ندبه هاے دلتنگے
🌷👩🏻🌷👩🏻🌷👩🏻🌷 #داستان_واقعی #دختر_شینا #قسمت_۲۳۱ *═✧❁﷽❁✧═* هر کاری کردم بگذارند کمی کنارش بنشینم،
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۱
*═✧❁﷽❁✧═*
#کودکی
به روزهای دور نگاه 👀میکنم، به اولین لحظات حرکت قطار🚞 زندگی از مبدا کودکی ام .قطاری که در هر پیچ بارش سنگین تر می شود. باری پر از خاطره📝 ،لبخند،گریه😭 ،درد ،شادی، عشق و عشق و عشق💞
امروز در پس روزهای رفته، در جست و جوی کودکی ام 👧،آبادان را در ذهن مرور می کنم و در کوچه های شهر زیر آفتاب🌞 داغ که قدم می زنم ،گونه هایم سرخ و پیشانی ام عرق کرده و تب دار🤒 می شود.
طعم خاطرات کودکی ام به طعم خرما🌴 می ماند، دلپذیر و شیرین. قطار زندگی را به عقب بر می گردانم تا به اولین واگن🚃 آن برسم.به واگن بچگی هایم.
هنوز صدای خنده ی😂 بچه ها به گوش👂 می رسد. می دوم تا گمشده هایم را پیدا کنم. چقدر در این سالها همه چیز عوض شده است. من به دنبال روزهای پنجاه سال 📆پیش هستم. تنها نیم قرن از آن خاطرات گذشته اما گویی، قرن ها با امروز فاصله داد.
از پنجره ی واگن ، در میان خانه های🏘 شهر جست و جو می کنم. آهان! خانه ام را پیدا کردم. آنجاست،
بین خانه های یک شکل و یک اندازه ی محله ی کارگری پیروزآباد. خانه ها را گویی انگشتان کودکی👧 ناز پرورده که شهر آرمانی اش را به تصویر کشیده نقاشی کرده است👌
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️