#دلنوشته
#از_مدینه_چه_خبر
وقتی که بَشیر به مدینه آمد، خبر به گوش اهالی و مخصوص به #بنیهاشم رسید.
سر از پا نشناخته به خارج از شهر برای استقبال بیرون آمدند.
زنی با صلابت، سیل جمعیت را کنار زد و پرسش گرانه جلو آمد و سوال کرد: «بشیر! از #حسینم چه خبر؟»
بشیر، برای رعایت حال این مادر مصیبت زده، قصه را با ذکر مرثیه های پسرانش آغاز کرد و قصد کرد ماجرای اباعبدالله(ع) را نگوید؛ لااقل کمی دیرتر.
به زعم خود گمان کرد، #امالبنین مشغول مرثیه خوانیِ چهار فرزند شهیدش خواهد شد و حالا حالا ها سراغ داستان حزن انگیز #سیدالشهدا نمی شود.
اما... ام البنین هر بار محکم تر از بشیر می پرسید:« حسینم چه شد؟ فرزندانم فدای سر حسین.»😭🌹
دیگر بشیر، روضه #گودال را گفت و مدینه، یکپارچه شد حسـنـیـه🏴😔
آری! کسی که عمری در خانه ولایت، مو سفید کرده باشد، نتیجه اش این است که #عباس هایش را فدای ولی زمانه اش میکند🌸😞
#یادی_کنیم_از_شهدا 🇮🇷
#به_یاد_همسران_و_مادران_شهدا 🌺
🆔👉 @nokaran95 🌷