جواد+مقدم-+فضه+واست+بمیره+که-+فاطمیه.mp3
6.27M
فضه واست بمیره... 😭💔
#کربلاییجوادمقدم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زهرا...
انا علی ...😔😭
یا امیر المومنین....
چقدر این کلیپ غم داره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚#هرروزساعت۳
❤️#وقتعاشقی🙏
💚#ســــلاماربـــــابـــــم 😔✋
❤️💫#یاحسیــنبــنعلـی
💚 #آقــاســلام✋💚
❤️💫بازم زائرت نیستم از دور سلام
💚💫الْسَلٰامُعَلَیْکَیٰاابٰاعَبْدالّلهالْحُسَین (ع)
❤️💫#أَلسَّلامُعَلىساکِنِکَرْبَلآءَ🕌
💚ســلام بــر سـاکـنِ کـربـلاء
#امامحسین✨
#امامزمان✨
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْر✨
ঊঊঊ🌺🍃ঊঊঊ
═❁°#یاحسیـــــــــن❁✧═
ঊঊঊ🍃🌺ঊঈঊ
💚#أَلسَّلامُعَلىساکِنِکَرْبَلآءَ🕌
#انتشارباذکرصلوات
#الـــــتــــمــــاسدعــــــا🤲
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚
قسمت ۳۱
🚥 آرام به طرف من می آمد
🚥 پایش را ، روی سینه من گذاشت
🚥 و چاقویش را ، به سمت من پایین می آورد
🚥 ناگهان محافظم علی سر رسید
🚥 و دست او را گرفت .
🚥 چاقو را از دستش در آورد
🚥 و او را به طرف دیوار هل داد .
🚥 با هم درگیر شدند .
🚥 بعد از چند لحظه ،
🚥 چند نفر دیگر ، به کمک آن مرد عرب آمدند
🚥 و ما مجبور شدیم فرار کنیم
🚥 ناگهان درب یکی از خانه ها باز شد
🚥 و حدود ده نفر از آنجا بیرون آمدند
🚥 کمی ایستادند و به ما نگاه کردند .
🚥 ناگهان همه با هم ، به طرف ما دویدند
🚥 من خیلی ترسیده بودم
🚥 نه از پشت راه فرار داشتیم نه از جلو
🚥 آن ده نفر به ما رسیدند و ایستادند
🚥 آن عقبی ها هم رسیدند
🚥 از خدا کمک خواستم و شهادتین گفتم
🚥 ناگهان یکی از آن ده نفر ،
🚥 جلو آمد و گفت : شما حالتون خوبه
🚥 گفتم : بله
🚥 یک نفر از همان خانه ،
🚥 سرش را بیرون آورد و داد زد :
🍎 بیایید اینجا ، بیایید داخل
🚥 آرام و با ترس ، به آن ده نفر نگاه می کردم
🚥 و از وسطشان عبور کردیم
🚥 داخل آن خانه شدیم
🚥 آن ده نفر ، با آن تبهکاران درگیر شدند
🚥 بعد از یک ساعت ،
🚥 آنها را دست بسته ، داخل خانه کردند
🚥 و آنها را در یک اتاق ، زندانی کردند
🚥 سپس یک آقای دیگر ، با لباس عربی وارد شد
🚥 صورتش را ، با چفیه قرمز مخفی کرده بود
🚥 چفیه را برداشت و سلام کرد
🚥 ناگهان دیدم علی ذوق زده شد
🚥 و با خوشحالی او را بغل کرد .
💥 ادامه دارد ...
✍ نویسنده : حامد طرفی