آقای مجاهدی می فرمودند :
روزی در باغ آقای علیزاده واقع در پشت ایستگاه راه آهن مشهد، به خدمت آقای مجتهدی شرفیاب شدم. آن روز حال بكاء شدیدی داشتند و لحظهای از گریستن باز نمیماندند.
گریه های بیاختیار ایشان را بارها دیده بودم و برای من چندان تازگی نداشت، ولی چیزی كه فكر مرا به سختی به خود مشغول میكرد استمرار این حالت گریه در آن روز بود.
در آن حالت استثنایی، نمیتوانستم علت گریههای پی در پی را از ایشان سئوال كنم، و آن ولی خدا را از حال خود منصرف سازم. ساعتی به همین منوال بی آن كه حرفی در میان ما رد و بدل شود.
همین كه ایشان برای چند لحظهای از گریستن باز ماندند، فرصت را غنیمت شمرده، پرسیدم:
علت این گریههای مستمر و بیاختیار شما چیست؟!
فرمودند:
آقاجان! روز عجیبی است! امروز در و دیوار گریه میكند! آسمان گریه میكند! زمین گریه میكند! این درختان باغ گریه میكنند! از آسمان و زمین غم می بارد! آیا اگر شما این صحنهها را میدیدید ساكت مینشستید؟!
من بی اختیار گریه میكنم و علت آن را به درستی نمیدانم، و بعد از چند لحظهای درنگ گفتند:
امروز شاید روز شهادت یكی از ائمه اطهار(ع ) باشد، قراین از این امر حكایت دارد!
مدتی گذشت و یكی از روحانیون به دیدن آقای مجتهدی آمد، از ایشان پرسیدم:
آیا امروز، روز شهادت است؟!
گفتند:
به روایتی امروز، روز شهادت حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) است!
هنگامی كه آقای مجتهدی سخن آن مرد روحانی را شنیدند، به سختی منقلب شدند و در حالی كه به شدت میگریستند گفتند:
قربان مظلومیشان بروم، این گریههای بیاختیار كه بیجهت نیست! آقا امام محمد باقر (علیه السلام) در كودكی در كربلا حضور داشتند و روز عاشورا صحنههای شهادت را یكی پس از دیگری به چشم خود دیدهاند، و تا آخر عمر برای مظلومیت جدشان حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) گریه كردهاند، این گریههای امروز اثر همان گریههاست و مسلماً امروز، روز شهادت آن بزرگوار است نه روز دیگر.
@nokteha14
#مناجات
روزي يكي از شاگردان آخوند كاشي ايشان را براي افطار دعوت مي كنند و با اصرار زياد از او خواهش مي كنند كه سحر هم تشريف داشته باشند.
آخوند فرموده بودند: به شرطي مي مانم كه با من كاري نداشته باشيد و دنبال كار خود برويد. طلبه مي گويد: من دانم براي پذيرايي نزد آقا مي رفتم تا ببينم ايشان چه كار مي كنند.
متوجه شدم كه ايشان از افطار تا سحر مشغول عبادت بودند و در قنوت نماز وترشان تمام دعاي ابوحمزه ثمالي را با صوت حزين و گريه مي خواندند.
@nokteha14
#زیارت_امام_زمان_در_روز_جمعه
جمعه همان روزى است كه ایشان در آن روز ظهور خواهد فرمود...بگو:
السَّلامُ عَلَیْكَ یَا حُجَّةَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَیْكَ یَا عَیْنَ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ السَّلامُ عَلَیْكَ یَا نُورَ اللَّهِ الَّذِی یَهْتَدِی بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ یُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلامُ عَلَیْكَ أَیُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ السَّلامُ عَلَیْكَ أَیُّهَا الْوَلِیُّ النَّاصِحُ السَّلامُ عَلَیْكَ یَا سَفِینَةَ النَّجَاةِ السَّلامُ عَلَیْكَ یَا عَیْنَ الْحَیَاةِ السَّلامُ عَلَیْكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْكَ وَ عَلَى آلِ بَیْتِكَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ السَّلامُ عَلَیْكَ عَجَّلَ اللَّهُ لَكَ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ السَّلامُ عَلَیْكَ یَا مَوْلایَ أَنَا مَوْلاكَ عَارِفٌ بِأُولاكَ وَ أُخْرَاكَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكَ وَ بِآلِ بَیْتِكَ وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى یَدَیْكَ،
وَ أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ یَجْعَلَنِی مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ لَكَ وَ التَّابِعِینَ وَ النَّاصِرِینَ لَكَ عَلَى أَعْدَائِكَ وَ الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْكَ فِی جُمْلَةِ أَوْلِیَائِكَ یَا مَوْلایَ یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْكَ وَ عَلَى آلِ بَیْتِكَ هَذَا یَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ یَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِیهِ ظُهُورُكَ وَ الْفَرَجُ فِیهِ لِلْمُؤْمِنِینَ عَلَى یَدَیْكَ وَ قَتْلُ الْكَافِرِینَ بِسَیْفِكَ وَ أَنَا یَا مَوْلایَ فِیهِ ضَیْفُكَ وَ جَارُكَ وَ أَنْتَ یَا مَوْلایَ كَرِیمٌ مِنْ أَوْلادِ الْكِرَامِ وَ مَأْمُورٌ بِالضِّیَافَةِ وَ الْإِجَارَةِ فَأَضِفْنِی وَ أَجِرْنِی صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَیْتِكَ الطَّاهِرِینَ.
@nokteha14
نتیجه خوشحال کردن سگ
روزی امام حسن مجتبی علیه السلام در یکی از باغستان های شهر مدینه قدم می زد، که ناگاه چشمش به یک غلام سیاه چهره افتاد که نانی در دست دارد و یک لقمه خودش می خورد و یک لقمه هم به سگی که کنارش بود می داد تا آن که نان تمام شد.
حضرت با دیدن چنین صحنه ای، به غلام خطاب کرد و فرمود: چرا نان را به سگ دادی و مقداری از آن را برای خود ذخیره نکردی؟
غلام به حضرت پاسخ داد: زیرا چشم های من از چشم های ملتمسانه سگ خجالت کشید و من حیا کردم او این که من نان بخورم و آن سگ گرسنه بماند.
امام حسن علیه السلام فرمود: ارباب تو کیست؟
پاسخ گفت: مولای من ابان بن عثمان است.
حضرت فرمود: این باغ مال چه کسی است؟
غلام جواب داد: این باغ مال ارباب و مولایم می باشد.
پس از آن حضرت اظهار داشت: تو را به خدا سوگند می دهم که از جایت برنخیزی تا من باز گردم.
سپس حضرت حرکت نمود و به سمت ارباب غلام رفت؛ و ضمن گفتگوهایی با أبان بن عثمان، غلام و همچنین باغ را از او خریداری نمود؛ و سپس به جانب غلام بازگشت و به او فرمود: ای غلام! من تو را از مولایت خریدم.
پس ناگاه غلام از جای خود برخواست و محترمانه ایستاد.
سپس حضرت در ادامه سخنان خود اظهار نمود: این باغ را هم خریداری کردم؛ و هم اکنون تو را در راه خداوند متعال آزاد نموده؛ و این باغ را نیز به تو بخشیدم.
📚ترجمة الإمام الحسن علیه السلام : ص 148،
📚احقاق الحقّ: ج 11
@nokteha14
#ششویژگیشیعهامامصادقعلیهالسلام
🔸 قالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السّلام [ إِنَّمَا شِيعَةُ جَعْفَرٍ مَنْ عَفَّ بَطْنُهُ وَ فَرْجُهُ وَ اشْتَدَّ جِهَادُهُ وَ عَمِلَ لِخَالِقِهِ وَ رَجَا ثَوَابَهُ وَ خَافَ عِقَابَهُ فَإِذَا رَأَيْتَ أُولَئِكَ فَأُولَئِكَ شِيعَةُ جَعْفَر ]
🔹 امام صادق علیهالسلام فرمود : شیعه جعفری کسی است که :
۱- حلال خور
۲- پاکدامن
۳- جهادگر باشد
۴- برای رضای خدای خود کار کند
۵- به پاداش الهی امیدوار
۶- از مجازات او بترسد
📌 این چنین افرادی شیعیان جعفری هستند.
📚 خصال شیخ صدوق : جلد۱ صفحه۲۹۶
@nokteha14
توسل به امام زمان (عج) برای درمان بیماری
مرحوم حاج مرشد میگفت:
در ایام ماه مبارك رمضان كه آقای مجتهدی در كوه خضر نزدیك مسجد مقدس جمكران بیتوته داشتند خدمتشان رسیدم، ایشان برایم نقل كردند:
چند شب پیش كه پاسی از شب گذشته بود داخل اتاق كوه نشسته بودم كه متوجه شدم صدای پایی میآید و بعد از چند لحظه شخصی داخل اتاق شد و آنجا نشست، چون در تاریكی چیزی پیدا نبود جلو رفته ودیدم مردی همراه با یك بچه میباشد.
بعد از آنكه نشست، گفت این بچه را كه میبینید حدود ده سال است مبتلا به نوعی بیماری شده است كه خوابش نمیبرد و با اینكه وضع مالیم خوب نیست او را نزد تمام متخصصین بردهام حتی جهت مداوا به خارج از كشور هم رفتهام ولی نتیجهای نگرفتهام.
هنگامی كه از پزشكان مأیوس گشتم، متوسل به حضرات معصومین (علیهمالسلام) شدم و او را به مشهد مقدس خدمت آقا علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) برده و شفایش را از حضرت طلبیدم، سپس او را نزد بیبی معصومه (علیهالسلام) آورده و بهبودی او را طلب نمودم، در آنجا سؤال كردم آیا محل مقدسی غیر از حرم بیبی (علیهاالسلام) در اینجا هست؟ گفتند: آری مسجد جمكران، او را به مسجد جمكران برده و بعد از توسل باز سؤال نمودم آیا مكان مقدس دیگری غیر از اینجا هست؟ گفتند: بلی، كوه خضر.
اكنون او را به اینجا آوردهام و شفایش را میخواهم.
آقای مجتهدی میفرمودند:
همینطور كه این پدر ماجرای غمانگیز بیماری فرزندش را تعریف میكرد از شدت ناراحتی منقلب شدم و از اتاق بیرون آمدم و با صدای بلند شروع به مناجات نمودم، (ناگفته نماند كه ایشان دارای نغمهای داوودی و صدایی بسیار زیبا و گرم بودند) در اثر صدای مناجات كم كم خواب چشمان پسرك را فرا گرفت و پلكهایش بر روی هم رفت.
در این هنگام پدر بچه كه میدید فرزندش بعد از ده سال به خواب رفته است از اتاق بیرون دوید و دامن مرا گرفت و گفت: تو امام زمان هستی و بچه مرا شفا دادی.
به او گفتم: من امام زمان نیستم، حضرت پسرت را شفا دادند. باز میگفت: خیر، شما امام زمان هستید. گفتم: این حرف را نزن، خودت توسل و توجه نمودی و حضرت فرزندت را شفا دادند.
بالاخره آن شب را آنجا خوابیده و صبح روز بعد همراه فرزندش آنجا را ترك كردند.
@nokteha14