eitaa logo
ندبه هاے دلتنگے
289 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
955 ویدیو
3 فایل
بزرگتــرین گـــناه ما... ندیدن اشــڪ های اوست! اشــــڪ هایی ڪـــه او... برای دیدن گناهــان مـــا می‌ریزد!😔💔 ❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄ خـــادم ڪانال: اگر برای خداست .بگذارگمنام بمانم🍂
مشاهده در ایتا
دانلود
💚 🌺چشمـــان تـو 🍂پایان پـریشانی هاست 🌿دست تـو کلید قفـل زنـدانی هاست 🌺ای یوسف گمگشته کجایی برگرد!؟ 🍂دیــدار تــو آرزوی کنعـــانی هاست 🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷🌷🌷 ما باید به جهادمان ادامه دهیم تا بر حکومت های مرتجع و عروسک های آمریکائیِ خاورمیانه پیروز شویم و این طفل ناپاک آمریکا یعنی اسرائیل و صهیونیست خونخوار را از بلاد مسلمانان بدور سازیم و بالاخره با ظهور مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به حکومت عدل جهانی برسیم 👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هدیه محضر ارواح مطهر شهدا🌷وامام شهدا🌷صلوات 🌷 🕊🌷 🌷🕊🌷 🕊🌷🕊🌷
🏝هر قلبی که خانه‌ی یاد شما شد، بهاری شد... هر جانی که از خورشید مهر شما گرم شد،جاودانه شد... هر چشمی که به راه شما ماند ، روشن شد... هر که شما را دارد ، در نهایت خوشبختی است ، در اوج آرامش است... شکر خدا که شما را دارم ، آشنای کوی شما هستم و جیره خوار خوان محبتتان....🏝 ⚘وَ لاَ أُنَازِعَكَ فِي تَدْبِيرِكَ وَ لاَ أَقُولَ لِمَ وَ كَيْفَ وَ مَا بَالُ وَلِيِّ الْأَمْرِ لاَ يَظْهَرُ و در تدبير امور عالم با تو تنازع نكنم و هرگز چون و چرا نكنم و نگويم چه شده است كه ولى امر امام غايب ظاهر نمی شود⚘ 📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت
••|💙🦋|•• 👑 غایبی از نظر اما شدہ‌ایی ساکن دل بنما رخ به من ای غایب مشهود بیا نیست خوشتر زشمیمت نفس باغ بهشت گل خوشبوی من ای جنت موعود بیا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ندبه هاے دلتنگے
سهم #روز نود_ودوم مطالعه نهج البلاغه از نامه ۱۶ تا نامه ۱۴ ┄┄┅┅✿❀✨🦋✨❀✿┅┅┄┄ 📜 #نامه ۱۶ : دستور العم
🌹 سهم نود_وسوم : از نامه ۱۳ تا نامه ۱۱ ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 ۱۳ : دستور العمل امام( علیه السلام ) به دو تن از اميران لشگر، زیاد بن مضر و شریح بن هانی 🔹رعايت سلسله مراتب فرماندهی 🔻من مالك اشتر پسر حارث را بر شما و سپاهيانی كه تحت امر شما هستند فرماندهی دادم. گفته او را بشنويد و از فرمان او اطاعت كنيد، او را چونان زره و سپر نگهبان خود برگزينيد، زيرا كه مالك نه سستی به خرج داده و نه دچار لغزش می شود، نه در آنجایی كه شتاب لازم است كندی دارد و نه آن جا كه كندی پسنديده است شتاب می گيرد. ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 ۱۲ : دستور العمل نظامی به معقل بن قيس الرياحی، که با سه هزار سرباز به عنوان پیشاهنگان سپاه امام به سوی شام حرکت کردند. (معقل از بزرگان و شجاعان به نام کوفه بود) 🔹احتياط های نظامی نسبت به سربازان پيشتاز 🔻از خدایی بترس كه ناچار او را ملاقات خواهی كرد و سرانجامی جز حاضر شدن در پيشگاه او را نداری، جز با كسی كه با تو پيكار كند، پيكار نكن. در خنكی صبح و عصر سپاه را حركت ده، در هوای گرم لشكر را استراحت ده و در پيمودن راه شتاب مكن، در آغاز شب حركت نكن زيرا خداوند شب را وسيله آرامش قرار داده و آن را برای اقامت كردن، نه كوچ نمودن، تعيين فرموده است پس آسوده باش و مركبها را آسوده بگذار، آنگاه كه سحر آمد و سپيده صبحگاهان آشكار شد، در پناه بركت پروردگار حركت كن. پس هر جا دشمن را مشاهده كردی در ميان لشكرت بايست، نه چنان به دشمن نزديك شو كه چونان جنگ افروزان باشی و نه آنقدر دور باش كه پندارند از نبرد می هراسی، تا فرمان من به تو رسد، مبادا كينه آنان پيش از آنكه آنان را به راه هدايت فراخوانيد و درهای عذر را بر آنان ببنديد شما را به جنگ وادارد. ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 ۱۱ : دستور العمل امام (علیه السلام) به لشکری که آن را به فرماندهی زیاد بن نضر حارثی و شریح بن هانی به سوی شام و معاویه فرستاد. 🔹آموزش نظامی به لشكريان 🔻هرگاه به دشمن رسيديد يا او به شما رسيد، لشكرگاه خويش را بر فراز بلنديها يا دامنه كوهها يا بين رودخانه ها قرار دهيد تا پناهگاه شما و مانع هجوم دشمن باشد، جنگ را از يك سو يا دو سو آغاز كنيد و در بالای قله ها و فراز تپه ها ديده بانهایی بگماريد، مبادا دشمن از جایی كه می ترسيد يا از سویی كه بيم نداريد، ناگهان بر شما يورش آورد! و بدانيد كه پيشاهنگان سپاه ديدبان لشگريانند و ديدبانان طلايه داران سپاهند. از پراكندگی بپرهيزيد، هر جا فرود می آييد، با هم فرود بياييد و هرگاه كوچ می كنيد همه با هم كوچ كنيد و چون تاريكی شب شما را پوشاند، نيزه داران را پيرامون لشكر بگماريد و نخوابيد مگر اندك، چونان آب در دهان چرخاندن و بيرون ريختن. ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ندبه هاے دلتنگے
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ #داستان_واقعی #من_زنده_ام #قسمت_۳۸۵ *═✧❁﷽❁✧═* نگهبان👨‍🏭 مخصوص داشتند. اصلا مثل اینک
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️ ۳۸۶ *═✧❁﷽❁✧═* سرم را به سینه اش چسباندم و آرام گریه 😭کردم. گفتم: فاطمه، من معصومه هستم خواهر کوچکت که خیلی دوستش داشتی، موهاشو شونه میزدی، تو از من برای علیرضا خواستگاری💞 کردی و من قول دادم زن داداشت بشم... تو گفتی ما همیشه و هرجا باشه با همیم و من همیشه مواظب شما هستم😞تو گفتی سختیها و خوشیها را با هم تقسیم می کنیم، تو همیشه کمترین و بدترین ها را برای خودت بر می داشتی اما حالا بهترین سهم را که مرگ بود تو بردی، پس سهم من کو❓ تو مرگ را توی هوا قاپیدی! من از این که در نوبت هم آغوشی با مرگ نشسته بودم خوشحال بودم اما نمی خواستم اخرین نفر باشم، صدای ضربه های پی درپی همسایه ها (دکترها و مهندسی ها) را بر دیوار سلول همگی شنیدم👂 که بانگرانی می پرسیدند: «چرا جواب نمی دهید» میخواستم بگویم «سرمان شلوغ است و سرگرم مردنمان هستیم». در بهتی مالیخولیایی فرو رفته بودم. به هر طرف نگاه👀 می کردم نه بوی مرگ مي داد نه بوي زندگي . سرم را چرخاندم ، حليمه هم در هوشياري و نيمه هوشياري تقلا مي كرد . هنوز روي لبهايش تبسم😊 بود . از لاي لب هايش ، نوك دندانهايش پيدا بود . مي شنيد اما پاسخ نمي داد فقط گفت : - من سردمه 😔 چرا هر چي جيغ مي كشم كسي صداي منو نمي شنوه ❓ آب 💦مي خواست اما ناي بلند شدن و تكان خوردن نداشتم . راستي ما به هم قول داده بوديم به زنده ماندن هم كمك نكنيم 🚫 انگشتان باريك و دخترانه اش را بر سرم كشيد و گفت : - فكر مي كردم مرگ سخت و ترسناكه اما نه ، ما داريم آزاد 🕊مي شيم. دستم به مريم نمي رسيد اما دو چشمش معصومانه به ما دوخته شده بود و شايد به قول بي بي كه مي گفت : چشمان👀 منتظر باز مي ماند و مي ميرد ، گويي در چمبره مرگ افتاده بود و خودش نمي دانست . مهندس ها پشت هم به ديوار ضربه مي زدند . پانزده ، بيست و هفت ، بيست و هشت ، سلامي🤚 ازسره دلواپسي و دلهره ❣، سلامي از سر غيرت و سلامي از سر سلامتي ، شريكي ، هر كدام يك ضربه با پا زديم ؛ نه ، ده ، يك ، بيست و نه ، هيجده ( خدا حافظ ) ✋ از روز شانزدهم اعتصاب غذا 🍲به بعد ، هر روز و هر ساعت و هر لحظه فكر😇 مي كرديم كه ديگر به قول عراقي ها " خلاص " شديم . اما ساعت ديگر هم مي رسيد و ما هنوز نفس مي كشيدم و زنده ☺️بوديم . گاهي حال يكي بهتر و يكي بدتر مي شد . به طور عجيب و بي حد و حصر وابسته و دلبسته💞 يكديگر شده بوديم . فراتر از حس چهار خواهر🧕 به يكديگر . پدر هم بوديم ، مادر هم بوديم و خواهر و برادر هم بوديم ، حالا همه با هم همسفر مرگ شده بوديم✔️ ══ ೋ💠🌀💠ೋ══ 👈 ادامه دارد... 🔜👉 ☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
🔴 چند سال قبل از ظهور، بوی آن به مشام اهل معنویت می‌رسد 🔵 آیت الله حائری شیرازی : 🌕 یعقوب (ع) از کنعان با آن فاصله بسیار، به برادران و خویشانش گفت: «إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ»: من بوی یوسف را می‌شنوم، اگر مرا مسخره نمی‌کنید و دست نمی‌اندازید. قرآن اشاره می‌کند که بزرگان عالم نمی‌توانند همۀ آنچه را که احساس می‌کنند با مردم مطرح کنند. مردم ظرفیت شنیدن احساسات بزرگان را ندارند. اگر بزرگان آنچه را درک می‌کنند به مردم منتقل کنند، مردم آنها را مسخره خواهند کرد. به همین جهت می‌گوید: «إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ» امام زمان (عج) وقتی می‌خواهند پا بگذارند در رکاب، چند سال مانده به ظهورشان، آن‌هایی که عاشقش هستند از فاصلۀ دور بویش را می‌شنوند! آدم بو می‌برد. شامۀ انسان اگر زکام نباشد و قدری روحانیت در او باشد، بوی ظهور را آرام آرام استشمام می‌کند. 🔴 حجت الاسلام والمسلمین علی بهجت: 🔵 پدرم، این اواخر به‌نوعی احساس می‌کرد که ظهور نزدیک است و امکان دارد طول نکشد و واقع شود و باید کاری کرد که به تأخیر نیفتد. باید آمادگی باشد. خیلی حالت انتظار در ایشان مشهود بود. حدود یک ماه، چهل روز قبل از وفات، این دستش را روی دست دیگرش می‌ساباند و می‌فرمود: «خروج سفیانی یکی از علامات حتمیه است ... باید دعا کنیم که به تأخیر نیفتد. دعاها مؤثر است. آیا نباید در فکر دعا باشیم؟ 📚 منبع: سایت رسمی مرحوم آیت الله بهجت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا