🐸 من قورباغه نیستم...!
🤗 #شادزی
📱 گوشیهای تلفن همراه، شبکههای مجازی، بازیهای کامپیوتری، تلویزیون و کلاً سبک زندگی جدید در آپارتمانهای کوچک، دارد از ما قورباغههای آبپز درست میکند! داستان قورباغه آبپز را که میدانید؟ ماجرا از این قرار است که یک قورباغه را میاندازند در یک قابلمه پر از آب. بعد، قابلمه را کمی حرارت میدهند و کمکم حرارت را آنقدر زیاد میکنند که قورباغه، آبپز میشود. اما چرا قورباغه قبل از پخته شدن از آب بیرون نمیپرد؟ قورباغه هم دوزیست است و برای زنده ماندن لازم نیست حتماً در آب باشد و هم توانایی بالایی در پریدن و جهیدن دارد. قورباغه داخل قابلمه میتواند بهراحتی از قابلمه بیرون بپرد اما چون آب داخل قابلمه خیلی آرام در حال گرم شدن است قورباغه احساس خطر نمیکند. لابد خوشش هم میآید که یک حمام آب گرم بگیرد. شاید هم حرارت تدریجی آب کمکم قورباغه را بیحال و بیرمق میکند و انرژی پریدن را از او میگیرد تا اینکه قورباغه بیچاره در قابلمه آبپز میشود.
🍳 آبپز نشوی!
ما هم اگر طولانیمدت در خانه بمانیم کمکم با حرارت گوشیهای تلفن همراه و تلویزیون و کمتحرکی، انرژیمان برای بیرون پریدن از بین میرود و یکهو به خودمان میآییم و میبینیم آبپز شدهایم.
برای آبپز نشدن در خانه بهتر است یک برنامه مشخص برای بیرون پریدن داشته باشیم...
🔻 برای خواندن متن کامل به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐https://nojavan.khamenei.ir/showContent?text&ctyu=17621
😊 ذکر لبخند
😉 اگه بخوای چهره اسلام رو نقاشی کنی چه شکلی میکشیش؟
🤗 #شادزی
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_khamenei
🎮 تفریح داریم تا تفریح
🎉 چه قدر خوبه در شادی و تفریح هم برای خود برنامه داشتهباشیم
😎 همانطور که دشمن برای تفریح ما برنامه ویژهای دارد...
🤗 #شادزی
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
@Nojavan_Khamenei
نو+جوان
❤️ #خواندنی | جوان مورد علاقه رهبر انقلاب
🎾 خاطرات ورزشی #محمود_خسروی_وفا از رهبر انقلاب
🤗 #شادزی
🏐 ورزش کردن از آن کارهایی است که هر طرف نگاه کنیم برد با ماست. هم فال و هم تماشاست. علاوه بر آنکه به جسم مان رسیدگی کرده و حالش را خوب می کنیم، نشاط و روحیه ای که می گیریم آن را به عنوان تفریح بسیار لذت بخش و مفیدی تبدیل می کند. اصلا خیلی از ما وقتی اسم تفریح می آید به یاد جست و خیز و دویدن و پریدن بیفتیم. خلاصه که ورزش یکی از آن کارهایی ست که تفریح دو آتشهای است. شاید فکر کنید این روزها که شرایط دنیا کمی پیچیده شده و امکان رفتن به سالن ورزشی و باشگاه نیست چه راه حلی وجود دارد؟ چه ورزش هایی می توانیم انجام دهیم؟. جالب است، اگر سراغ ورزش های مورد علاقه آقا برویم برای این مدت خیلی خوب می توانیم هم ورزش کنیم و هم مراقب سلامتی خودمان و دیگران باشیم.
🤗 اما ورزش های مورد علاقه آقا کدام ها هستند؟ کدام ورزش ها است که آقا به صورت ثابت در برنامه زندگی شان آن را لحاظ می کنند؟.
خاطرات آقای خسروی وفا که هم مسئول حفاظت آقا در زمان ریاست جمهوری ایشان بوده و هم از مسئولین ورزشی کشور هستند برای این آشنایی کمک مان می کند.
😋 جوان پرجنب و جوشش خوب است
آنچه من در این مدت از رفتار و گفتار حضرت آقا متوجه شدهام، این است که ایشان کلاً از جوان پرجنب و جوش خوششان میآید و این را بارها به زبان آوردهاند. اصلاً با سستی و زیاد خوابیدن جوانها موافق نیستند. یک بار با یکی از محافظان خدمتشان بودیم، من به حضرت آقا گفتم این آقایی که همراه من است، میتواند هزاروپانصد بار بدون توقف شنا برود. آقا باتعجب پرسیدند: هزاروپانصد؟! بعد به او گفتند که الان هم میتوانی شنا بروی؟ او هم کتش را درآورد و بدون اینکه بدنش را گرم کند، سیصد بار شنا رفت. آقا گفتند بس است، قبول کردم. به طور کلی حضرت آقا از مشاهدهی جوانان پرجنبوجوش و پرتحرک لذت میبرند.
💪 روی فرم باشیم
یادم میآید که آقا در اوایل انقلاب یک روز به من گفتند من نذری دارم و میخواهم به امامزاده داوود سلاماللهعلیه بروم. ما هم برنامهریزی کردیم و همراه چند تن از محافظها و آقای راشد یزدی به سمت امامزاده داوود حرکت کردیم. ایشان لباس پاسداری پوشیدند و صورتشان را با چفیه بستند. آقای راشد هم با لباس عادی روحانیت آمده بود. جالب اینکه در راه همه فکر میکردند ایشان محافظ آقای راشد است، چون ما با لباس کوهنوردی و تجهیزات آمده بودیم. من به سبب تخصصم در کوهنوردی، سنگنوردی و صخرهنوردی، خوب میدانستم که راهپیمایی یک کوهنورد حرفهای به چه شکل است، و میدیدم که آقا کاملاً حرفهای و خیلی راحت مسیر را به سمت بالا طی میکردند و بدنشان بسیار روی فرم بود.
🚶♂️ پیاده روی را جدی بگیریم
ورزش دیگری که حضرت آقا بسیار انجام میدهند، پیادهروی است؛ پیادهروی تند، بین نیمساعت تا سه ربع. من صبحهای زود که سر کار میآمدم، میدیدم ایشان در حال پیادهروی هستند. حتی این پیادهروی در سفرهای خارج از کشور ایشان هم قطع نمیشد. با ایشان به کشور رومانی رفته بودیم، من لباس ورزشی خوب و متفاوتی به لحاظ رنگ و قیافه داشتم. در رومانی یک روز آقا به من گفتند که چه لباس قشنگی داری. بده من بپوشمش. لباس را برای پیادهروی پوشیدند و به محوطه رفتند، خبرنگاران به خیال اینکه من آمدهام دست تکان دادند و جلو آمدند، اما وقتی دیدند آقا این لباس را پوشیده، خیلی تعجب کردند. بهطور کلی پیادهروی ایشان ترک نمیشد.
➕ ماسک فراموش نشود
در تمام این ورزش ها ساعت های خلوت را انتخاب کنید. اگر ساعت های اول صبح از رختخواب جدا شده و برای پیاده روی یا کوهنوردی بروید بهترین حالت را بر گزیده اید. ماسک زدن و رعایت سایر نکات بهداشتی هم دیگر نیاز به یادآوری نیست و خودتان استادید.
💫 نوجوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_Khamenei
9.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #تماشایی | پیروزی قطعی است
😉 چه زمانی خیالمان راحت هست که به همه آرزوهامان میرسیم؟
🔥 حتی اگر همه چیز بر علیه ما باشد
🌺 شرح آیه #یادم_باشه هفته ۱۰٢
💫 نوجوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_Khamenei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #تماشایی | به خودت ظلم نکن!
❓ تا حالا دیدید فردی به کسی که دوستش دارد بدی کند؟
🦋 #درس_اخلاق_آقا
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_khamenei
🎃 #غرقاب
🔥 واقعیتهایی پنهان از افول تمدنیِ غرب
➕ «میبینند که به پایان راه رسیدهاند. بله، حفرههای معنوی در تمدنها خیلی زود خودش را نشان نمیدهد؛ غرب خب یک حرکتی کرد؛ حرکت صنعتی کرد؛ علم پیدا کرد، ثروت پیدا کرد؛ دنیا را گرفت؛ هیاهو کرد؛ اما آن رخنه اصلی و اساسی، #رخنه_معنوی در درون او مثل موریانه کار خودش را میکند. منتها زود نشان نمیدهد؛ گاهی بعد از قرنها نشان میدهد خودش را؛ حالا دارد نشان میدهد.» ۱۳۹۷/۱۰/۱۹
😎 نو+جوان بزودی از وقایعی خواهد گفت که کمتر شنیدهاید
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_khamenei
😱 #یادم_باشه ۱۰۳ | من که جرئت نمیکنم...
📖 «مسئلهی خیلی مهمّی است اینکه انسان احساس کند که خدا با او است، خدا در کنار او است، خدا پشت سر او است، خدا مراقب او است؛ این خیلی چیز مهمّی است! چون خدا مرکز قدرت و مرکز عزّت است. وقتی خدا با یک جبههای باشد، این جبهه قطعاً و بلاشک پیروز است. حالا مثلاً ملاحظه کنید در سختترین جاها خدای متعال این معیّت را به رخ اولیای خودش کشانده.» ۱۳۹۶/۱۲/۲۴
😎 یادم باشه در سال سوم فعالیت خود سعی میکند تا آیات قرآن را در لحظه لحظه زندگی شما وارد کند.
➕ شما میتوانید علاوه بر وعده گذشتهمان مبنی بر حفظ آیه یادم باشه در طول هفته خاطرات، تجربیات و سوالات خود را درمورد آیه هفته از طریق @alo_nojavan با ما به اشتراک بگذارید.
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_khamenei
💠 #ماجرا | آخرین پیچ کوچه
✊ داستان مردم سرزمینی که برای حفظ حجاب مبارزه کردند
🧕 به مناسبت سالگرد «قیام مسجد گوهرشاد» و «روز ملی عفاف و حجاب»
😔 عمه خانم شش ماه تمام از خانه بیرون نیامد. آخر هم از غصه دق کرد و مُرد. صدیقه حامله بود که توی کوچه مأمورها دنبالش کردند. افتاد توی جوی آب و بچهاش سقط شد. فاطمه خانم، با آن تن مریض و پاهای دردناک، زمستانها یخ حوض شکست و حمام کرد و از ترس آژانها تا گرمابه سر کوچه هم نرفت. روضه و زیارت تعطیل شده بود. هرچند روز یکبار مینشستم یک دل سیر از دلتنگی گریه میکردم.
👴 آقاجان گفته بود جمع کنیم برویم. سید میگفت تا کی؟ چند وقت میتوانیم اینطور زندگی کنیم؟ من میگفتم تا مرگ رضاشاه.
گاهی یکی میآمد همراه سید و نصفهشبها با ترسولرز از کوچهپسکوچهها من را میبردند خانه آقاجان. راه زیاد بود و از پشتبام نمیشد رفت. چند روزی میماندم تا سید بیاید دنبالم. ولی همیشه نمیشد. خطرش زیاد بود. خطر آژانهای بیغیرت که یکدفعه در تاریکی کوچه پیدا میشدند و رحم نداشتند. آخرین بار ما را دیدند و چادرم را پاره کردند. به خانه آقاجان که رسیدم دو روز تب کردم. حالم بهتر شد و برگشتم، همان دیدارهای چند وقت یکبار هم قطع شد.
☕️ من توی این فکرها بودم و غلامرضا خیره به استکان چای. از همان اول پیدا بود خبری آورده که اینقدر مضطرب است. جانم به لبم آمد تا دهان باز کرد. چاییاش نصفه بود که گفت مادر مریض شده. چند هفته است. حالا حالش بدتر شده بود و دیگر دلشان نیامده به من نگویند. بیمعطلی بلند شدم: بریم غلامرضا. قند توی دستش را پرت کرد توی قندان و با عصبانیت گفت: کجا بریم؟ چطور برویم خواهر؟ دندان رویهم فشرد و زیر لب بدوبیراه گفت. سرم را گذاشتم روی زانوهایم و زدم زیر گریه: خدایا نگذر از این بیدین و ایمانها! ببین چه میکنند با ما…
🌅 غروب شده بود که سید آمد. غلامرضا گفته بود بیاجازه شوهر نمیبرمت. صبر میکنیم تا خودش بیاید. چشمهای قرمز و حال آشفتهام جای چکوچانه برای سید نگذاشت. بچهها را سپردم به بیبی رقیه و با بسمالله چادر پوشیدم. بیبی از زیر قرآن ردم کرد و گفت تا برسی چهارقل و آیتالکرسی بخوان. یک ختم انعام نذر کردم که به دردسر نیفتید.
👌 نیمهراه بودیم و غلامرضا داشت به سید میگفت بیا ما هم مثل حسن آقا جمع کنیم برویم کربلا. آنجا لااقل ناموسمان در امان است. سید غر میزد که کاروبار را چه کنیم. خانه و زندگیمان را به کی بسپاریم. من داشتم دعا میکردم خدایا یا مرگ ما را برسان یا اینها را به تیر غیب گرفتار کن. توی این مدت طاقتم طاق شده بود. یکدفعه صدای پا شنیدیم. یکی داشت از دور به طرفمان میدوید. غلامرضا گفت مأمور امنیهست. شما بدوید. خودش دوید سمت مأمور و گلاویز شد. سید، دست من را گرفت و شتابان برد. داشتم میدویدم که چادرم رفت زیر پایم و افتادم. صدای کوبش قلبم را میشنیدم. بدنم از ترس میلرزید. گفتم الان است که برسند و وسط کوچه چارقدم را هم بردارند. سید سریع بلندم کرد. مرا دنبال خودش میکشید. به پیچ خانه که رسیدیم دو طرف را نگاه کرد و هولم داد جلو: به خیر گذشت. برو تا من بروم ببینم چه بلایی سر غلامرضا آمد.
🖐 پشتهم در زدم و هنوز تقههایم تمام نشده بود که محمدعلی در را باز کرد. خودم را انداختم تو و نفسنفسزنان تکیه دادم به دیوار. برق خشم و غیرت توی چشمهای محمدعلی همانی بود که در چشمهای سید و غلامرضا هم دیده بودم. با صورت خیس از اشک دویدم سمت اتاق خانمجان.
🌺 #قصه_حجاب
💫 نوجوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_Khamenei
💎 میدان حجاب
😌 شما دختران میتوانید با این موهبت بزرگ در میدانهای گوناگون شخصیت خود را نشان دهید...
🌺 #قصه_حجاب
💫 نوجوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_Khamenei