eitaa logo
کتاب نو+جوان
670 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
93 ویدیو
3 فایل
✅ معرفی و فروش کتاب های ویژه نوجوانان ✅فروش فقط به صورت غیر حضوری ✈🚚 ارسال به سراسر ایران.
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 تصاویری از داخل کتاب آتیش پاره @noketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️کتاب سفیر دوازدهم (رمان نوجوان) 📕کتاب به اتفاقات و حوادث سال های آخر امامت امام حسن عسکری(علیه السلام) و به امامت رسیدن امام زمان(علیه السلام) در قالب رمان و با محوریت پسر نوجوانی به نام رضا داد،می پردازد. 🔸 رضا داد پسر نوجوانی است که از قم به می رود تا وجوهات و امانات مردم را به (علیه السلام) برساند و خبری از پدر گم شده اش که وکیل امام بوده بگیرد. وقتی به سامرا می رسد که امام حسن عسکری(علیه السلام) به رسیده است. رضا داد و همراهانش به جستجوی جانشین امام می روند تا … ✂️برشی از 📕کتاب سفیر دوازدهم:👇 رضا هم دست به کمر طول عرض کوچه را می‌پیمود و با خودش حرف می‌زد و حرفهایی را که باید به جانشین امام می گفت، با خودش تکرار می کرد. برای لحظه ایی مکث کرد. انگار که چیزی یادش بیاید سری تکان داد و بعد پیش امان رفت و از او خواست که منتظرش بماند تا او به جایی برود و برگردد. رضاداد مسیر راهی را که امده بود و در آن مسیر مردی لنگان و بیچاره را دیده بود رفت به امید اینکه مرد سلیمان باشد. تمام کوچه هایی که به منزل امام منتهی می شد را گشت. اثری از سلیمان یا همان مرد بیچاره نبود. برگشت. هنوز به کوچه جعفر نرسیده بود که..... 🧕نویسنده: زینب امامی نیا تعداد 🗓 صفحه ۲۳۲ 💰قیمت ۷۷۰۰۰تومان 🎁 قیمت باتخفیف: ۶۹.۳۰۰تومان .................................... 🛍خرید آنلاین از سایت باسلام👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/2715567?ref=830y 📲سفارش از طریق پیام رسان ایتا👇 @Milad_m25 .................... @koodak_shop
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗کتاب طوقی و پرنده آهنی 📖کتاب «» ماجرای 🕊کبوتری است که با بمباران خانه صاحبش و از بین رفتن آشیانه و صاحب او حسام، آواره می‌شود و با غروب خورشید به طرف خورشید پرواز می‌کند. از ویرانه ‎های شهر بمباران شده دور می‌شود و دیگر اثری از درختان نخل و آب و آبادانی نیست. هنوز خورشید غروب نکرده است که در بیایان بی آب و علف به ساختمانی می‎رسد با اتاق های زیاد و دیوارهای محصور شده با سیم خاردار و نگهبانی که می خواهد کبوتر را شکار کند و برای شام کباب کند و بخورد. 🕊بال کبوتر با شلیک گلوله نگهبان زخمی می شود و او به یکی از اتاق های تاریک و نمور پناه می‌برد. در اتاق آدم‎ هایی را می‎بیند که مثل خود او زخمی و غمگین هستند و در شرایطی سخت در کنار هم روز و شب را می‎ گذرانند. کبوتر زخمی با سیدی آشنا می‌شود و از گرسنگی و تشنگی نجات پیدا می‎کند و در انتظار صبح آزادی در کنار ، و بقیه اسیران می‎ ماند. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ✍مسلم ناصری این کتاب را برای گروه سنی کودک نوشته شده. 🔺مناسب گروه سنی مناسب است. 📖تعداد صفحات: ۴۰صفحه 💰قیمت: ۵۵.۰۰۰تومان 🎁قیمت باتخفیف: ۵۰.۰۰۰تومان 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🛍خرید آنلاین از سایت باسلام👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/9873884 📲ثبت سفارش از طریق پیام رسان ایتا👇 👤@milad_m25 🆔@noketab
📚 کتاب نشانی گنج (داستان نوجوان) 📗کتاب «» به ماجرای خیابان آذر شهر و شهادت خانواده قربانیان در این بمباران می‌پردازد. این کتاب از زاویه دید «» پسر نوجوان خانواده قربانیان که بر حسب اتفاق از بمباران جان سالم به در برده و با وجود سن کم باید بار مصیبت از دست دادن خانواده را به دوش بکشد، ماجرا را روایت می‌کند. 🔸«نشانی گنج» که در قالب داستان و برای گروه سنی نوشته است، مخاطب را با خود به برده و در حال و هوای آن روزها با رضا همراه می‌کند. ✂️برشی از کتاب نشانی گنج: «خورشید وسط آسمان بود. راننده‌ها کلافه و خسته، لودرها را خاموش کردند و از آن‌ها پایین آمدند. وقت نماز و ناهار شده بود. قیافه دایی درهم بود. ناآرام و نگران به نظر می‌رسید. صورتش زیر آفتاب سوخته بود. طوری خودش را در کنارم پهن کرد که مشتی خاک با نشستنش  بلند شد. رویم را به طرفش برگرداندم. خواستم کمی دلداری‌اش بدهم تا خستگی از تنش بیرون برود. دیدم تمام بدنش را روی زمین پهن کرده. انگار که زیرش فرش پهن شده باشد. با خودم فکر کردم که چرا دایی اینقدر برای پیدا کردن چند تکه نشانی گنج، عتیقه‌جات و یا کتانی من، نگران است؟ واقعا به دنبال چه چیزی بود؟» ✍ نویسنده: فاطمه بهبهانی 📖 تعداد صفحات: ۱۵۹.۰۰۰تومان ▪️ ناشر: کتاب جمکران 💰قیمت: ۴۰.۰۰۰تومان 🎁قیمت باتخفیف: ۳۶۰۰۰تومان .......................................... 🛍 خرید آنلاین از سایت باسلام👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/5230125?ref=830y 📲سفارش از طریق پیام رسان ایتا👇 👤@Milad_m25 🌸@noketab 🌸
📌 تصاویری از داخل کتاب نشانی گنج ▪️ارتباط باما👇 👤@Milad_m25 🌸@noketab🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب وقتی بابا رئیس بود 🥳 اگه بابای پسر نوجوونی مدرسه محل تحصیلش باشه خوش به حالش میشه. 😎 بریم بالاتر بابای پسر نوجوونی شهر باشه اون پسر بچه غصه‌ای داره؟ غصه که نداره خوش به حالش هم هست. اصلا بابای هر کی باشه خوش به حالشه و انگار خودش رئیسه. 🥲 اما بابای مهدی فرق داره. چون بابای مهدی نه تنها رئیس بودن رو خوش به حالی نمیدونه، به خانواده‌اش هم اجازه نمیده خوش به حالشون باشه. 🏍 حالا اگه به یکی توی خیابون موتورسواری رو نشون بدی بگی رئیسه اون آدم باور میکنه؟ 🛵 چه برسه یک سوار رو نشونش بدی بگی رئیسه. حتما پس گردنی میخوری. 🤗 اما بابای مهدی رئیس موتورگازی سواریه که با همه رئیسها فرق داره. پس یادگرفته بیخودی خودش رو بچه رئیس ندونه. ✍️ مهدی با همون زبان نوجوانی و هاش خاطره‌هاش از باباش رو نوشته. 😍 «» رو که بخونی اونوقت باورت میشه رئیس‌ها هم میشه مثل مردم عادی زندگی کنند و باشند و فقط دستور ندن. 👌«وقتی بابا رئیس بود» نماد مسلمونه که می تونه الگوی همه رئیسها باشه. 📚 این برای نوشته شده و می‌تونه ساده‌زیستی و دوری از تکبر رو به نوجوونها یاد بده ولی قول میدیم اگه بزرگترها هم بخوننش تا هفته ها درگیرشون خواهد کرد این کتاب داستانی معرفی هست. ✍نویسنده: تقی شجاعی 📖 ۲۲۸ صفحه 🔸️ رده سنی: نوجوان(ج - د) ۹تا۱۴سال 💰 قیمت:۱۱۵.۰۰۰ تومان 🎁قیمت باتخفیف: ۱۱۰.۰۰۰تومان 👇👇ادامه👇👇
🛍خرید آنلاین از سایت باسلام👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/4259675?ref=830y 📲سفارش از طریق پیام رسان ایتا👇 👤@Milad_m25 🌴@noketab 🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗کتاب و توی دروازه 📖«» و درباره برشی از با زبان به قلم «عباس سعیدی» است. هر چقدر نام «و توی دروازه» برای یک رمان غیرمنتظره است، آنچه در متنش می خوانید غیرمنتظره تر و شگفت آورتر است. از همان لحظه های اول ورود شخصیت اول به ، جنگ روی اصلی خود را نشان می دهد. جنگی نابرابر بین اهالی یک روستا با سربازان تا بن دندان مسلح . و توی دروازه پر از هیجان و تلخی و گلوله و تعقیب و گریز است. 🔺مناسب نوجوانان 📖تعداد صفحات: ۱۸۲صفحه 💰قیمت: ۸۲.۰۰۰تومان 🎁قیمت باتخفیف: ۷۵۰۰۰تومان 🛍خرید آنلاین از سایت باسلام👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/93569 📲ثبت سفارش از طریق پیام رسان ایتا👇 👤@Milad_m25 🆔@noketab
✂️برشی از کتاب و توی دروازه: کریم بغض ناخوانده‌اش را قورت داد، یقۀ دشداشه‌اش را مرتب کرد، آستین‌هایش را پایین آورد، صدایش را صاف کرد و در نهایت گفت: «من کریمم. من خلیلم. من غلامم. من عدنانم. من عبدالزهرام. من زائرم. من رمضانم. من خلفم. من عیسام. من حبیبم. من جمعه‌ام. من جلیلم. من سمیره‌ام. من سعیده‌ام. من ناصرم. من علی‌ام. من نظامم. من قاسمم. من فوزیه‌ام. من عباسم. من عزیزم. من دینارم. من کاظمم. من یاراللّه‌ام. من موسام. آقا! من همۀ جوون‌های ابوحمیظه هستم…» یوسف کریم را بغل کرد. جای خالی گوشش در چند سانتی متری چشم خلیل بود… 🆔@noketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا