امروز مادر گفت دوست دارد هم واسه فرجه های امتحانات، هم بعد ترم به خانه بروم..و بعد حرفش را با اما و اگر منطقی عوض کرد که من غیبت هایم زیاد میشود..
دلم میخواست همان لحظه قید ادامه جمله را بزنم و ساک و وسایل به دست به کرمان روم..یعنی چه؟آدم بچه بیاورد و بچه پرو پرو پاشد برود دیار دیگر پی درس خواندن؟ پس منِ مادر چه؟(اعتقاد(احساس؟) واقعیم)خاکبرسر من..
امروز من علائمی از مورد دوست داشته شدن توسط آتنا دوست خوابگاهی ام ملاحظه نمودم و از این بابت خداراشکر کردم..(میخواهم بعدا به این فکر نمایم که تشکر فرد از خدا بابت دوست داشتنی بودن از نظر بنده های آن خدا در چه احساسی ریشه دارد،فعلا فقط تشکر میکنیم)
امروز من پس از تلاش های بسیار برای نیانداختن مسئولیت تصمیم گیری ام گردن کائنات(با اجتناب از تصمیم گیری)خدا(با استخاره آنلاین)و بابا(توسط تماس تلفنی)دفترم را باز کردم و با تلاشی طاقت فرسا مزایا و معایب تصمیم مدنظرم را نوشتم،کاری بس سخت و طاقت فرسا بود،درین حین از افرادی چون:راه آهن تهران،سال بالایی ها،آتنا کمک گرفتم من همچنین برای به دست آوردن اطلاعات کافی با ایجاد نظرسنجی و فرستادن آن در گروه کلاسی سعی در گرفتن تصمیم داشتم اما با گذشت زمان و رفتن من به امام زاده صالح به ناگاه تمام تلاش هایم با یک اتفاق هدر رفت، من به سمت خادم آنجا رفتم و از آنها برای گرفتن استخاره کمک خواستم...
پیش به سوی گردن گیری بیشتر و فراتر از بیشتر
#نهبهاستفادهابزاریازقران
امروز منِ "به جزئیات اتفاقات روزمره توجه نکن" موفقیت هایی در تلاش هایم برای رفع این رذیلهی رفتاری به دست آوردم..به عنوان مثال:
به شارژ گوشی ام قبل خاموش شدن دقت نمودم،به ایستگاه مترویی که در آنم دقت نمودم،به اینکه گردنبندم را کجا میگذارم دقت نمودم
برای شروع خوب است،پیش به سوی دقت های بیشتر و فراتر از آن..
خدایا باشه من سعی میکنم زحمت ها، مسئولیت ها، بار ذهنی، «بلند پرواز بودن» رو قبول کنم ولی تو حساب من و جدا از آدمایی که چون از حال لذت نمیبرن و به آینده دل میبندن؛ حساب کن. باش؟
و همینطور جدا از آدمایی که زندگیشون بناست رو ترساشون و همینطور آدمایی که زندگیشون بنا رو ری اکشن مردمه
و کلا حسابمو جدا از آدمایی که برای "موفقیت" تلاش میکنن نه برای در اونحیطه موفق شدن حساب کن..
ولی میدونم..نمیشه که من رو از جماعت تنبلان و بی انگیزگان حساب نکنی..
توی این وضعیتم که دلم میخواد یهو از همه گروه ها لف بدم همه اپارو حذف کنم گوشیمو ریست کنم کلا،موهامو بتراشم و...
به شکل عجیب غریبی رو مخ خودمم،و راه فراری نمی یابم..
لایمکن الفرار من حکومتی؟