eitaa logo
نقطه.
119 دنبال‌کننده
94 عکس
19 ویدیو
1 فایل
از جماعت نقطویان گاهی اوقات ویرگول قوم و خویش علامت سوال اگر کاری داشتی: @injanebb
مشاهده در ایتا
دانلود
کلا نوشتن باعث میشود انسان با کیفیت زندگی کند
خب افکاری که امروز در سر من تکرار میشد از این قرار بود که:
انسان های دارای ارتباط اجتماعی وسیع میتوانند همانقدر ترسناک باشند که انسان های ارتباط اجتماعی ضعیف‌ ترسناک اند. اینجا منظورم از ارتباط اجتماعی توانایی ارتباط عمیق دوستانه است..
اتنا توصیفاتش عالی است البته وقتی میگوید "ذهنم را خاکستر گرفته و دلم میخواهد کسی ذهنم را فوت کند"به این معنی نیست که دارد وصف می‌کند و موصوف صفتی وجود دارد..خیر..خودِ خودِ خاکستر.. یا وقتی میگوید بعد کابوس کمرش شکسته واقعا کمر او شکسته.. واییی..یعنی لحنش بگونه ای است که مخاطب چیزی غیر از این را برداشت نمیکند..
امروز از بچه ها پرسیدم شما چه زمانی متوجه میشوید باید چیزی را تغییر دهید؟ زمانی که پرسیدم تنها به این فکر کردم که چه مقدار از اتفاقات زندگی من باید به دیده امتحان نگریسته شود و من باید از حذف صورت مسئله اجتناب کنم و سعی کنم مشکل را نه تغییر که هضم کنم؛ولی حال که به آن فکر میکنم سوال برایم ابعاد دیگری پیدا کرده.. شما چه زمانی تصمیم می‌گیرید چیزی را تغییر بدید؟
امروز برای بار انم برایم اثبات شد جهان با انسان حرف میزند..قبلا این موضوع را تحت عنوان "نشانه" از زبان دیگران شنیده بودم و در غالب اوقات تجربه ان ها را به عامل روانی تلقین و نوعی سوگیری تایید و شاید تلاشی مذبوحانه (این واژه را تازه بلد شدم به نظرم خیلی باحال است)برای بشرِ «در‌به‌در به دنبال معنا» تقلیل داده بودم ولی حال متوجه شدم ،که انسان(ضمیر هوشیار و ناهوشیارش) به هرچیزی رو کند آن چیز هم به انسان رو میکند.. به معنای واقعی کلمه رو..
خب بس است..شب بخیر
، خوشا آن دم که در تو گُمم!
خب امروز:
امروز من بعد از تلاش های مختلف برای ایجاد تعلق خاطر نسبت به تصمیم های زندگی ام با پشیمانی عواقب تصمیمم را پذیرفتم و سعی در ارزشمند دانستن این تجربه کردم نه از آن جهت که من را در تصمیم گیری های بعدی کمک خواهد کرد(و نه صرفا به گونه‌ای که ادیسون به شکست هایش مینگریست که:من ۹۹۹روش بلد شده ام که از آن لامپ اختراع نمیشود(این جمله را معاونمان سال ششم ابتدایی بهمان گفت.تاثیر کلام را مینگرید؟من هنوز جمله اش را به یاد دارم)) بلکه از آن جهت که تصمیم، تصمیم من است و من باید حس ارزشمندی که نسبت به خود دارم(ندارم)را به تصمیم هایم تسری دهم..صرف تصمیم ها چه خوب چه بد..و آن ها را ارزشمند بدانم..در نتیجه از ایده نرفتن به بازار حمایت کردم و آن را ارزشمند پنداشتم(؟) قبلا در این خصوص گفته بودم ولی با یک بار گفتنش اهمیتش برایم مشخص نمیشود اصلا میخواهم صفحه ای در بولت ژورنالم به تصمیم هایم اختصاص دهم وبنویسم از تصمیم هایی که مودی بودنم و سایر عوامل بیرونی تعلقی که بهشان دارم را از یادم نبرده و من با گردنی به پهنای کوه ها مسئولیتشان را پذیرفته ام و تسری داده ام حس ارزشمندی‌ام را به ان ها..
حنانه پس از کنش های انی که دارد جوری از خودش تعجب میکند که انگار خودش را در ان لحظه از بیرون میبیند بگذارید منظورم را توضیح دهم کنش های آنی من که گاها بسیار عجیب اند هیچ گاه من را مثل آن متعجب نمیکند دیوانه بودن در یک تعریف کلی و مبهم شاید میتواند جواب ذهنی من به کنش های انی عجیبم باشد ،که مثل حنانه تعجب نمیکنم..شاید برای حنانه مبهم بودن مسائل پذیرفته شده نیست..و شاید این مربوط به s بودنش باشد..(تست mbti) از این نوع نگاهشان به خود و مسائل خوشم می‌آید خیلی چیزها اینگونه زیر سوال میروند،باز کردن مفاهیم مبهم هرچند از رازآلود بودنشان بکاهد ولی تلاش ذهنی خوبی است..
امروز به این فکر میکردم که در این کره ای که غم بر ساکنانش سیطره ای دهشتناک دارد،آدمی اگر نتواند غمی از دل کسی بر دارد به چه درد میخورد؟