eitaa logo
نو+جوانان انقلابی
2.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
1.5هزار فایل
✓تربیت مدرس،دوره مربی کودک و نوجوان و... ✓مجری برگزاری دوره های آموزشی، تربیتی و... ✓دارای کارگروه تولید محتوی ،شبکه اعزام استادو... ««بزرگترین قرارگاه تربیت محورکشور»» #خانه_خلاقیت_وامید #شبکه_ملی_روشنا
مشاهده در ایتا
دانلود
📌حضور جهادی حجة الاسلام استاد علیزاده 💠استان یزد در مناطق محروم( نشست‌های تخصصی با مدیران ، همایش ، جشن ، تدریس مهارتهانوین کلاسداری، سبک زندگی ، هیأت ، مشاوره ، گفتگو و...) با تأکید جهاد تبیین 🔰 ۹,۱۰,۱۱ اسفند۱۴۰۱
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷🌷11 اسفند سالروز شهادت شهید حمید رضا گلکار گرامی باد. 🌱شهیدی که معجزه‌ای در جبهه‌ها بود 🌿رفت تا دو گردان نرود! 🕊در عملیات رمضان، استخوان فک و دهانش تکه تکه شده بود؛ نه می توانست چیزی بخورد و نه چیزی بگوید، وضعیتش طوری بود که دکتر برایش اشک می ریخت و می گفت: من می دانم که این جوان، چه دردی را تحمل می کند… اما، درمان درد حمیدرضا در جبهه بود، نه بیمارستان! پزشک با دیدن عکس رادیولوژی اش، گفت: اگر می‌خواهید معجزه ببینید به این عکس نگاه کنید، اگر ترکش فقط یک میلیمتر جلوتر رفته بود نخاع او به طور کامل قطع می‌شد. و خدا حمیدرضا گلکار را نگه داشته بود برای نجات جان دو گردان رزمنده! 🎋در عملیات خیبر، که دو گردان از نیروهایش در محاصره نیروهای زرهی دشمن قرار گرفته بودند، او با رشادت و شایستگی و با به کار بستن تاکتیکهای بدیع، آنها را از اسارت رهاند و در مقابل، خودش و یک بسیجی جان بر کف، ماندند و مقاومت کردند. حمید آنقدر آرپیجی شلیک کرد که خون از گوش هایش جاری بود… آن دو، رفتند تا دو گردان نرود! 🌷لاله های روشن 👇🏼 ┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄ https://eitaa.com/lalahayroshan
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷🌷11 اسفند سالروز شهادت شهید حمید رضا گلکار 🕌آخرین نماز ☀️طلائیه از آتش سنگین دشمنان پر بود،حمیدرضا داشت تیراندازی می کرد، نفهمیدم چگونه در این همه سر و صدا خوابیده بودم صدای او را شنیدم که می گفت: خواهش می کنم بیا پشت تیربار و مراقب باش! می خواهم نماز بخوانم. پشت دوشکا رفتم، موضع دشمن نزدیک‌تر شده بود به وضوح عراقی ها را می دیدم، به عقب برگشتم تا چیزی به حمیدرضا بگویم که دیدم نماز را اقامه کرده است و چند نفری به او اقتدا کردند 🕌☀️🕌☀️🕌☀️🕌☀️🕌 🌐خط در شرف سقوط بود. نگاهم به او افتاد. سجاده اش را بر روی زمین پهن کرده بود و داشت اذان و اقامه­‎ی نمازش را می خواند. آسمان را نگاه کردم و از وضعیّت خورشید فهمیدم که اذان داده یک لحظه تصمیم گرفتم پشت سرش بایستم اما مگر می شد در این شدت آتش نماز هم خواند؟ دوباره آتش بارهای سنگین دشمن بیشتر شد طوری که حمیدرضا نمازش را شکست و به بالای خاکریز رفت. وقتی کمی آتش فروکش کرد حمیدرضا سریع سر سجاده اش برگشت، سماجتش واقعاً ستودنی بود تا آن لحظه صحنه ای به این زیبایی ندیده بودم، صحنه ای که آنطور در میان انبوه آتش دشمن ترس را از دل ها جدا کند و به آرامشی دل نشین مبدل سازد. به گمانم چیزی می دانست که سعی می کرد نمازش را در هر شرایطی تمام کند برای لحظاتی سکوت حاکم شد و حمیدرضا به سجده افتاد. این بار از چند نفری که دفعۀ قبل برای اقامه­ نماز پشت سرش دیده بودم خبری نبود شاید هم بود و چشم‎های آلوده­ من آن همه ملائک و شهدای خیبر را نمی دیدند. 🌷لاله های روشن 👇🏼 ┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄ https://eitaa.com/lalahayroshan
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌺12 اسفند سالروز شهادت شهيد علي جزماني حسين آبادي گرامي باد 🍃وقتي صحبت از انقلاب و اسلام و جامعه ي انساني مطرح مي شود، ديگر خود را مطرح كردن به اعتقاد من يك چيز بي خودي است. 🍃انسان بايد خودش را فداي ارزش هاي اسلامي و شرافت و سربلندي اسلام بكند. فرازي از وصيت نامه شهيد 🌷لاله های روشن 👇🏼 ┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄ https://eitaa.com/lalahayroshan