eitaa logo
سربازانقلاب | سیدفخرالدین موسوی
30.6هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
3.3هزار ویدیو
290 فایل
کوتاه‌نوشتها و تحلیل‌های روزانه: سیدفخرالدین موسوی @fakher56 گروه متصل: https://eitaa.com/joinchat/1366360084C09602dbad0 🚨شرایط تبلیغات: https://eitaa.com/tablighat_titrino
مشاهده در ایتا
دانلود
❌شلاق خوردیم؛ چون محرم نداشتیم ✳️یکه ‌و تنها به دنبال پدر کلان راه افتاده بودم. از راه «بی‌بی‌ مهرو» باید به شمالی می‌رفتم. همین که از خانه بیرون شدم، قلبم شروع کرد به تندتند زدن. هرچه پیش‌تر می‌رفتم، وحشتم بیش‌تر می‌شد. ✳️دلم می‌لرزید. می‌خواستم ملی‌بس هرچه تندتر حرکت کند تا زود‌تر پدربزرگم را پیدا کنم. پدربزرگم سخت مریض بود. همین‌که خبر مرگ کاکایم را شنید، دقیقه‌ای تأخیر نکرد و به سمت شمالی راه افتاد. سن او در حدی رسیده بود که دیگر توان قدم‌برداشتن را نداشت. با شنیدن خبر مرگ کاکایم چنان حالت روحی‌اش خراب شد که هر لحظه ممکن بود ضعف کند. با این حال هیچ‌کسی در خانه نبود که پدربزرگ را تا شمالی همراهی کند و او ناچار تنهایی کمر سفر به شمالی را بست. ✳️در راه رفتن برای یافتن پدربزرگم، با ترسی که هر لحظه سوزنم می‌زد، از زیر چادری به دور و برم نگاهی انداختم. شهر بیش‌تر به ماتم‌کده می‌ماند. وحشت مردم را به راحتی می‌شد از چشمان‌شان خواند. شهر، شلوغی نورمال خودش را نداشت. تنها چند طالب، زامبی‌وار این طرف و ‌آن‌طرف پرسه می‌زدند و مراقب شهروندان بودند؛ مردان را زیر لگد می‌گرفتند و زنان را به رگبار شلاق می‌بستند. تا چشمم یاری می‌کرد، هیچ‌کسی را نمی‌دیدم که لب‌خندی بر لب داشته باشد. از زنان چادری‌پوش هیچ حرفی شنیده نمی‌شد؛ انگار چادری‌ها، زبان‌شان را نیز بسته بود. کسی‌ دنبال پسر گم‌شده‌ی خود می‌گشت؛ کسی دنبال پدر؛ کسی همراه جسد برادرش بود و این‌گونه هر کسی که در شهر بود، غمی در سر و وحشتی در دل داشت. ✳️یکه ‌و تنها به دنبال پدر کلان راه افتاده بودم. از راه «بی‌بی‌ مهرو» باید به شمالی می‌رفتم. همین که از خانه بیرون شدم، قلبم شروع کرد به تندتند زدن. هرچه پیش‌تر می‌رفتم، وحشتم بیش‌تر می‌شد. ✳️نیمه‌های راه بود که طالبان ملی‌‌بس را توقف دادند. با تفنگ‌های آویزان از شانه و شلاق‌هایی در دست، درون ملی‌بس شدند. از تک‌ تک خانم‌ها می‌پرسیدند محرمت کجا است. جواب می‌دادی یا نمی‌دادی، برای‌شان تفاوت نمی‌کرد و همه را با شلاق‌ می‌زدند؛ شلاق طالب عذر نمی‌پذیرفت. بنابراین، حتا اگر زنی می‌گفت سر جنازه‌ی پسرم می‌روم و یا محرمی نبود تا با خود بیاورم، باز هم شلاق می‌خورد. ✳️در میان مویه‌های زنانی که از طالبان شلاق می‌خوردند، دنبال مردی می‌گشتم که او را محرم خود معرفی کنم، تا از شلاق طالبان نجات پیدا کنم. طالبان با شلاق‌ها بر زنان حمله می‌کردند و نمی‌گذاشتند کسی صدایش را بلند کند؛ چون از نظر آن‌ها شنیدن صدای زن نامحرم جایز نیست. تنها همان‌قدر اجازه داشتیم که به پرسش طالبان پاسخ بگوییم و بس. خوب به یاد دارم که طالب‌ها هنگام شلاق زدن به زن‌ها حتا اجازه‌ی گریه را نیز نمی‌دادند. زنان با این که از درد شلاق به خود می‌پیچیدند، ناچار بودند گریه‌های‌شان‌ را قورت بدهند. بنابراین، اگر گاهی صدایی بلند می‌شد، حمله‌های پی‌هم شلاق نیز شدت می‌یافت. زنان از زیر چادری‌های‌شان مویه می‌کردند و به گونه‌ای آه می‌کشیدند که گویا خرمنی از آتش و درد به جان‌شان افتاده باشد. طالب به من نزدیک‌تر می‌شد؛ اما هنوز دنبال کسی بودم که او را محرم خود معرفی کنم. ✳️اکنون که مدت‌ها از آن واقعه می‌گذرد، به طالبان و جنایت‌های آنان که می‌اندیشم، چشمانم تار می‌رود. پشت این همه جنایت‌ها، هزاران روایت ناگفته وجود دارد که فرصتی برای بازگوکردن آن پیش نیامده است. در میان هزاران روایت این‌چنینی، روایت‌ پیش رو از همان روایت‌هایی است که فرصت بازگو شدن پیدا کرده است. ✳️آن‌روزها خانم‌ها خیلی کم از خانه‌های‌شان بیرون می‌شدند؛ آن هم زنانی که مثل من ناچار بودند. همان‌گونه‌ که در درون ملی‌بس به دنبال محرم ساختگی می‌گشتم، چشمم به پیرمردی افتاد که کمی دورتر از من نشسته بود. دزدکی خودم را به طرفش کشاندم. چند ثانیه‌ای نگذشته بود که طالب از من پرسید: «محرمت کجاس، زن؟» دست پیرمرد را گرفتم و گفتم: «اینه محرمم، مولوی‌صاحب». طالب، دوباره پرسش اش را تکرار کرد. این بار مرد ریش سفید سرش را به سوی طالبان چرخاند و گفت: «همرای مه است، مولوی صاحب». وقتی که طالبان از ملی‌بس پایین شدند، نفس راحتی کشیدم. با این همه، معلوم نبود تا رسیدن به شمالی، چه مشکل‌ها و مصیبت‌های دیگری انتظار ما را می‌کشد. آخر‌دست خودم را با هزار سختی به شمالی رساندم؛ اما آن‌روز را هیچ‌گاه فراموش نمی‌توانم. حادثه‌ی آن روز کابوسی‌ است که هر بار طرف شمالی می‌روم، آیینه‌وار در برابرم می‌ایستد و جگرم را سوزن می‌زند. ✍به قلم شبنم نوری 12 سپتامبر 2020 @nofoz_shenasi
"شاید حدود 50 یا 60 گلوله روی بچه‌ها خالی کردند، بعد از قطع شدن صداها متوجه حرکتشان شدم یک لحظه چشمهایم را باز کردم و کفش یکی از آن‌ها را دیدم، لحظاتی بعد که صداها کاملا قطع شد، یک لحظه از جایم بلند شدم و از آنجا خارج شدم." روایتی کوتاه و دردناک از تنها باقیمانده دیپلماتهای ایرانی ای که توسط طالبان سلاخی شدند و مظلومانه به شهادت رسیدند. (الله مدد شاهسوند، تنها بازمانده دیپلماتهای ایرانی در کنسولگری کشورمان در مزار شریف) @nofoz_shenasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌چگونگی پیدایش طالبان: در ده اکتبر سال 1994 میلادی در اوج جنگ های داخلی افغانستان گروهی وارد منطقه سپین بولدک ولایت قندهار در جنوب افغانستان شدند و نام خود را «تحریک اسلامی طلبای کرام» نهادند. در میان سر دم داران طالبان اعرابی وهابی از عربستان سعودی وجود داشت. حمایت های مکرر و پنهان عربستان سعودی از به اصطلاح جهاد گران طالبان ادامه داشت. @nofoz_shenasi
📌پیشروی سریع طالبان بزودی مناطقی در جنوب افغانستان را که زیر تسلط دولت مجاهدین به رهبری برهان الدین ربانی بود اشغال نمودند آنها یک ماه و دو روز پس از اعلام موجودیت ولایت قندهار چهارمین ولایت مهم افغانستان را تصرف کردند. طالبان به پیشروی های خود ادامه می دادند و تعدادی از ولایات را بدون جنگ یکی پس از دیگری را اشغال می نمودند. در 26 سپتامبر 96 کابل با اندک درگیری ای به تصرف طالبان در آمد. @nofoz_shenasi
📌ورود به کابل آنان به محض ورود دکترمحمد نجیب‌الله احمدزی، رئیس جمهوری سابق افغانستان و برادرش شاهپور احمد زی را کشتند و جنازه هایشان‌ را در چهارراه آریانا در نزدیکی ارگ ریاست جمهوری افغانستان به نمایش گذاشتند. سپس به تدریج سه چهارم خاک افغانستان را متصرف شدند. شلاق زدن ، جداکردن سر از تن ، اعدام با آرپی چی و…نیز از انواع دیگر اعدام توسط این گروه بود . @nofoz_shenasi
📌امارت اسلامی طالبان سپس نام حکومت خود را امارت اسلامی افغانستان گذاشتند و تشکیلات خود را از طریق رادیو افغانستان اعلان نمودند. کشورهای پاکستان ، امارات متحده عربی و عربستان سعودی تنها سه کشوری بودند که طالبان را به رسمیت شناختند. @nofoz_shenasi
📌حلقه رهبری حلقه رهبری طالبان را کسانی تشکیل می داد که تعدادی از آنان هیچ گاه دیده نشدند و با رسانه صحبت نکردند و تصویری از آنان مشاهده نشده است. 👈🏻در مجموع رهبری طالبان در آن زمان را می توان به سه قسمت تقسیم کرد: 1 – طلاب = کسانیکه رهبری اصلی را به عهده داشتند (به زعامت ملا عمر) 2 – آنهائی که دیدی باز تر نسبت به قضایا داشنتد ( به رهبری ملا احسان الله) 3 – میانه روها که شمارشان کمتر بود و نقش عمده ای در قضایای بزرگ سیاسی نیز نداشتند ، زیرا شاید در صورت میانه روی منافعشان به خطر می افتاد . در مجموع افراد زیر حلقه رهبری طالبان را تشکیل می دادند. رهبر کل: ملامحمد عمر . اعضای شورای داخلی : ملا محمد ربانی / ملا احسان الله / ملا محمد / ملا عباس / ملا پاسانی . @nofoz_shenasi
‼️⁉️نگاه جمهوری اسلامی و رهبر معظم انقلاب به این گروهک تروریستی چیست؟! @nofoz_shenasi