☀️ چه کسانی میتوانند این پرچم را به دوش بکشند؟
🌿 عبارتی که امروز در دیدار دانشآموزان و دانشجویان بالای سر آقا نوشته شده بود:
🌺 «لَا يَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ»
👈 و اين پرچم را به دوش نمىكشد مگر آن كه اهل بصيرت و استقامت و داناى به موضع حق باشد.
👈 «در دوران امیرالمؤمنین وقتی كه دو لشگر در مقابل هم قرار میگرفتند هر دو لشگر نماز میخواندند، هر دو لشگر اگر ماه رمضان پیش میآمد روزه میگرفتند، از میان هر دولشگر آهنگ تلاوت قرآن شنیده میشد. مسلمانها در هر دو لشگری كه در مقابل هم قرار داشت احساس میكردند كه صراحت و راحتی خیال دوران پیغمبر را ندارند، لذا در جنگ صفین در نیروهای امیرالمؤمنین چند بار زمزمهی سؤال و حیرت به وجود آمد... در ماجراهای دوران امیرالمؤمنین این حالت آشكار نبودن، اختلاط صفوف، اشتراك در شعارها به قدری فضا را تنگ كرده بود كه امیرالمؤمنین بارها میفرمود «لایحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر تنها مقاومت كافی نیست، بینایی لازم است، هوشمندی لازم است، تیزنگری لازم است، این خصوصیت ممتاز زمان امیرالمؤمنین است؛ رنجهای امیرالمؤمنین و دردسرهای امیرالمؤمنین هم ناشی از همین است.»
۱۳۶۳/۰۱/۲۶
💫 نوجوان، انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_Khamenei
26.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ #ویژه ♨️
😍 #اختصاصی نو+جوان
🎶 همخوانی امروز دانشآموزان و دانشجویان در دیدار با آقا
ایران مردانِ بیهمتا دارد
عزّت و شور پا برجا دارد
دانشجو، دانشآموزِ این راه
فریاد *مرگ بر آمریکا* دارد
➕ شعارهای حماسی نوجوانان در همراهی با شعرخوانی آقای حسین طاهری
💫 رسانه اختصاصی نوجوانان سایت Khamenei.ir 👇
🌱 @Nojavan_khamenei
7.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #تماشایی | تجربهای که مقابل چشم شماست
😘 نشستند، مذاکره که هیچ قربون صدقه هم رفتند...
😅 این گفت من عاشقتم...
😂 توصیف آقا از مذاکره آمریکا و کرهشمالی که باعث خنده دانشآموزان و دانشجویان شد
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_Khamenei
🕊 #سفیر
🖼 شبیه سازی هنرمندانه #جزوه «دو کلام حرف حساب!» بر روی تخته واقعی!
😉 شمام از این کارای باحال بکنید و برامون از طریق #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان به بخش #مثبت_ما بفرستید!
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 @nojavan_khamenei
💖 #احکام | حس برادرانه
❓ من یک دختر نوجوان هستم، خواستم بپرسم میشه به یک نفر نگاه و حس برادرانه داشته باشم؟
✅ در نو+جوان بر اساس فتاوای آیتالله خامنهای، به سوالات پرتکرار احکام شما که از طریق @alo_nojavan برای ما بفرستید پاسخ خواهیم داد...
💫 رسانه اختصاصی نوجوانان سایت Khamenei.ir👇🏻
🌱 @Nojavan_Khamenei
🥊 دشمن در گوشه رینگ
😉 میدونید که گوشه رینگ آخرین پناهگاه یه مبارزه، وقتی کاری دیگه از دستش بر نمیاد!
🤕 جایی که آمریکا خیلی به آن پناه برده است.
💯 #فراموش_نمیکنیم
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_Khamenei
😍 #خواندنی | وصال جانان
📝 روایتی از دیدار آقا با دانشآموزان و دانشجویان به مناسبت 13 آبان
😊 سر میچرخانم سمت دختری که جلویم ایستاده و مهربانانه به من لبخند میزند. روی چادرش پیکسل بزرگی از یک شهید چسبانده. چهرۀ شهید را نمیشناسم. تا میآیم اسمش را بخوانم، دختر در صف جلو میرود تا بازرسی شود. مأمور بازرسی که چادرش را کنار میزند، روی روسری یک عقیق درشت یمنی میبیند. با تردید به عقیق درشت روی روسری دختر، نگاه میکند. دودل است. مافوقش را صدا میزند: «حاجخانم؟ اینرو اشکال ندارِ ببرن داخل؟ چه بزرگِ!» دختر نوجوان رو به مافوق، با صدایی آرام و دلنشین میگوید: «حاج قاسم بهم داده». جا میخورم. سردار سلیمانی را میگوید؟
😎 بازرس از من نکته فهم تر است. کنایۀ ماجرا را میگیرد. بهعکس شهید روی پیکسل اشاره میکند و از دختر میپرسد: «پدرتِ؟» چشمهای آرام دختر، موج برمیدارد. نجیبانه میگوید: «بله». آنوقت است که نام «شهید مدافع حرم» را زیر عکس میخوانم و دلم چروک میشود.
🌻 مأمور، دختر را با عقیق روی روسریاش به حسینیه راهنمایی میکند. آن چشمهای مهربان آرام که حالا از اشک سرخشدهاند و با من خداحافظی میکنند، سخت در نظرم عزیز و نازنین میشوند؛ چشمهایی که بارها مردی بزرگ را تماشا کرده و دوست داشتهاند تا این عشق را پس از او به مزاری در قطعۀ شهدا ببخشند...
🔻 برای خواندن چندین روایت جذاب و #خواندنی دیگر از این دیدار به سایت یا #نرم_افزار_موبایلی نو+جوان مراجعه کنید👇
🌐 http://nojavan.khamenei.ir/showContent?ctyu=15102
12.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ #ویژه | #گپ_و_گفت
😎 #اختصاصی نو+جوان
✌️ فکر میکردید پیروز شوید؟
🎤 از برخی دانشآموزان حاضر در دیدار دیروز با آقا پرسیدیم که اگر جای همکلاسیهایتان در ۴۱سال پیش بودید، فکر میکردید که در تلاشتان برای انقلاب اسلامی، پیروز شوید؟
🌺 ویژه #روز_دانشآموز
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_Khamenei
☀️ #ماجرا | شعاع نور
🔅 اکنون رخدادهایی از خاطر من میگذرد که برای کسانی که با زندگی در سلّول تاریکِ دربسته و بیارتباط با جهان خارج آشنا نباشند، عادّی و معمولی به نظر میرسد؛ امّا برای کسی که در چنین سلّولی زندانی شده، رخدادهایی مهم است و به خاطر اهمّیّتی که دارد، با روشنیِ تمام در حافظه باقی میمانَد؛ از آن جمله است تابش رشتهای از نور خورشید در داخل سلّول.
😌 یک روز، روشنیِ اندکی که توانسته بود از همهی تیرگیها و غبارهای بالای روزنهی سلّول بگذرد و به داخل سلّول نفوذ کند، توجّهم را جلب کرد. از شادی نتوانستم خودم را کنترل کنم. فریاد زدم: آهای... مژده ... آفتاب... آفتاب...! چشمهای ما به این نوری که ما را با گسترهی فضای آزاد و رها پیوند میداد، دوخته شد. به مدّت نیم ساعت یا کمتر، همچنان با خوشحالی به آن نگاه میکردیم تا این که ناپدید شد. روز بعد این شعاع نور بیشتر شد و مدّت بیشتری دوام آورد. چند هفته وضع به همین منوال بود تا آن که خورشید در زاویهای قرار گرفت که دیگر این عطیّهی ناچیزش به ما نمیرسید!
🐥 یک روز با صدای گنجشکهایی که در بیرون سلّول جیکجیک میکردند، بیدار شدم. صدای شادیبخشی بود؛ نوید فرارسیدن فصل بهار را میداد و ما را با طبیعت آزاد و رهای آن سوی دیوارهای سلّول مرتبط میساخت. فهیمدیم که پشت سلّول درختهایی هست. شاید هم تازه برگ کرده و شادی و سروری به فضا بخشیده بود که گنجشکها نغمهسرایی میکردند. تمامی این تصویرهای زیبا را صدای گنجشکها در ذهن ما ایجاد میکرد، لذا دل ما باز میشد و شعف و لذّتی در ما برمیانگیخت.