🕌 با صدای دعای عرفه که از مسجد محله پخش میشد، از خواب بیدار شدم. طبق روال هر سال بوی آشِ مادرم همهی فضای خانه را پُر کرده بود. راستی چرا مادر هر سال این روز آش نذری میپزد؟ به سراغش رفتم، صورت مهربانش غرقِ اشک بود و زیارت عاشورا را زیر لب زمزمه می کرد.
🔸 روبهرویش نشستم: «مادر چرا هر سال عصرِ روز عرفه آش نذری میپزی؟» نگاهم کرد و گفت: «عزیزم، آش نذری نیست، آش پشتِ پاست»
🔺 بیشتر کنجکاو شدم: «ما که مسافر نداریم» چشمانش بارانیِ بارانی شد: «آش پشتِ پای عزیز زهرا، حسین است؛ امروز مسافر کربلا میشود»
‼️ حیرت تمام وجودم را گرفته بود، بیاختیار گفتم: «شما چرا آش پشت پای مولا را میپزی؟» انگار بغضِ سالیانِ دردش شکست. گفت: «آخر حسین، این روزها مادر ندارد» بغض من هم شکست، سر بر زانوی مادر گذاشتم و گریستم...
🤲 خدایا میشود در عصر جمعهای خیلی نزدیک، مادرم آش پشت پای مهدی فاطمه را هم در سفر کوفه بپزد؟! تاریخ عوض شود و اینبار کوفه برای آمدن امامش آغوش باز کند...
📖 #داستانک بسیار زیبا ؛ ویژه #روز_عرفه
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #داستانک
📌 ظهور...
🔸 - بابا! ظهور چه روزیه؟
- جمعه دخترم.
- جمعهها که همه خوابیم!
🔹 - Daddy! When Imam Mahdi will return?
+ A Friday darling...
- As Fridays are off, so we all are sleep on that time.
📆 ۱۹ روز مانده تا میلاد امام زمان
✅️
#داستانک
چند وقت پیش یک سفر کاری داشتم👩🏻💻
و من همیشه عادت دارم زود وارد ایستگاه قطار میشم🚄 تا بتوانم سریعتر وارد قطار بشم و برم تخت های بالا جا بگیرم ✅
برعکس اون روز دیرتر وارد ایستگاه شدم🤦🏻♀️
و وقتی رفتم داخل کوپه دو تا خانم جوان تخت های بالا جا گرفته بودن😶
قسمت پایین یه خانم با پسر حدودا ۹ ساله ای و یک خانم میانسال نشسته بودن🧡💚
منم بناچار همون پایین نشستم😊
و از همون ابتدا مشغول کتاب خواندن شدم📚
و بعد از گذشت یکی دو ساعت 🕗
متوجه شدم خانمی که پسر بچه ای بهمراهش بود گریه میکنه😭😶
و خانم مسن روبرویش داره با هاش صحبت میکنه 🤔
ناخودآگاه به سخنان این دو بانو گوش کردم 👂🏼
گویا ، مادر شوهر و خواهر شوهر این بانو در کوپه بغلی بوده اند، و او فرزندش را به کوپه بغل فرستاده بود ، و به فرزندش گفته بود ببین در مورد من چه میگویند 🤐😶
و فرزندش برگشته بود و هر چه شنیده بود برای مادرش تعریف کرده بود 😐
و ظاهرا حرف های خوشایندی نزده بودند😶😶
خانم مسن که زنی با کمالات بود 😍🤩
به این مادر گفت ، تازمانی اعتیاد به رنج کشیدنت را ترک نکنی ، اوضاع همین است
برایم جالب بود ، مگر ما انسانها معتاد به رنج کشیدن میشویم؟؟🤔🙄
من آموختن را دوست دارم به نظرم جامعه بزرگترین دانشگاهی است👩🏻🏫 که هر انسانی بدون پرداخت شهریه میتواند در کلاسهای آن شرکت کند📚✅
و انتخاب کند در چه کلاسی در این دانشگاه درس بخواند ، اون روز من هم در کوپه در یک کارگاه عملی شرکت کردم بودم ☑️
مادری معتاد به رنج ، و استادی که آماده بود تا راهنمایی کند ✔️✔️
من هم سر تا پا شوق آموختن📝
استاد رو به خانم گریان کرد و گفت ، از کی معتاد شدی؟؟🤔
خانم گریان گفت من اصلا معتاد نیستم
من هیچی مصرف نمیکنم 🙃
استاد گفت ، چرا تو رنج کشیدن عادت روزانه ات شده
مگر تو امروز مسافر نیستی ؟؟🧐
گریان خانم گفت ، چرا داریم میریم سفر
استاد گفت ، تو امروز بخاطر دغدغه ات برای سفر ، رنج مصرف نکرده بودی💯
اما تا در کوپه نشستی ، فرزندت را فرستادی تا از کوپه کناری برایت مواد تهیه کنید 🔥😮
و او هم سخنان زهرآگین را برایت آورد 💥
و تو هم مصرف کردی و اکنون هم مشغول رنج کشیدن و گریه کردن هستی 🤧
دیدگاه این استاد برایم بسیار جالب بود🧐🤔
خانم گریان هم که گویی مثل من با دیدگاه جدیدی روبرو شده بود ✅
گریه اش متوقف شد و گفت ولی اونا خیلی بد هستن ، چرا باید پشت سرم حرف بزنند🤕😞
استاد گفت ، شغل مواد فروش ، فروش مواده💥💥
تو چرا مواد آنها را میخری ، تا زمانی تو بهایی نپردازی هیچکس به زور به تو هیچ موادی نمیدهد☑️👍🏼
، ادامه داد در این دنیا همه فروشنده هستند
تو مشخص کن خریدار چه چیزی هستی 🌟☑️
خریدار آرامشی، خریدار شادی هستی
یا خریدار رنج و اندوه ☑️✅
و من هرگز به دنیا اینگونه نگاه نکرده بودم
برایم زیباترین تعبیری بود که تا کنون شنیده بودم 🤩🙂
استاد ادامه داد
اگر طول روز از خودت بپرسی 🤔⁉️❓
امروز میخوام چه چیزی را بخرم 📉📈
که برای زندگی ام مفید باشد 👌🏻
بابت اجناس بنجل پولی نمیپردازید ✔️
بحث آنروز دیدگاه جدیدی را در من بوجود آورد🌟💯
واقعا امروز شما خریدار چه چیزی هستید
تنبلی و بطالت ، رنج و اندوه ، شادی آرامش
و یا یک هدف و رضایت❓⁉️❓
ما انسانها همیشه حق انتخاب داریم✅✔️
امروز وقتتان را میدهید و چه چیزی را میخرید