eitaa logo
نکات اخلاقی ناب
2.3هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
15 فایل
﷽ علامه‌سیـدعلے‌قاضی"ره"فرمـود : خوشحال‌ ڪردن انسان محزون چه با بذل مال ، چه با سخن نیکو، چه با کنار او نشستن،گناهان را پاڪ میکند✨ دلیل‌حالِ‌خوب‌ھمدیگه‌‌باشیـم♥️ 👈🏻مدیریت @Pasokhgoo_114
مشاهده در ایتا
دانلود
5.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام حسین علیه‌السلام بعضی از عزادارهاش رو گرون تر می‌خره! 🎥استاد شجاعی ┏━━━🍃🕊🌹🕊🍃━━━┓ 🆔https://eitaa.com/joinchat/1192100040Cf09811fc04
2.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کربلا را شنیدیم غزه را دیدیم آه...... یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجه ┏━━━🍃🕊🌹🕊🍃━━━┓ 🆔https://eitaa.com/joinchat/1192100040Cf09811fc04
25.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴شب تاسوعا حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام 🎥حاج ┏━━━🍃🕊🌹🕊🍃━━━┓ 🆔https://eitaa.com/joinchat/1192100040Cf09811fc04
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@Maddahionlinمداحی آنلاین - تا مشکت تو آب زدی - مهدی سلحشور.mp3
زمان: حجم: 7.84M
تا مشکت تو آب زدی موجای دریا شد آروم تا رو به ساحل اومدی بغضی نشست توی گلوم 💔 🎙 ┏━━━🍃🕊🌹🕊🍃━━━┓ 🆔https://eitaa.com/joinchat/1192100040Cf09811fc04
4.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بيا برگرد خيمه اى علمدارم...😭😭😭 🎙علی فانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
علی العبّاس واویلا 🥀 حسین تنهاس واویلا...🥺🖤
وقتی حضرت عباس؏ تنهایی امام رو دید نتونست طاقت بیاره... رفت خدمت امام... یا أخاه! آیا رخصت جهاد به من میدی؟! ارباب یه نگاه به عباس؏ کرد... نه نمیتونه اجازه بده... آخه علمدار سپاهشه... تکیه گاه خیمه‌هاست... گفت: داداش! تو پرچمدار منی، اگه تو شهید بشی لشکر من از هم میپاشه...
داداش اگه بری با رقیه چیکار کنم؟! داداش اگه بری زینب رو چیکار کنم؟ عباس؏ سرش رو پائین انداخت... ی وقت دید از خیمه‌ها صدا میاد... العطش العطش...💔 نتونست طاقت بیاره... رفت سمت خیمه ها... دید بچه ها از تشنگی لب‌هاشون خشک شده... رفت سمت رقیه.... عمو ی وقت ناراحت نباشی‌ها... تا عموت زنده است نمیزاره تشنه بمونی... تا من هستم نمیزارم اذیت بشی... آخ بمیرم برا اون لحظه ای که دستای رقیه رو بستن... با چوب خیزران میزدنش... هی میگفت عموعباس کجایی؟ عمو بیا ببین اینا با من چیکار میکنن...💔
عباس؏ نیزه و مشک رو برداشت سوار اسب شد و رفت سمت فرات... ی وقت دید چهارهزار نفر محاصره‌اش کردن... تیر باران میکردن حضرت رو... 💔 ولی او عباسه... مگه به همین راحتی کم میاره... با رشادت رفت تو قلب لشکر... همه رو زد کنار... اخه به رقیه قول داده... نشست کنار فرات... مشک رو پر از آب کرد...
دستش که به خنکی آب خورد با خودش گفت این دست دیگه بدرد من نمیخوره... مشک رو انداخت روی دوشش... رفت سمت خیمه ها... محاصره اش کردن... عباس؏ با اقتدار میجنگید... ی وقت نوفل‌بن‌ارزق شمشیر رو بالا برد... دست راست حضرت رو جدا کرد... عباس ؏ گفت فکر کردی ی دستم رو قطع کردی آب رو به خیمه ها نمیرسونم؟ مشک رو با دست چپ گرفت... ملعون دست چپ رو هم قطع کرد... ولی مگه عباس؏ تسلیم میشه؟ حضرت مشک رو به دندان گرفت... هرطور شده باید آب به خیمه ها برسونه... اخه قول داده... 💔
دیدن نه نمیتونن کاری کنن تیر پرت کردن سمت مشک... حواس عباس؏ پرت مشک شده... ی تیر دیگه پرتاب شد... خورد به سینه مبارک حضرت... عباس؏ از اسب روی زمین افتاد... ارباب با عجله خودش رو به عباسش رسوند... عباس؏ دید ارباب اومده... گفت داداش شرمندتم نمیتونم بلندشم جلو پات... ارباب‌به‌عباس‌فرمود:پشتم‌شکست‌عباسم...💔 [الهی‌به‌عباس‌بن‌علی‌العفو...💔]