eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
280 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
989 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙🌸🌙🌸 مبارکه ی یوسف آیه ۱۸ 🦋بسم الله الرحمن الرحیم🦋 👈وَجَآءُوا عَلَىٰ قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ . 👈و بر روی پیراهن وی خونی دروغین آوردند. (پدر) گفت: (چنین نیست كه می‌گویید؛ چگونه یوسف را خورده كه پیراهنش را ندریده؟) بلكه نفستان كاری (زشت) را در نظرتان آراسته است؛ پس صبر و شكیبایی نیكو بایدم كرد، و خداست كه باید بر آنچه توصیف میكنید از او یاری جست. 🌙🌸🌙🌸
❣ در غربت عشق، آشنا را برسان فرزند مرتضی را  برسان خشنودی قلب چهارده معصومت یارب فرج  ما را برسان… 🌹تعجیل در فرج صلوات اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 📎 🌇 ‏گرچه این شهر شلوغ است ولی باور کن / آنچنان جای تو خالیست صدا می‌پیچد
🌷🌷🌷🌷🌷 👈وقتی ما از جانمان گذشتیم دیگر هیچ راهی برای تسلط بر ما ندارند👌 هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از کانال تـبادلات‌مهدوی313
ســـلام نیازمند هستیم به سه ادمین جهتــ پست گذاشتن کسی اگه هست بیاد پی وی👇👇 @Mahdavi313 ثوابـــــــ داره اجـــرتون با اللهــــــ😍
ندبه هاے دلتنگے
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۱۰۷ *═✧❁﷽❁✧═* به خانه که رسیدیم، بچه ها خوابشان😴 برده
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 ۱۰۸ *═✧❁﷽❁✧═* ایستادم سر صف دوتایی، که خلوت تر بود. با این حال ده دقیقه⏰ ای منتظر شدم تا نوبتم شد. نان را گرفتم، دیدم👀 خانمی آخر صف ایستاده. به او گفتم: «خانم نوبت من را نگه دار تا من بروم و برگردم.» دوست نداشتم دِینی به گردنم باشد. یا اینکه فکر😇 کنند حالا که شوهرم نیست، به دیگران محتاجم. به همین خاطر بیشتر از توانم از خودم کار می کشیدم💪 سرما به چهل و دو سه درجه زیر صفر رسیده بود. نفت کافی برای گرم کردن خانه ها نبود❌ برای اینکه بچه ها سرما نخورند، توی خانه کاپشن و کلاه🧢 تنشان می کردم. یک روز صبح وقتی رفتم سراغ نفت، دیدم پیت تقریباً خالی شده. بچه ها خوابیده😴 بودند. پیت های بیست لیتری نفت را برداشتم و رفتم شعبه نفت که سر خیابان بود و با خانه ما فاصله زیادی داشت. مردم 👥👤جلوی مغازه صف کشیده بودند؛ پیت های نفت را با طناب به هم وصل کرده بودند؛ تا کسی نوبتش جا به جا نشود. پیت های نفتم را گذاشتم آخر صف و ایستادم🕴 هنوز برای مغازه نفت نیامده بود. نیم ساعتی که ایستادم، سرما از نوک انگشت های پایم👣 شروع کرد به بالا آمدن. طوری شد که دندان هایم به هم می خورد. دیدم این طور نمی شود😰برگشتم خانه و تا می توانستم جوراب 🧦و ژاکت پوشیدم و برگشتم. بچه ها را گذاشته بودم خانه و کسی پیششان نبود تا ظهر🌞 چهار پنج دفعه تا خانه رفتم و برگشتم. ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷