eitaa logo
🚩سربازانقلاب| سیدفخرالدین موسوی
18.1هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
274 فایل
🚩 درگاهی برای معرفی #شبکه_نفوذ @fakher56 گروه متصل: https://eitaa.com/joinchat/1366360084C09602dbad0 کانالهای دیگرم: @mostanadsazam @parvandeha @roshana_media
مشاهده در ایتا
دانلود
⏰هیچکس نمیداند که چه شد! (با تأخیر چند روزه به مناسبت سالروز کوچ عاشقانه ی !!) حتی خودم هم نفهمیدم! چشم باز کردم و خودم را بالای جسدم یافتم! دیدن خودم، آن هم از بالا، جاذبه ای داشت که حتی نظیرش را در جت اسکی روز تاسوعا در سد لتیان هم نیافته بودم! لذتی که از این وضع داشتم را حتی با تفریح آن روز، یعنی روز عاشورا، روزی که با فاطی و یاسر و بقیه، که به لتیان آمده بودم هم، نمیتوانم مقایسه کنم. هیچکس نمی داند که چه شد! تنها چیزی که یادم می آید این بود که با محافظینم مثل همیشه راهی استخر شدم! از خدا پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد، تیم امنیتی و حفاظتی من را، حتی، امام و رهبری هم، نداشت! در خاطراتم حتما خوانده اید که نوشته بودم، وقتی خانه ام را به جماران منتقل کردند(بخاطر مسائل امنیتی) اول خیلی خوشحال شدم، ولی بعدا پشیمان شدم. حتما میپرسید که چرا؟! از بس صدای حسینیه جماران آزارم میداد (این مطالب را میتوانید در کتاب خاطرات هم مستندا بخوانید) یادم می آید هرجا که میخواستیم برویم تیم خفن امنیتی قبل ازمن آنجا حاضر می شد و شرایط آمدنم را محیا میکرد! اما نمیدانم که این گور به گور شده ها در آن روز موعود! در آن روز نحس، چه مرگشان شده بود! با هم وارد ورودی استخر شدیم! دربهای استخر را بستند و من تنها وارد آب شدم! دیگر نفهمیدم که چه شد! خودم را دیدم که در قسمت عمیق استخر لاکچری فرح بی جان ولی چون ماهی ای در تور افتاده، آرام و بیصدا با موج نرم آب ولرم استخر به این سو و آن سو میرفتم! حتما میدانید که شناگری قهار بودم! حتما شما هم باورتان نمیشد که در آب غرق شده باشم! فاطی و فازی معتقدند که مرا کشته اند! حتی فازی معتقد است که در بدن من اورانیم غنی شده کشف شده است! البته ای کاش که راست بگویند! برای خودم هم جالب است که بدانم که واقعا چه شد! چگونه من مُردم؟! تا جوابش را نیابم، وجدانم آرام نمیگیرد! گفتم وجدان! یادم آمد زیاد بدان معتقد نبودم! حتما یادتان هست به رهبری نامه نوشتم، آن هم بدون سلام!! عفت را هم حسابی پخته بودم که در مواقع حساس حرفهای حساس بزند! (اگه میرحسین رأی نیاورد بریزید توی خیابون!!) اسم عفت آمد، ناگهان یادم آمد که چقدر به او مدیونم! بگذریم چقدر حرف توی حرف شد! هیچکس نمیداند که چه شد! براستی من چگونه مُردم! از دکترم شنیدم که میگفت در آب سکته کرده و بعد مُردم! ولی خودم بیشتر با فازی و فاطی هم رأیم! دستهای پنهانی سعی در کشتن من داشتند! همیشه همین بوده! امیر کبیرها را باید در آب بکشند! البته زیاد هم بد نشد! چون من آب را خیلی دوست میداشتم! این را میتوانید از آبهای سد لتیان بپرسید!! آن روزی که همه برای عزاداری به دستجات و حسینیه ها میرفتند، من عادت داشتم بروم شنا! چه روزی بهتر از این روز و روز بعدش (عاشورا!!) (سند همه ی این درفشانیهام را در کتاب خاطراتم برای شما گذاشته ام) باز یادم می آید که تیم امنیتی من، تشخیص داد که منزلم را عوض کنند و در مجاورت حسینیه ی جماران، برایم جایی تدارک دیدند! در کتاب خاطراتم هم اینها را نوشته ام، که گفتم، از نظر امنیتی خوب شد که اینجا آمدیم ولی صدای حسینیه (عزاداریها و از این چیزها) مرا آزار می دهد! (متن دست نوشته ها و خاطراتم موجود است) به راستی من چگونه مُردم؟! هیچکس نمیداند که چه شد! امضاء: ماهیها نمیمیرند! از دریاچه به استخر کشیده میشوند!! @nofoz_shenasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت الله خزعلی: "من بمیرم و روی کارآمدن هاشمی را نبینم... هرکس مخالفت با آقای خمینی!! و آقای خامنه ای !! داشته باشد، مردود است، مردود است، مردود است.. تکلیف آقای هاشمی که معلوم است..." @NOFOZ_SHENASI
⏰هیچکس نمیداند که چه شد! (به مناسبت سالروز کوچ عاشقانه ی !!) حتی خودم هم نفهمیدم! چشم باز کردم و خودم را بالای جسدم یافتم! دیدن خودم، آن هم از بالا، جاذبه ای داشت که حتی نظیرش را در جت اسکی روز تاسوعا در سد لتیان هم نیافته بودم! لذتی که از این وضع داشتم را حتی با تفریح آن روز، یعنی روز عاشورا، روزی که با فاطی و یاسر و بقیه، که به لتیان آمده بودم هم، نمیتوانم مقایسه کنم. هیچکس نمی داند که چه شد! تنها چیزی که یادم می آید این بود که با محافظینم مثل همیشه راهی استخر شدم! از خدا پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد، تیم امنیتی و حفاظتی من را، حتی، امام و رهبری هم، نداشت! در خاطراتم حتما خوانده اید که نوشته بودم، وقتی خانه ام را به جماران منتقل کردند(بخاطر مسائل امنیتی) اول خیلی خوشحال شدم، ولی بعدا پشیمان شدم. حتما میپرسید که چرا؟! از بس صدای حسینیه جماران آزارم میداد (این مطالب را میتوانید در کتاب خاطرات هم مستندا بخوانید) یادم می آید هرجا که میخواستیم برویم تیم خفن امنیتی قبل ازمن آنجا حاضر می شد و شرایط آمدنم را محیا میکرد! اما نمیدانم که این گور به گور شده ها در آن روز موعود! در آن روز نحس، چه مرگشان شده بود! با هم وارد ورودی استخر شدیم! دربهای استخر را بستند و من تنها وارد آب شدم! دیگر نفهمیدم که چه شد! خودم را دیدم که در قسمت عمیق استخر لاکچری فرح بی جان ولی چون ماهی ای در تور افتاده، آرام و بیصدا با موج نرم آب ولرم استخر به این سو و آن سو میرفتم! حتما میدانید که شناگری قهار بودم! حتما شما هم باورتان نمیشد که در آب غرق شده باشم! فاطی و فازی معتقدند که مرا کشته اند! حتی فازی معتقد است که در بدن من اورانیم غنی شده کشف شده است! البته ای کاش که راست بگویند! برای خودم هم جالب است که بدانم که واقعا چه شد! چگونه من مُردم؟! تا جوابش را نیابم، وجدانم آرام نمیگیرد! گفتم وجدان! یادم آمد زیاد بدان معتقد نبودم! حتما یادتان هست به رهبری نامه نوشتم، آن هم بدون سلام!! عفت را هم حسابی پخته بودم که در مواقع حساس حرفهای حساس بزند! (اگه میرحسین رأی نیاورد بریزید توی خیابون!!) اسم عفت آمد، ناگهان یادم آمد که چقدر به او مدیونم! بگذریم چقدر حرف توی حرف شد! هیچکس نمیداند که چه شد! براستی من چگونه مُردم! از دکترم شنیدم که میگفت در آب سکته کرده و بعد مُردم! ولی خودم بیشتر با فازی و فاطی هم رأیم! دستهای پنهانی سعی در کشتن من داشتند! همیشه همین بوده! امیر کبیرها را باید در آب بکشند! البته زیاد هم بد نشد! چون من آب را خیلی دوست میداشتم! این را میتوانید از آبهای سد لتیان بپرسید!! آن روزی که همه برای عزاداری به دستجات و حسینیه ها میرفتند، من عادت داشتم بروم شنا! چه روزی بهتر از این روز و روز بعدش (عاشورا!!) (سند همه ی این درفشانیهام را در کتاب خاطراتم برای شما گذاشته ام) باز یادم می آید که تیم امنیتی من، تشخیص داد که منزلم را عوض کنند و در مجاورت حسینیه ی جماران، برایم جایی تدارک دیدند! در کتاب خاطراتم هم اینها را نوشته ام، که گفتم، از نظر امنیتی خوب شد که اینجا آمدیم ولی صدای حسینیه (عزاداریها و از این چیزها) مرا آزار می دهد! (متن دست نوشته ها و خاطراتم موجود است) به راستی من چگونه مُردم؟! هیچکس نمیداند که چه شد! امضاء: ماهیها نمیمیرند! از دریاچه به استخر کشیده میشوند!! ✍ @nofoz_shenassi
/2 در خاطرات سال ۷۵ خود به مرگ پسر حسن روحانی به خاطر شلیک یک گلوله اشاره می‌کند. در متن خاطره روز ۲ فروردین سال ۱۳۷۵ آمده است: «خبر رسید محمد روحانی، پسر دکتر نایب رییس مجلس و دبیر شورای عالی امنیت ملی در اثر حادثه‌ای فوت کرده است. با ایشان صحبت کردم. خیلی متاثر بود و گفت، دیشب در خانه با گلوله‌ای کشته شده است. ظواهر نشان می‌‎دهد که احتمالا در هنگام ور رفتن با اسلحه از دست خودش در رفته، ولی احتمالات دیگری هم مطرح است؛ در حال بررسی هستند. پیام تسلیتی برای پخش فرستادم.» @nofoz_shenasi
عرض سلام و احترام خدمت همه بزرگوارانی که مباحث را دنبال میکنند. با از خدمت گرامیان هستیم.... در این پرونده که در سه فصل تقدیم نگاه شما خواهد شد، زندگی سیاسی آقای را از ابتدا تا انتها مرور خواهیم کرد. @nofoz_shenasi
⏰هیچکس نمیداند که چه شد! (به مناسبت سالروز کوچ عاشقانه ی در استخر فرح!!) ♦️حتی خودم هم نفهمیدم! چشم باز کردم و خودم را بالای جسدم یافتم! مشاهده کردن خودم، آن هم از آن بالاها، جاذبه ای داشت که حتی نظیرش را در لذت جت اسکی آن روز، یعنی روز تاسوعا در سد لتیان هم نیافته بودم! لذتی که از این حالت داشتم را حتی با تفریح آن روز، یعنی روز عاشورا، روزی که با فاطی و یاسر و بقیه، که به لتیان آمده بودم هم، نمیتوانم مقایسه کنم. ♦️هیچکس نمی داند که چه شد! تنها چیزی که یادم می آید این بود که با محافظینم مثل همیشه راهی استخر شدم! از خدا پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد، تیم امنیتی و حفاظتی من را، حتی، امام و رهبری هم، نداشت! در خاطراتم حتما خوانده اید که نوشته بودم، وقتی خانه ام را به جماران منتقل کردند(بخاطر مسائل امنیتی) اول خیلی خوشحال شدم، ولی بعدا پشیمان شدم. حتما میپرسید که چرا؟! لنتی از بس صدای حسینیه جماران آزارم میداد. (این مطالب را آزادانه در کتاب خاطراتم نوشته ام میتوانید مستند همه اینها را در آنجا از زبان قلمم بخوانید)... اما فی الحال روحی سرگردان شده ام و فقط معتقدین به روح می‌فهمند که چه می‌گویم... حالا آیا شما به روح اعتقاد دارید؟! ♦️یادم می آید هرجا که میخواستیم برویم تیم خفن امنیتی قبل ازمن آنجا حاضر می شد و شرایط آمدنم را مهیا میکرد! اما نمیدانم که این گور به گور شده ها در آن روز موعود! در آن روز نحس، چه مرگشان شده بود! حتی با هم وارد ورودی استخر شدیم! دربهای استخر را که بستند، من تنها وارد آب شدم! دیگر نفهمیدم که چه شد! خودم را دیدم که در قسمت عمیق استخر لاکچری فرح، بی جان، ولی چون ماهی ای در تور افتاده، آرام و بیصدا با موج نرم آب ولرم استخر به این سو و آن سو میرفتم! حتما میدانید که شناگری قهار بودم! حتما شما هم باورتان نمیشد که در آب غرق شده باشم! فاطی و فازی معتقدند که مرا کشته اند! حتی فازی معتقد است که در بدن من اورانیم غنی شده کشف شده است! البته ای کاش که راست بگویند! برای خودم هم جالب است که بدانم که واقعا چه شد! چگونه من مُردم؟! تا جوابش را نیابم، وجدانم آرام نمیگیرد! گفتم وجدان! یادم آمد که زیاد بدان معتقد نبودم! حتی امام را هم عافیت طلب خوانده بودم از بس وجدان نداشتم، به راحتی بخودم اجازه میدادم به امام هم نامه بی سلام بنویسم و او را دنیا طلب معرفی کنم!! حتما یادتان هست به رهبری هم نامه نوشتم، آن هم بدون سلام!! عفت را هم حسابی پخته بودم که در مواقع حساس حرفهای حساس بزند! (اگه میرحسین رأی نیاورد بریزید توی خیابون!!) اسم عفت آمد، ناگهان یادم آمد که چقدر به او مدیونم! برای همین هم یک طبقه از موزه ام در شهر رفسنجان را که برای رو کم کنی موزه لوور هم که شده طوری ساختمش که خود فرانسه انگشت به دهان بماند، برای خدمات عفت اختصاص دادم. بگذریم چقدر حرف توی حرف شد! هیچکس نمیداند که چه شد! براستی من چگونه مُردم! از دکترم شنیدم که میگفت در آب سکته کرده و بعد مُردم! (زر مفت میزند!!) خودم بیشتر با فازی و فاطی هم رأیم که مرا کشته اند! از بس امیرکبیرها مظلوم‌ند و آب دوست!! دستهای پنهانی سعی در کشتن من داشتند! همیشه همین بوده! امیر کبیرها را باید در آب بکشند! البته زیاد هم بد نشد! چون من آب را خیلی دوست میداشتم! این را میتوانید از آبهای سد لتیان بپرسید!! آن روزی که همه برای عزاداری به دستجات و حسینیه ها میرفتند، من عادت داشتم بروم شنا! چه روزی بهتر از این روز و روز بعدش (عاشورا!!) به راستی من چگونه مُردم؟! هیچکس نمیداند که چه شد! امضاء: ماهیها نمیمیرند! از دریاچه به استخر کشیده میشوند!! ✍ 📚برداشتی از کتاب خاطرات هاشمی 💡کانال جامع نفوذشناسی_تبیین: 🆔@nofoz_shenasi👈عضو شوید
در حد یک سؤال از خودتون بپرسید دقیقا چه اتفاقی افتاده که (بخوانید صندوق جامع لابی صهیون) ، دلش به حال ما سوخته و بیش‌از 6 میلیارد دلار رو به ما داده؟! ↙️این همان صندوقی است که وقتی از آنها درخواست وام کرده بود، یکی از شروط دادن وام به ایران را صفر کردن نرخ رشد زاد و ولد قرار داده بودند. ‏| يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم | 💡شبکه نفوذ | سیدفخرالدین موسوی 🆔@nofoz_shenasi👈عضو شوید ♦️آرشیو پرونده ها (اینجا) https://eitaa.com/parvandeha
⏰هیچکس نمیداند که چه شد! (به مناسبت سالروز کوچ عاشقانه ی در استخر فرح!!) ♦️حتی خودم هم نفهمیدم! چشم باز کردم و خودم را بالای جسدم یافتم! مشاهده کردن خودم، آن هم از آن بالاها، جاذبه ای داشت که حتی نظیرش را در لذت جت اسکی آن روز، یعنی روز تاسوعا در سد لتیان هم نیافته بودم! لذتی که از این حالت داشتم را حتی با تفریح آن روز، یعنی روز عاشورا، روزی که با فاطی و یاسر و بقیه، که به لتیان آمده بودم هم، نمیتوانم مقایسه کنم. ♦️هیچکس نمی داند که چه شد! تنها چیزی که یادم می آید این بود که با محافظینم مثل همیشه راهی استخر شدم! از خدا پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد، تیم امنیتی و حفاظتی من را، حتی، امام و رهبری هم، نداشت! در خاطراتم حتما خوانده اید که نوشته بودم، وقتی خانه ام را به جماران منتقل کردند(بخاطر مسائل امنیتی) اول خیلی خوشحال شدم، ولی بعدا پشیمان شدم. حتما میپرسید که چرا؟! لنتی از بس صدای حسینیه جماران آزارم میداد. (این مطالب را آزادانه در کتاب خاطراتم نوشته ام میتوانید مستند همه اینها را در آنجا از زبان قلمم بخوانید)... اما فی الحال روحی سرگردان شده ام و فقط معتقدین به روح می‌فهمند که چه می‌گویم... حالا آیا شما به روح اعتقاد دارید؟! ♦️یادم می آید هرجا که میخواستیم برویم تیم خفن امنیتی قبل ازمن آنجا حاضر می شد و شرایط آمدنم را مهیا میکرد! اما نمیدانم که این گور به گور شده ها در آن روز موعود! در آن روز نحس، چه مرگشان شده بود! حتی با هم وارد ورودی استخر شدیم! دربهای استخر را که بستند، من تنها وارد آب شدم! دیگر نفهمیدم که چه شد! خودم را دیدم که در قسمت عمیق استخر لاکچری فرح، بی جان، ولی چون ماهی ای در تور افتاده، آرام و بیصدا با موج نرم آب ولرم استخر به این سو و آن سو میرفتم! حتما میدانید که شناگری قهار بودم! حتما شما هم باورتان نمیشد که در آب غرق شده باشم! فاطی و فازی معتقدند که مرا کشته اند! حتی فازی معتقد است که در بدن من اورانیم غنی شده کشف شده است! البته ای کاش که راست بگویند! برای خودم هم جالب است که بدانم که واقعا چه شد! چگونه من مُردم؟! تا جوابش را نیابم، وجدانم آرام نمیگیرد! گفتم وجدان! یادم آمد که زیاد بدان معتقد نبودم! حتی امام را هم عافیت طلب خوانده بودم از بس وجدان نداشتم، به راحتی بخودم اجازه میدادم به امام هم نامه بی سلام بنویسم و او را دنیا طلب معرفی کنم!! حتما یادتان هست به رهبری هم نامه نوشتم، آن هم بدون سلام!! عفت را هم حسابی پخته بودم که در مواقع حساس حرفهای حساس بزند! (اگه میرحسین رأی نیاورد بریزید توی خیابون!!) اسم عفت آمد، ناگهان یادم آمد که چقدر به او مدیونم! برای همین هم یک طبقه از موزه ام در شهر رفسنجان را که برای رو کم کنی موزه لوور هم که شده طوری ساختمش که خود فرانسه انگشت به دهان بماند، برای خدمات عفت اختصاص دادم. بگذریم چقدر حرف توی حرف شد! هیچکس نمیداند که چه شد! براستی من چگونه مُردم! از دکترم شنیدم که میگفت در آب سکته کرده و بعد مُردم! (زر مفت میزند!!) خودم بیشتر با فازی و فاطی هم رأیم که مرا کشته اند! از بس امیرکبیرها مظلوم‌ند و آب دوست!! دستهای پنهانی سعی در کشتن من داشتند! همیشه همین بوده! امیر کبیرها را باید در آب بکشند! البته زیاد هم بد نشد! چون من آب را خیلی دوست میداشتم! این را میتوانید از آبهای سد لتیان بپرسید!! آن روزی که همه برای عزاداری به دستجات و حسینیه ها میرفتند، من عادت داشتم بروم شنا! چه روزی بهتر از این روز و روز بعدش (عاشورا!!) به راستی من چگونه مُردم؟! هیچکس نمیداند که چه شد! امضاء: ماهیها نمیمیرند! از دریاچه به استخر کشیده میشوند!! ✍ 📚برداشتی از کتاب خاطرات هاشمی 💡کانال جامع نفوذشناسی_تبیین: 🆔@nofoz_shenasi👈عضو شوید