ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۳۰ *═✧❁﷽❁✧═* یک سالی📆 در بیمارستان O.P.D که یکی از پ
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۳۱
*═✧❁﷽❁✧═*
برای کمک خرج 💶خانه، دفترهای📒 مشق و تمرین حساب و هندسه را برای ما با برگ های🗞 باطله ی شرکت نفت می دوخت و جلد می کرد.
اول زمستان 🌨همه ی باقتنی ها را می شکافت و شال و کلاه 👒و ژاکت جدید می بافت.
همکلاسی هایم باور نمی کردند شال و کلاه و ژاکتم 🧥را آقا با سیم دوچرخه های🚲 اسقاطی پسرها و به صورت هشت میل برایم می بافد.
گل های🌺 باغچه مان رنگ خود را ازدست داده بودند. به چشم من دنیا🌍 کمرنگ شده بود .
هرکس که می آمد می گفت دست✋ مشدی به گل ها🌺🌸 نشسته و الان که نیست گل ها پژمرده اند.
گاهی با گل ها و مرغ🐔 و خروس های خانه حرف می زدم;
انگار حتی گل های باغچه و مرغ و خروس ها هم احساس کرده بودند که آقا دیگر نیست😔
همیشه پشت پای مرغ 🐔کاکلی ده دوازده تا جوجه🐥 در حال دویدن بود. او نمی گذاشت یک دانه برنج در راه آب برود.
با وجود ده تا بچه ته سینی🍽 هیچ وقت چیزی نمی ماند و آقا با آشغال سبزی به مرغ و خروس ها آب 💦و دانه می داد.
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
هدایت شده از امام زمانی ام ³¹³
🌟امشب گل سرخ باغ دین می آید
🌟فرزند امیرالمومنین می آید
🌟تبریک که ماه برج حکمت باقر
🌟در خانه زین العابدین می آید
🌸ولادت امام محمد باقر (علیه السلام) مبارک باد🌹
@Emamzamaniam313
#سوره مبارکه ی فجر آیه ۲۴
👈يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي .
👌میگوید: «ای كاش برای (این) زندگیم
چیزی از پیش فرستاده بودم!»
#سلام_امام_زمانم
#مهدی_جانم
💛 [اَلسّلامعليکَ
أيُّهَاالـرّحمَـةُالوَاسِـعَة]
سـلام بر شما
اے رحمـت گستـرده...🌿
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
هدایت شده از ندبه هاے دلتنگے
#شهید_حاج_علیرضا_موحد_
دانش
🌷🌷🌷🌷🌷
در مڪتب ما #شهادت مرگی نیست ڪه دشمن بر ما تحمیل ڪند ،
#شهادت مرگ دلخواهی است ڪه مبارز مجاهد و مومن ، با تمام آگاهی و بینش و منطق و شعورش انتخاب میڪند👌
#اللهم_ارزقنا_الشهادة_في_سبيلك
#شبتون_شهدایی
هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات
#حاج_قاسم
🌷
🕊🌷
🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۳۱ *═✧❁﷽❁✧═* برای کمک خرج 💶خانه، دفترهای📒 مشق و تمر
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۳۲
*═✧❁﷽❁✧═*
هر شب 🌃جمعه برای پدر و مادر و رفتگان خاک به اهل مسجد🕌 خیرات میداد.
هر صبح جمعه کاچی سید عباسش به راه بود و چند شاخه شمع🕯 روشن می کرد و در طول هفته روزی نبود که یک بشقاب 🍽غذا برا همسایه به نیت به جا آوردن حق همسایه گری و رد مظلمه از خانه بیرون نرود❌
خانه ی ما سرقفلی 🔓مسکینان بود. اگر گدایی در خانه را می زد تا به او آب💦 خنک نمی داد و سیرش نمی کرد و پاپوشش نمی داد نمی گذاشت دست خالی برود👌
می گفت: بعضی اولیا در لباس ژنده و ژولیده و با هیبت مسکینان در خانه را می زنند و ما نمی دانیم. غفلت نکنید❌ همه را راه دهید و در راه خدا خیرات بدهید.
امام زمان در بین ماست. به همه سلام ✋کنید شاید یکی از آنها او باشد.
حالا باغچه ی حیاط که پژمرده🥀🍂 شده بود تا مرغ و خروس ها و مدرسه🏦 و مسجد و همسایه و گدا و ... همه می دانستند که دیگر آقا نیست❌
یادم نمی آید بعد از این حادثه دوباره کی نخودچی کشمش خوردم اما می دانم هرگز طعم نخودچی کشمش بابا را نداشت☹️
کریم و رحیم که برادرهای🧑 بزرگ خانه بودند برای اینکه فضای مغموم خانه را عوض کنند غروب که می شد توپ🏐 دو پوسته و بساط گل کوچیک راه می انداختند و من هم دروازه بان می شدم☺️
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
📌 #طرح_مهدوی
🌅 #عاشقانه_مهدوی
❤️ هرچه داریم ز سودای تو دلبر داریم / حیف باشد که ز سودای تو دل برداریم
🙏 یا اباصالح
🖼