نشنیده گرفت❌ ... سعید از در رفت بیرون ... من با چشم های پر اشک، سجده... نمی دونستم کاری که می کنم درسته یا نه ... توی دلم ♨️آتشی به پا بود ... که تمام وجودم رو آتش می زد ... - خدایا ... به دادم برس ... احدی رو ندارم که دستم رو بگیره... کمکم کن ... بهم بگو کارم درسته ... بگو دارم جاده رو درست میرم ... رفقاش که داشتن می رفتن ... کامران با ترس اومد سمتم... و در حالی که خنده های الکی می کرد و مثلا خیلی رو خودش مسلط بود ... سر حرف رو باز کرد ... ـ راستی آقا مهران ... حرف هایی که اون روز می زدم ... همه اش چرت بود ... همین جوری دور هم یه چیزی می گفتیم ... چند لحظه مکث کردم ... ـ شما هم عین داداش خودم ... حرفت پیش ما امانته ... چه چرت ... چه راست ... یکم هاج و واج به من و سعید نگاه🙄 کرد ... خداحافظی کرد و رفت ... سعید رفت تو ... من چند دقیقه روی پله های سرد راه پله نشستم ... شاید وجود آتش گرفته ام کمی آرام تر بشه ... تمام شب خوابم نبرد ... از فشار افکار روز ... به بی خوابی های مکرر شبانه هم گرفتار شده بودم ... از این پهلو به اون پهلو ... بیشترین زجر و دردی که اون ایام توی وجودم بود ... فقط یه سوال بود ... سوالی که به مرور، هر چه بیشتر تمام ذهنم رو خودش مشغول می کرد ... - خدایا ... دارم درست میرم یا غلط؟ ... من به رضای تو راضیم ... تو هم از عمل من راضی هستی؟ ... بعد از نماز صبح ... برگشتم توی رختخواب ... با یه دنیا شرمندگی😥 از نمازی که با خستگی و خواب آلودگی خونده بودم ... تا اینکه ... بالاخره خوابم برد ... سید عظیم الشأن و بزرگواری ... مهمان منزل ما بودند ... تکیه داده به پشتی ... رو به روشون رحل قرآن ... رفتم و با ادب ... دو زانو روی زمین، مقابل ایشون نشستم ... قرآن رو باز کردند و استخاره با قرآن رو بهم یاد دادند ... سرم رو پایین انداختم ... ـ من علم قرآن ندارم ... و هیچی نمی دونم ... ـ علم و هدایت از جانب خداست ... جمله تمام نشده از خواب پریدم ... همین طور نشسته ... صحنه های خواب جلوی چشمم حرکت می کرد ... دل توی دلم 💔نبود ... دانشگاه، کلاس داشتم اما ذهن آشفته ام بهم اجازه رفتن نمی داد ... رفتم حرم ... مستقیم دفتر سوالات شرعی ... ـ حاج آقا ... چطور با قرآن استخاره می کنن؟ ... می خواستم تمام آدابش رو بدونم ... باورم نمی شد ... داشت ... کلمه به کلمه ... سخنان سید رو تکرار می کرد ... ♻️ادامه دارد... ══ ೋ💠🌀💠ೋ══
بسم الله الرحمن الرحیم 《انَّ عبادی لیسَ لکَ علیهم سلطانُُ وکفی بربک وکیلا》 ای شیطان بدان که بربندگان من نمیتوانی تسلط داشته باشی و همین مقدار کافی است که پروردگارت سرپرست و نگهبان آنهاست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 عرفه آمده از یار خبر نیست چرا؟ چقدر ناله زنم  آه ، کجایی آقا..😔 منتظرهات همه منتظر ماه حسین پس قرار من‌وتو کی‌و کجا ای‌جانا💔 💠تعجیل در فرج آقا 3 صلوات 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آنچه نگفتم‌
۷ روز تا
هدایت شده از او خـواهد آمـد³¹³
🔴تــوجه تـــوجه🔴 ✋سلام خدمت منتظران مولا 💥💫یڪ گروه برای مولا داریم که در اون ختم صلوات و قرآن و ...برگزار میشه الان جهت برگزاری ختم صلوات و قرآن در نیازمند مدیر هستیم در مجازی هم میتوان خادم مولا باشید روال مدیریت هم خدمتتون ڪاملا توضیح داده میشود 🔵ڪسی ڪه میتونه همڪاری ڪنه به بنده پیام بده👇👇 @mahdavi313 و اما لینڪ گروه👇👇 eitaa.com/joinchat/1608187940Ccb69ba07b6
5 راهکار ویژه برای بی حجاب کردن دختران ! ( برای والدین ) ۱. هنگامی که مادران، پس از برگشتن از بیرون به منزل، و وقتی حجاب از سر برمیدارند، می گویند: «آخیش! راحت شدم»، به صورت غیرمستقیم القا می کنند که پوشیدگی آزادی را محدود کرده ! ۲. وقتی پدران یا مادران، در هنگامی که فرزندشان خود با علاقه ی خود روسری یا چادر پوشیده، می پرسند: «اذیت نمیشی؟!»، یعنی حجاب = اذیت شدن ! ۳. وقتی پدران یا مادران، دختران خود را برای فعالیت هایی که نه منع شرعی دارد و نه منع قانونی و عرفی، باز میدارند و دلیل آن را «دختر بودن» فرزندشان بیان میکنند ! ۴. وقتی والدین، تذکر دادن به پسران را خیلی جدّی نمی گیرند و می گویند: «خب، پسره دیگه. همینجوریه!» ، دختران از جنسیت و حجاب خود بیزار میشوند ! ۵. وقتی والدین، در مکان های مذهبی، اجازه نمی دهند دخترشان که سن و سال کمی دارد، بدود و «احساس آزادی» را در جمع نمازگزاران چادری تجربه کند، حجاب زده میشود ! ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «بت‌پرستی نوین» 👤 استاد 🔸 کعبه بدون امام به درد نمی‌خوره... باید تو حج هم دلت دنبال امام زمانت باشه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سرود بهانه بود، اصل هدف حمله است! 👆فیلم کامل سرودی که در برنامه هماهنگ پخش شد و برخی رسانه‌های مجازی به‌طور تقطیع‌شده منتشر کردند را ببینید. ‌‌
🌹ختم نهج البلاغه در ۲۷۰ روز. سهم روز دویست و سیزدهم ┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄ 📜 ، خطبه اشباح 8⃣ پاك بودن فرشتگان از رذايل اخلاقی ♦️فرشتگان درباره پروردگار خويش به جهت وسوسه های شيطانی اختلاف نكرده اند و برخوردهای بد با هم نداشته و راه جدايی نگيرند. كينه ها و حسادتها در دلشان راه نداشته و عوامل شك و ترديد و خواهشهای نفسانی آنها را از هم جدا نساخته و افكار گوناگون آنان را به تفرقه نكشانده است. فرشتگان بندگان ايمانند و طوق بندگی به گردن افكنده و هيچ گاه با شك و ترديد و سستی آن را بر زمين نمی گذارند. در تمام آسمانها جای پوستينی خالی نمی توان يافت مگر آن كه فرشته ای به سجده افتاده يا در كار و تلاش است. اطاعت فراوان آنها بر يقين و معرفتشان نسبت به پروردگار می افزايد و عزّت خداوند عظمت او را در قلبشان بيشتر می نمايد. 9⃣ چگونگی آفرينش زمين ♦️زمين را به موج های پرخروش، و درياهای موّاج فرو پوشاند، موج هايی که بالای آن ها به هم می خورد و در تلاطمی سخت، هر يک ديگری را واپس می زد، چونان شترانِ نرِ مست، فريادکنان و کف بر لب، به هر سوی روان بودند. پس، قسمت های سرکش آب از سنگينی زمين فرو نشست و هيجانِ آنها بر اثر تماس با سينه زمين آرام گرفت، زيرا، زمين با پشت بر آن می غلطيد و آن همه سر و صدای امواج ساکن و آرام شده، چون اسب افسار شده رام گرديد. خشکی های زمين را در دل امواج، گسترد، و آب را از کبر و غرور و سرکشی و خروش بازداشت، و از شدّت حرکتش کاسته شد، و بعد از آن همه حرکت های تند ساکت شد، و پس از آن همه خروش و سرکشیِ متکبّرانه، به جای خويش ايستاد. پس هنگامی که هيجان آب در اطراف زمين فرو نشست، و کوه های سخت و مرتفع را بر دوش خود حمل کرد، چشمه های آب از فراز کوه ها بيرون آورد و آب ها را در شکاف بيابان ها و زمين های هموار روان کرد، و حرکتِ زمين را با صخره های عظيم و قلّه کوه های بلند نظم داد، و زمين به جهت نفوذ کوه ها در سطح آن، و فرو رفتن ريشه کوه ها در شکاف های آن و سوار شدن بر پشت دشت ها و صحراها، از لرزش و اضطراب باز ايستاد. ┄═❁✦❀•••🌿🌺🌿•••❀✦❁═┄
: 🌸بیایید با خدا زندگی کنیم نه اینکه گاهی به او سـر بزنیم تا با کسی زندگی نڪنی نمیـــتوانی او را بشـناسی و با او انس بگـیری.🍃 🌸اگر مدتی شب و روز با کسی زندگی کنی به او انس خواهی گرفت اگر با خدا انـس پیدا کنی شــدیدا به او علاقــمند میـــشوی.🍃 👌خدا تنها انیسی است که مأنوس خــود را هرگز تـنها نمیگـذارد.❤️
🌷🌷🌷🌷🌷 🌷شهید خلبان عباس بابایی 🌷تاریخ شهادت : با وجودی که قرار بود خود را به سرزمین وحی و مراسم صحرای عرفات کنار همسرش برساند اما صبح از خواب بودن دوستش،استفاده کرد و به جای او به ماموریت رفت.. همسرش می گوید: منتظر آمدنش بودم و او را کنار چادرهای عرفات دیدم... اما انگار زمان دیدنم با زمان شهادتش یکی بود او بعد از شهادت به وعده اش عمل کرد.... ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن 🌷 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷 وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شادی روح مطهر امام راحل وشهدا 🌷 صلوات 🕊🌷🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
الحمدالله علی کل حال «يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِکَ»🤲
*═✧❁﷽❁✧═* چند روز از اون ماجرا و خواب گذشته بود ... هر بار که می رفتم سر قرآن یاد اون خواب می افتادم ... و ترس😰 وجودم رو پر می کرد ... ـ به کافران بگو خداست که هر کس را بخواهد در گمراهی می گذارد و هر کس را که (به سوی او) بازگردد به سمت خودش هدایت می کند ... تمام این آیات و آیات شبیه شون از توی ذهنم😇 رد می شد ... ـ یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ کَثِیرًا وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ ... و ترس بیشتری وجودم رو پر می کرد .. ـ مهران ... اونهایی که بدون علم و معرفت ... و فهم حقیقی دین، وارد چنین حیطه و اموری شدن ... کارشون به گمراهی کشید ... اگه خواب صادقه نبوده باشه چی؟ ... تو چی می فهمی؟ ... کجا می خوای بری؟ ... اگه کارت به گمراهی بکشه و با سر سقوط کنی، چی؟ ... امثال شمر و ابوموسی اشعری ... ادعای علم و دیانت شون می شد ... نکنه سرانجامت بشه مثل اونها؟ ... وحشت عجیبی وجودم رو پر کرده بود ... نمی فهمیدم🤔 این افکار حقیقیه و مال خودمه؟ ... یا شک و خطوات شیطانه ... و شیطان باز داره ... حق و باطل رو با هم قاطی می کنه؟ ... تنها چیزی که کمی آرومم می کرد یک چیز بود ... من تا قبل از اون خواب ... اصلا استخاره گرفتن رو بلد نبودم ... یعنی ... می تونست یه خواب صادقانه باشه؟ ... هر چند، این افکار ... چند هفته مانع شد ... حتی دست به قرآن ببرم 😥... صبح به صبح ... تبرکی، دستی روی قرآن می کشیدم ... و از خونه می زدم بیرون ... تمام اون مدت، سهم من از قرآن همین شده بود ... امتحانات پایان ترم دوم ... و سعید داشت دیپلم می گرفت ... رابطه مون به افتضاحی قبل نبود ... حالا کمتر با دوست هاش بیرون می رفت ... امتحان نهایی هم مزید بر علت شده بود ... شب ها 🌃هم که توی خونه سیستم بود ... می شست پشت میز به بازی ... یا فیلم نگاه کردن ... حواسم بهش بود ... اما تا همین جا هم جلو اومدن، خودش خیلی بود ... قبل از امتحان ... توی حیاط دانشگاه دور هم بودیم ... یکی از بچه ها اعصابش خیلی خورد بود😖 ... ـ لعنت به امتحانات ... قرار بود کوه⛰، بریم * ... بد رقم دلم می خواست برم ... فقط به خاطر این پیشنیاز مسخره نرفتم ... و شروع کرد از گروه شون صحبت کردن ... و اینکه افراد توی کوه به هم نزدیک تر میشن و ... ایده فوق العاده ای به نظر می اومد ... من ... سعید ... کوه⛰ ... بعد از امتحان حسابی رفتم توی فکر ... ـ اگه واقعا کوه رفتن آدم ها رو اینقدر بهم نزدیک می کنه و ... با هم قاطی میشن ... ایده خیلی خوبیه که من و سعید هم بریم کوه ... حالا شاید خودمون ماشین نداریم ... و جایی رو هم بلد نیستم ... اما گروه های کوهنوردی ... مثل گروهی هم که سپهر می گفت ... به نظر خوب میاد ... در هر صورت، ایده خوبی برای شروع بود ... از طرفی یه فکر دیگه هم توی ذهنم 😇حرکت می کرد ... ـ حالا اگه به جای من ... به بقیه نزدیک تر بشه و رابطه مون همین طوری بمونه چی؟ ... یا اینکه ... دل دل کنان می رفتم سمت قرآن ... یه دلم می گفت استخاره کن ... اما دوباره ترس وجودم رو پر می کرد ... بالاخره دلم رو زدم به دریا ... نمی دونم چطور شد اون روز این تصمیم رو گرفتم ... وضو گرفتم و بعد از نماز مغرب و تسبیحات📿 حضرت زهرا ... با هزار سلام و صلوات ... برای اولین بار در تمام عمرم ... استخاره کردم ... - و قسم به عصر ... که انسان واقعا دستخوش زیان است ... مگر افرادی که ایمان آوردند و عمل شایسته انجام دادند ... و یکدیگر را به حق سفارش کردند و به صبر و شکیبایی توصیه نمودند ... صدق الله العلی العظیم ... قرآن رو بستم و رفتم سجده ... - خدایا ... به امید تو ... دستم رو بگیر و رهام نکن ... امتحانات سعید تموم شد ... و چند وقت بعد، امتحانات من... شب که برگشت بهش گفتم ... حسابی خوشش اومد ... از حالتش معلوم بود ایده حرف نداشت ... از دیدن واکنشش خوشحال 😌شدم ... و امیدوار تر از قبل ... که بتونم از بین اون رفیق های داغون ... جداش کنم... خودش رفت سراغ گروه کوهنوردی ای که سپهر پیشنهاد داده بود ... و اسم من و خودش رو ثبت نام کرد ... - انتخاب اولین جا با تو ... برای بار اول کجا بریم ... هر چند، انتخاب رو بهش دادم ... اما بازم می خواستم موقع ثبت نام باهاش برم ... اون محیط تعریفی ... و افراد و مسئولینش رو ببینم ... ولی دقیقا همون روز، ساعت کلاسم عوض شد ... ♻️ادامه دارد... ══ ೋ💠🌀💠ೋ══