eitaa logo
نفوس مطمئنه
196 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
117 ویدیو
109 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 شهید کمیل 🎤 راوی مادر شهید ❄️ از سپاه که به خانه بر می گشت، اجازه نداشتم هیچ کاری انجام بدم، تا نزدیک مبل منو بدرقه می کرد و می خواست استراحت کنم. ❄️ خود به آشپزخانه می رفت و کارهای سفره رو انجام میداد، بعد هم از من و پدرش میخواست برای صرف غذا بیاییم. ❄️ آخر سر هم سفره رو جمع می کرد و ظرف هارو میشست، وقتی بهش می گفتم: کمیل جان شما خسته ای برو استراحت کن، جواب میداد: ( مادر جان این دنیا محل استراحت نیست! من جای دیگه باید استراحت کنم). •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene
🥀 شهید کمیل 🎤 راوی نزدیکان شهید 🌷 گاهی تحمل وضعیت فرهنگی و محیط دانشگاه واقعا برایش سخت می شد، اما وظیفه اش درس خواندن و ارتقاء سطح علمی بود. 🌷 در کلاس که می نشست، نزدیکترین صندلی به استاد را انتخاب می کرد، یا سرش در کتاب بود یا نگاهش به استاد. 🌷 بین کلاس ها هم بیشتر وقت ها می رفت سر مزار شهدای گمنام، جز در موارد ضروری وارد محوطه دانشگاه نمی شد. 🌷 خوب یادمه که پیرزنی در همسایگی شان بود که به او خاله می گفتند، خاله هر کاری داشت به کمیل می گفت، و کمیل هم بی درنگ برایش انجام می داد، در رفت و آمد های خانه ی خاله یک بار هم نشد سرش را بالا بیاورد نگاهی به صورت او کند. 🌷 خاله چند باری به شوخی گفته بود: من جای مادربزرگ تو هستم چرا اینقدر سرت رو پایین می کنی..! کمیل اما اعتقاد داشت نامحرم نامحرم است، و هیچگاه نظر به صورت کسی نمی انداخت، پیر و جوان هم برایش تفاوتی نداشت. •┈┈••••✾•🍃🌹🍃•✾•••┈┈• 🆔 https://eitaa.com/nofoosmotmaene