یادے از یڪ حماسه ساز...🌙
شهیدمحمدهادی(افشین) استوار🌷
تاریخ تولد: ۱۵ / ۵ / ۱۳۴۹
تاریخ شهادت: ۲۳ / ۳ / ۱۳۶۷
محل تولد: فارس/ فسا،میانده
محل شهادت: شلمچه
*🌷راوی← ۱۴ سال سن داشت پس از شروع جنگ دیگر نمی توانست در سر کلاس درس آرام بگیرد🥀او پس از پایان دوره راهنمایی عزم رفتن به جبهه ها کرد🕊️ اما به دلیل کم سن و سال بودن ، مانع از رفتن او شدند،🥀 او ناچار شد شناسنامه اش را دستکاری کند🪄اما باز هم مسئولین متوجه شده و مانع از رفتن او شدند🥀تا اینکه یک روز که دوستانش عازم جبهه بودند🌙و او ایستاده و با حسرت به آنها نگاه می کرد🥀در یک فرصتی مناسب(: خودش را در زیر چادر تدارکات که با یک لنکروز به جبهه میرفت پنهان کرد⚡️و اینگونه خود را به جبهه ها رساند، او مدت 4 سال را در میادین نبرد گذراند،🍂برای گردان فجر مثل آچار فرانسه بود و همه کار را انجام میداد🔧به همین دلیل مورد علاقه دوستان و همینطور سردار شهید جاویدی قرار گرفته بود🍃او در این مدت 4 مرتبه مجروح گردید🥀ولی با غیرتی که داشت در هر 4 بار به مرخصی نیامد💫و از بیمارستان مستقیم به جبهه ها برگشت،🌙 عاقبت در شلمچه به اثر اصابت تیر مستقیم دشمن💥 در سن ۱۸ سالگی به شهادت رسید،🕊️ آرزو داشت پیکرش برنگردد🌙 پیکر مطهرش پیدا نشد و به مدت 9 سال مفقود بود🥀و پس از 9 سال در عملیات تفحص پیدا شد💫 و به وطن بازگشت*🕊️🕋
شهادت: ۲۳ خرداد ۱۳۶۷
#شهید_محمدهادی_استوار
#شادی_روح_پاکش_صلوات 💙🌷
عنایتـــ امام حسین علیهالسلام🌙
🌷شهید حاج شیرعلی سلطانی
تاریخ تولد: ۱۳۲۷
تاریخ شهادت: ۲ / ۱ / ۱۳۶۱
محل تولد: شیراز،محلهکوشک قوامی
محل شهادت: منطقه شوش
*🌷راوی ← حاج شیرعلی ذاکر اهل بیت (ع) بود در عملیاتی موج انفجار مجروحش كرد💥تمام بدنش از كار افتاده بود🥀وقتی شهدا را جمع میكنند او را هم در پلاستیک میپیچند🌙اما او هنوز زنده بود ، حاجی صداها را میشنید اما نمیتوانست حرف بزند یا حركتی كند🥀در آن حال به امام حسین(ع) متوسل میشود 🌙به آقایش میگوید، من با تو عهد بستهام بدون سَر شهید شوم🥀پس شرمندهام نكن🥀وقتی برای بُردن شهدا به سردخانه رفتند🌙دیدند كیسهای كه شهید سلطانی در آن پیچیده شده عرق كرده است💫 كیسه را باز میكنند میبینند حاجی هنوز زنده است‼️فورا اكسیژن وصل میكنند و به بیمارستان منتقلش میكنند، و در نهایت ایشان زنده ماند.🌙همسرشهید← چهلم شهید دستغیب بود💫 دیدیم تلفن زنگ میخورد📞حاجی جواب داد. گروه منافقین بودند که گفتند: دستغیب را كشتیم حال نوبت توست‼️حاجی به او میگوید: آنچه خدا بخواهد همان میشود🕊️سردار میدانست كه مولایش شرمنده اش نخواهد كرد، و عاقبت آقا ابا عبدالله الحسین او را به آرزویش رساند🥀شهید حاج شیرعلی سلطانی در عملیات فتح المبین خمپارهای سرش را از تنش جدا کرد🥀پیكر بی سرش در قبر کوچکی كه با دستان خودش در كتابخانه مسجد المهدی (عج) آماده كرده بود🌙به خاک سپردند*🕊️🕋
سردار بی سر
#شهید_حاج_شیرعلی_سلطانی
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
شهید نو عروس ۱۷ شهریور🌙
🌷شهیده محبوبه دانش آشتیانی
تاریخ تولد: ۲ / ۱۱ / ۱۳۴۰
تاریخ شهادت: ۱۷ / ۶ / ۱۳۵۷
محلتولد:تهران
محل شهادت:تهران،کُشتار جمعه خونین
🌷راوی← اول محبوبه شهید شد، چند سال بعد نامزدش (شهید حسن اجارهدار) و بعد پدر بزرگوارش (شهید غلامرضا دانش) که در حادثه 7 تیرماه سال ۱۳۶۰ به شهادت رسیدند. شهادت در دودمان آشتیانی با محبوبه شروع شد🌙محبوبه متولد تهران بود که با آغاز حرکتهای انقلابی علیه حکومت پهلوی به جمع انقلابیون پیوست.🌱روزی همه به طرف خیابان کوکاکولا میرفتند. مردها به محبوبه گفته بودند: «شما برو اینجا نمان.»🥀محبوبه به آنها جواب داده بود:«اگر کار درستی است که زن و مرد ندارد. اگر کار غلطی است که شما هم نباید بروید.»💫جملههای بالا بخشی از آخرین لحظههای زندگی محبوبه است.🕊بخشی از موارد زندگی او شاملِ : شرکت مستمر در راهپیمایی ها،پخش اعلامیه،دیوار نویسی،مطالعه قرآن،نهجالبلاغه،صحیفه سجادیه، آثار دکتر شریعتی،شهید مطهری و رساله امام خمینی (ره) بود.🌙درباره ماجرای ۱۷ شهریور آنچه که از روایت تاریخ پنهان مانده فعالیت چشمگیر زنان در تظاهرات علیه شاه بوده است💥به طوریکه حتی بانوان زودتر از مردان به تظاهرات آمده و آنها را تشویق به مشارکت در راهپیمایی میکردند.💫محبوبه شهید نو عروسی که ۱۷ سال داشت و در جمعه خونین 17 شهریور در اوج راهپیمایی به دست یکی از ماموران شاه، او را با گلوله هدف گرفتند💥و به شهادت رساندند🕊او در خون خود غلتید تا حضورش مطلع صادقی بر حضور زن مسلمان ایرانی در عرصه های نبرد حق و باطل باشد🕊🕋
#شهیده_محبوبه_دانش_آشتیانی
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
۱۴ ماه و ۱۵ روز اسارت🥀
🌷شهید فریدون احمدی
تاریخ تولد: ۱۳ / ۱۲ / ۱۳۵۵
تاریخ شهادت: ۱۵ / ۱۱ / ۱۳۹۵
محل تولد: کرمانشاه
محل شهادت: سوریه
*🌷فرزندشهید← عملیات خان طومان با اینکه مربوط به گردان بابا نمیشد اما او و همرزمش رفتند برای کمک🕊در جریان همین کمک رسانی بود که توسط نیروهای گروهک تروریستی فیلق الشام،غافلگیر و اسیر میشوند🥀تروریست ها آنها را در مکانی که یک و نیم متر فضا داشته قرار میدهند🥀به طوری که یکی ایستاده و یکی دیگر خوابیده استراحت میکردند🥀و تنها در ساعت هایی که آفتاب خیلی داغ بود از این اتاقک بیرون می آوردند و چندساعت زیر آفتاب داغ سوریه نگهشان میداشتند.🥀روز اول اسارت با قنداق اسلحه به کمر همرزم پدر زدند و او را مجروح کردند🥀و بعد از آن هم به فَک پدر می زنند او را هم زخمی میکنند🥀روزهای خیلی سختی را گذراندیم🥀در این مدت به مادربزرگم آنقدر فشار عصبی وارد شد که توانایی راه رفتن را از دست داد و پدربزرگم آلزایمر گرفت.🥀مادر و خواهرهایم شب و روز کارشان گریه بود🥀شنیدن خبر اسارت از شهادت خیلی سخت تر است🥀اسارت هر لحظه اش چشم انتظاریست🍂ما مدام منتظر بودیم یک خبری از بابا به ما برسد🍂 ۱۴ ماه و ۱۵ روز اسیر بود🥀و بعد او را شهید کرده بودند🕊️چهار ماه بعد از شهادت ایشان بالاخره تبادل به نتیجه میرسد و آنها پیکر بابا را تحویل نیروهای ایرانی میدهند💫اما چون زیر شکنجه شهید شده بود شناساییاش خیلی سخت بود🥀بینی اش شکسته بود، سرش و دست ها شکسته بودند🥀آخرش هم با دو گلوله💥که یکی به قفسه سینه🥀و یکی به قلبش خورده بود🥀او را شهید کرده بودند*🕊️🕋
#شهید_حاج_فریدون_احمدی
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
پدرِ موشکیِ ایران...🕊️
🌷شهید حسن طهرانی مقدم
تاریخ تولد: ۶ / ۸ / ۱۳۳۸
تاریخ شهادت: ۲۱ / ۸ / ۱۳۹۰
محل تولد: تهران
محل شهادت: ملارد تهران
*🌷فرمانده موشکی بود🚀 اصلاً موشک عشقش بود، هر جا موشک بود، ایشان را میتوانستی پیدا کنی🌙همیشه میگفت باید بدنی قوی داشته باشیم. چون وقتی میخواهید یک کابل موشک را بالا بکشید، اگر توان نداشته باشید، مهره ها بلافاصله جابجا می شوند⚡️چه بسا خیلی ها هم مهرههایشان جابهجا شد و زانودرد گرفتند🥀راوی← رفته بودیم برای بازدید از موشک های فوق پیشرفته ی روسی🚀 حسن رو کرد به کارشناس روسی و گفت: اگه میشه فن آوری این موشک رو در اختیار ما قرار بدید!⚡️ژنرال ها و کارشناسان روسی خندیدند و گفتند: امکان نداره این فن آوری فقط در اختیار کشور ماست.‼️حسن خیلی جدی و محکم گفت: ولی ما خودمون این موشک رو می سازیم"‼️و دوباره صدای خنده ی اونا بلند شد...(: وقتی برگشتیم ایران،خیلی تلاش کردیم نمونشو بسازیم،ولی نشد🥀حسن رفت مشهد و به امام رضا(ع) متوسل شد🌙وقتی برگشت، دست به کار شدیم و موشک رو ساختیم که به مراتب از مدل روسی،بهتر و پیشرفته تر بود.🚀اگر امروز در بحث فناوری موشکی ، جمهوری اسلامی ایران حرفی برای گفتن دارد ، برمیگردد به همین روحیه خودباوری که در وجود حاج حسن و یاران عزیزش تجلی داشت..🌙 به گونه ای که اکنون جمهوری اسلامی جزو قدرت های اول موشکی در جهان به حساب میآید..»🚀 ۲۱ آبان ماه ۱۳۹۰ صدای مهیبی در تهران به لرزه در آمد💥و مغز متفکر ایران به همراه یارانش بر اثر انفجار زاغه مهمات💥به شهادت رسید*🕊️🕋
سرلشکر پاسدار
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
شهیدے که حاج قاسم میگفت خدایا هر چه زودتر مرا به او ملحق کن
🌷شهید حاج احمد کاظمی
تاریخ تولد: ۱۳۳۸
تاریخ شهادت: ۱۹ / ۱۰ / ۱۳۸۴
محل تولد: نجف آباد اصفهان
محل شهادت: ارومیه
*🌷راوی← یکروز پسرش رو آورده بود محلِ کار. از صبح که اومد، خودش رفت جلسه و محمد مهدی رو گذاشت پیشِ ما ،🌱پذیراییِ جلسه که تموم شد، مقداری موز اضافه اومد.یکی از موزها رو دادم به محمدمهدی..⚡️نمیدانم حاج احمد برای چهکاری من رو احضار کرد.❗️ وقتی رفتم داخل اتاق، محمدمهدی هم پشت سرم اومد.حاج احمد تا پسرش رو دید برافروخته شد،طوری که تا حالا اینقدر عصبانی ندیده بودمش.⚡️با صدای بلند گفت:کی به شما گفته به پسرم موز بدین؟ گفتم:حاجی این بچه از صبح تا حالا هیچی نخورده، یه موز از سهم خودم بهش دادم،🌱نذاشت صحبتم تموم بشه. دست کرد توی جیبش، بهم پول داد و گفت: همین الان میری یک کیلو موز میخری و میذاری جای یه دونه موزی که پسرم خورده..»🌙راوی← حاج احمد نیمه شب برای سرکشی وارد پادگان شد ،سربازی را دید که سر پست خوابش برده.🥀 پتو رویش انداخت و تا آخر پست خودش جای سرباز،نگهبانی داد.با درجه سرداری..🌙حاج قاسم میگفت: دلم میخواد همه عمرم را بدهم ، من یک بار دیگه صداشو بشنوَم..🥀میگفت: از خدا میخواهم که من را هرچه سریعتر به اون "شهید حاج احمد کاظمی" ملحق کند🥀و به او اگر بنویسم این را خواهم نوشت: مرا ببر..»🕊 ایشان در ۱۹ دی ماه ۱۳۸۴ در سانحه هوایی سقوط هواپیمای داسو فالکن ۲۰✈️ به علت از کار افتادن دستی موتور🥀با شماری از فرماندهان نیروی زمینی سپاه به شهادت رسید*🕊️🕋
#سردار_شهید_حاج_احمد_کاظمی
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
محافظ حاج قاسم🕊️
🌷سرگرد شهید هادی طارمی
تاریخ تولد: ۱۳۵۸
تاریخ شهادت: ۱۳ / ۱۰ / ۱۳۹۸
محل تولد: قمچ آباد، ابهر، زنجان
محل دفن: تهران
محل شهادت: بغداد
🌷لحظه شهادت شهید هادی طارمی ، هم محلی ها همه زیر لب میگفتند: بچه محل ما ، همان جوان محجوب و خوش رویی که بی سر و صدا میآمد و میرفت، محافظ حااج قاسم بود ؟؟؟⁉️مگر میشود؟؟ مگر میشود او که با سردار حشر و نشر داشت اینقدر خاکی و بی ادعا و متواضع باشد؟؟ کاش زودتر او را شناخته بودیم....🥀همه انگشت به دهان مانده بودند، او آنقدر مهربان و گمنام بود که خیلیها بعد از شهادتش فهمیدند که محافظ سردار بوده،🌙خانهاش را ببینید که چقدر معمولی و ساده است..همه دوستانش جا خورده بودند که او محافظ حاجی بود و نمیدانستند.🌱هادی همیشه میگفت : من خودم را فدای حاج قاسم میکنم و نمیگذارم حتی یک ترکش سمت او بیاید"⚡️همه دنیایش سردار بود و تا آخر یار وفادارش ماند...🥀مادرشهید← هادی عادت داشت که من را هر وقت میدید دست یا پای مرا میبوسید و به ما خیلی احترام میگذاشت🌙جگرم سوخت ولی خداروشکر که عاقبت بخیر شد🕊️او سالها در تیم حفاظتی حاج قاسم حضور داشت💫هادی برادر شهید بود، یکی از برادرانش شهید جواد طارمی در عملیات خیبر بعد از ۱۱ سال پیکرش به وطن بازگشت🕊پسرم برای حاجی اندازه چندین نیرو بود⚡️و با او بسیار مأنوس شده بود. سردار همیشه به هادی میگفت که من و هادی با هم شهید خواهیم شد🌙و عاقبت هم در کنار او آسمانی شد*🕊️🕋
سرگرد پاسدار
#شهید_هادی_طارمی
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
انتظار شهادت
🌷شهید حشمتالله مهرابی
تاریخ تولد: ۴ / ۶ / ۱۳۴۲
تاریخ شهادت: ۱۹ / ۱۱ / ۱۳۶۱
محل تولد: مشهد
محل شهادت: دشت عباس
محل دفن: شهر کوشک اصفهان
🔹پدرش بازنشسته ارتش بود ، تا پایان دوره راهنمایی درس خواند و به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت،
🔹حشمتالله از سال ۱۳۶۰ که عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شده بود، محافظ بیت رهبری بود. در این مدت بشدت نگران این بود که نکنه جنگ تمام بشه و من شهید نشم. پدر و مادرش تعجب کرده بودند که با این سن و سالش چطور له له میزنه برا شهادت. این نگرانی ادامه داشت تا شبی خواب برادر شهیدش رحمت الله را میبیند که با یک اسب سفید بالدار روی تپهای ایستاده و می گوید: ما منتظر تو هستیم.
🔹ایشان در سن ۱۹ ساگی در تاریخ ۱۹ بهمن ماه ۱۳۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی در دهلران بر اثر اصابت گلوله توسط نیروهای بعثی به شهادت رسید و به برادر شهیدش پیوست🕊
#شهید_حشمتالله_مهرابی
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
روایت عجیبِ شهیدے که پیکرش پس از سالها با توسل به امام زمان(عج) پیدا شد
🌷شهید مهدی منتظر قائم
*🌷نیمه شعبان 1369 بود گروه تفحص پس از ۶ روز تلاش در روز هفتم به امام زمان(عج) متوسل شدند🌱گفتیم: امروز به یاد امام زمان(عج) به دنبال پیکرهای شهدا میگردیم اما فایده نداشت خیلی جستوجو کردیم.🥀با خود گفتم: یا امام زمان(عج) یعنی میشود بینتیجه برنگردیم!🥀در همین حین چهار پنج شقایق را دیدم که برخلاف شقایقها که تک تک میرویند،دستهای در یک جا روئیدهاند🌱گفتم حالا که دستمان خالیست شقایقها را میچینم، شقایقها را که کندم،دیدم روی پیشانی یک شهید روئیدهاند❗️فریاد یا حسین (ع) یا مهدی(عج) یا زهرایم(س) بلند شد.⚡️بچه ها همه به سمت من آمدند نمیتوانم حال و هوای آن لحظه را برایتان تعریف کنم. اشک پـهنای صورتم را گرفته بود.🥀با بچه ها آرام خاک های روی پیکر شهید را کنار میزدیم. و پشت سرهم صلوات نثار روحش می کردیم.🌙پیکر مطهر شهید را کامل از زیر خاک بیرون آوردیم.بر استخوان های این شهید بوسه زدیم دلهره داشتیم که خدا کند پلاک هویت داشته باشد🥀سرانجام نخستین شهید را در حالی که گل سرخی در بالای جمجمهاش روییده بود، پیدا کردیم❗️نام این شهید «مهدی منتظر قائم» از شهدای لشکر 14 امام حسین(ع) بود🌙نام شهید و پیدا شدن پیکرش همزمان با سالروز ولادت امام مهدی(عج) نشان از کرامات این شهید و معجزات الهی داشت*🕊️🕋
#شهید_مهدی_منتظر_قائم
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
چشمان برزخی شهید
🌷شهید محمدحسین یوسف الهی
تاریخ تولد: ۱۳۴۰
تاریخ شهادت: ۲۷ / ۱۱ / ۱۳۶۴
محل تولد: کرمان
محل شهادت:والفجر۸(بیمارستان)
*🌷از ۱۹ سالگی تا ۲۴ سالگی که شهید شد تمام سالها بغیر از ۴ روز حرام را روزه بود،🌙نماز شب ایشان ۲ تا ۳ ساعت طول می کشید دائما ذکر خدا می گفت،قبل از جبهه تمام هم و غمش کمک به فقرای محل بود هیچگاه دل کسی را نشکست و بسیار مهربان بود🌱چشمان برزخی ایشان سالهای سال باز شده بود و به هیچکس نمیگفت،⚡️خبرهای غیبی را فقط به حاج قاسم و برای پیروزی در عملیات ها میگفت.پیروزی ها و شکست ها را می دانست باطن افراد را می دید و عاقبت شان را پیشگویی میکرد..🌙این شهید اینقدر والامقام بودن که شهید قاسم سلیمانی وصیت کرده بودن کنار ایشون دفن شن و همسایه همیشگی حاج قاسم شد،🌱روزهای آخر عمرش به بعضی بسیجی ها و پاسدارها عاقبت کارشان را گفته بود.🌙یکی از خاطراتی که نشان دهنده این کمالات در این جوان عرفانی و خدایی بود، این گونه است: زمستان ۶۴ بود با بچه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم.⚡️حسین وارد شد و بعد از کلی خنده و شوخی گفت: در این عملیات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند.💥بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید میشوید من هم شیمیایی میشوم.🕊حسین به همه اشاره کرد به جز من! چند روز بعد تمام شهودهای حسین،در عملیات والفجر ۸ محقّق شد!⚡️و خودش هم در عملیات والفجر ۸ به دلیل مصدومیت حاصل از بمبهای شیمیایی در ۲۷ بهمن ماه سال ۱۳۶۴🌙در بیمارستان لبافی نژاد تهران به شهادت رسید*🕊🕋
#شهید_محمدحسین_یوسفالهی
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
خاطرهای از چشمان برزخی شهید محمد حسین یوسف الهی
*🌷همرزم شهید: دو تا از بچّه های واحد شناسایی از ما جدا شدند.آنهم با لباس غوّاصی در آبها فرو رفتند.⚡️هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ برگشتیم.🥀 محمّدحسین که مسؤول اطّلاعات لشکر41 ثارالله کرمان بود، موضوع را با شهید حاج قاسم سلیمانی فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت.🌱حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر میشود.🥀امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص میکنم.🌱صبح روز بعد حسین را دیدم. خوشحال بود. گفتم: چه شده؟ به قرارگاه خبر دادید؟ گفت: نه. پرسیدم چرا؟❓حسین مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را.با خوشحالی گفتم: الآن کجا هستند؟ گفت: در خواب آنها را دیدم.🌙اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهره اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟ اکبر اگر درون آب هم بود،نماز شبش ترک نمیشد. در ثانی اکبر نامزد هم داشت.🌱او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود.⚡️اکبر در خواب گفت: که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر میگردیم.پرسیدم: چه طور؟! گفت: شهید شده اند.🕊جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل.🌊من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست.⚡️وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد!*🕊🕋
#شهید_محمدحسین_یوسفالهی
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
گمشدهے مجنون...
🌷شهید محمد رضا کارور
تاریخ تولد: ۵ / ۱۲ / ۱۳۳۶
تاریخ شهادت: ۴ / ۱۲ / ۱۳۶۲
محل تولد: درده،فیروزکوه،تهران
محل شهادت: جزیره مجنون
*🌷همرزم← بچّهها محاصره شده بودند نیروهای پشتیبانی نمیتوانستند کمک برسانند، همه تشنه و گرسنه بودند🥀شهید کارور هرچه تلاش کرد و خودش را به آب و آتش زد تا بتواند لااقل کمی آب💦برای رفع تشنگی نیروهایش تهیّه کند،موفّق نشد🥀در همین لحظه، بچّهها کارور را دیدند که به طرف تپّهها رفت.🗻 تیمّم کرد و روی یکی از تپّهها ایستاد تکبیره الاحرام را با صدای بلند گفت🌙و شروع کرد به نماز خواندن📿مدّتی طول کشید تا به رکوع رفت و بعد به خاک افتاد.📿نمازش که تمام شد،🌙 دستهایش را بالای سرش برد⚡ و چشمهایش را بست.🪄نمیدانم با چه حالی، با چه اخلاصی،چگونه دعا کرد🌙که در همان لحظه،صدای «الله اکبر» و فریاد شادی بچّهها به گوش رسید.🎊 و ناباورانه باران،نم نم شروع به باریدن کرد.»🌧️همیشه توی عکس دست جمعی ها کنار میرفت،مادرش میگفت:محمدرضا چرا وقتی دارن از عملیات ها فیلم میگیرن تو هیچ وقت توی فیلم نیستی ؟❓او جواب میداد من که توی عملیات نیستم مادر،من پشت جبهه ام کاری نمیکنم که منو نشون بدن.⚡️همیشه دوست داشت گمنام باشه🥀و میگفت« نمیدونی! چه لذّتی داره، آدم برای خدا تکّه تکّه بشه و هیچّی ازش باقی نَمونه که کسی بشناسدش.»🥀محمد دلش نمیخواست پیکرش برگردد عاقبت این فرمانده ۴ اسفند ماه ۱۳۶۴ در جزیره مجنون بر اثر اصابت ترکش خمپاره💥به شهادت رسید و اَثری از پیکرش به دست نیامد و همچنان مهمان جزیره مجنون است*🕊️🕋
جاویدالاثر
#سردار_شهید_محمدرضا_کارور
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷