🌷 #شهید #سید_مصطفی_الحسینی
رفته بودیم یکی از باغهای اطراف همدان برای تفریح، صحبت بود و شوخی و .. . خیلی خوش گذشت. شب موقع خواب شد. همه با خستگیای که داشتیم زود خوابمان برد. نیمههای شب بود که من از خواب پریدم. متوجه شدم صدای خیلی ضعیفی از بیرون اتاق میآید. گوشهایم را تیز کردم. یکی با آه و نالهی ضعیفی میگفت: الهی العفو ... الهی العفو ... با خودم گفتم: این دیگر کیست؟! عجب حال و حوصلهای دارد. خواب شیرین را رها کرده و نماز میخواند؟ ساعتم را نگاه کردم. هنوز خیلی تا اذان مانده بود. بلند شدم تا ببینم این آدم عاشق، کیست. البته کسی غیر از او نمیتوانست باشد. خودش بود؛ آقا سید مصطفی!
به نقل از کتاب #سفیر_بیداری
🌷 #شهید #سید_مصطفی_الحسینی
گاهی اوقات مراسم دعای ندبه و کمیل و ... در منزل ما برگزار میشد. بچهها تک تک میآمدند که مشکل پیش نیاید. یک بار من پذیرایی آماده کردم و گفتم: دعا خواندند و خسته شدهاند، بخورند جان بگیرند. آمد و گفت: مادر جان، دستت درد نکند، اما خیلی تشریفاتی نکن. ممکن است بعضی از بچهها وقتی برای مراسم میرویم منزلشان توانایی پذیرایی نداشته باشند و اسباب خجالت آنها شود.
به نقل از کتاب #سفیر_بیداری
طرح تربیتی نوجوانان پیشران
@nojavanane_pishran
┄┄┄┅═✧❁🇮🇷❁✧═┅┄┄┄
پایگاه بسیج امیرالمومنین علیه السلام
@basij_amiralmomenin