اگر خدا يك لحظه ، عقل را به حال خود رها كند
مورچهای كوچك ديد كه قلمی روی كاغذ حركت میكند و نقشهای زيبا رسم می كند . به مور ديگری گفت اين قلم #نقش های زيبا و عجيبی رسم میكند. نقش هایی كه مانند گل ياسمن و سوسن است. آن مور گفت: اين كار قلم نيست ، فاعل اصلی انگشتان هستند كه قلم را به نگارش وا میدارند. مور سوم گفت: نه فاعل اصلی انگشت نيست؛ بلكه بازو است. زيرا انگشت از نيروی بازو كمك می گيرد
مورچه ها همچنان بحث و گفتگو می كردند و بحث به بالا و بالاتر كشيده شد. هر مورچة نظر عالمانه تری می داد تا اينكه مسأله به بزرگ #مورچگان رسيد. او بسيار دانا و باهوش بود گفت: اين هنر از عالم مادی صورت و ظاهر نيست. اين كار عقل است. تن مادی انسان با آمدن خواب و مرگ بی هوش و بی خبر می شود. تن لباس است. اين نقش ها را عقل آن مرد رسم می كند.
مولوی در ادامه حکایت می گويد: آن مورچه عاقل هم ، حقيقت را نمی دانست. عقل بدون خواست خداوند مثل سنگ است. اگر خدا يك لحظه، #عقل را به حال خود رها كند همين عقل زيرك بزرگ، نادانیها و خطاهای دردناكی انجام می دهد
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
Karimi-30.mp3
3.49M
دل مــن هیچ! بیچاره دانه
های تسبیحم از بـس برای
دیــدنــت #نـذر کــرده ام؛
سرگیجه گرفته اند
بگذریم ، گستاخی ام را بر
من ببخش، مولای #صبور
و غریبم. دلتنگی است و...
اَللّهُمَّ عَجِّل لِــوَلیِّکَ الفَرَج
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #كُرور_كُرور_شكر
مردى مهمان ملانصرالددين بود. از ملا پرسيد شما اولاد داريد؟ ملانصرالدين جواب داد بله! يك پسر دارم. مرد گفت مثل جوان هاى اين دور و زمونه دنبال جوانگردى و عمر هٓدٓر دادن كه نيست؟ ملا گفت نه. مرد پرسيد اهل شرب خمر و دود و دم و اين جور چيزهاى زشت كه نيست؟ ملا جواب داد: ابدا. مرد گفت قماربازى هم كه نمى كند؟ ملا گفت خير! اصلا و ابدا. مرد گفت خدا رو كُرور كُرور شكر! بايد به شما به خاطر چنين فرزند صالحى تبريك و تهنيت گفت آقازاده چند ساله است؟ ملانصرالدّين گفت شير میخورد همين چند ماه پيش اورا خدا به ما داد
به جمع ما بپیوندید در نکته های ناب
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
نگرانی ها، مشکل فردای تو را از بین نخواهند برد
با دست های خالی به این دنیا آمده ایم با #دست های خالی هم از این دنیا خواهیم رفت . نگران چیزهایی که آرامش را از تو می گیرند نباش
نگرانی ها، مشکل فردای تو را از بین نخواهند برد ، اما آرامشِ امروزت را قطعا از تو خواهد گرفت. پس ﻧﮕﺮاﻥ ﻓﺮﺩاﻳﺖ ﻧﺒﺎﺵ
ﺧﺪای ﺩﻳﺮﻭﺯ و اﻣﺮﻭﺯ، ﻓﺮﺩا ﻫﻢ ﻫﺴﺖ خدا بزرگتر از هر چیزی است. بزرگتر ازهر چیزی است که فکرت رامشغول کرده از ته دل به خدا #توکل و تکیه کن خوشبختی یعنی ﻧﮕﺎﻩ خدا...
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
خدايا چگونه توانستی با من چنين كنی؟
تنها بازمانده ی يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يک جزيره دور افتاده برده شد. با بیقراری به درگاه خداوند دعا می كرد تا او را نجات بخشد. ساعت ها به اقيانوس چشم می دوخت ، تا شايد نشانی از كمک بيابد اما هيچ چيز به چشم نمی آمد. سرآخر #نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه ای كوچک بسازد تا خود و وسايل اندكش را بهتر محافظت نمايد
روزی پس از آنكه از جستجوی غذا بازگشت ، کلبهی كوچكش را در آتش يافت ، دود به #آسمان رفته بود. اندوهگين فرياد زد: خدايا چگونه توانستی با من چنين كنی؟ صبح روز بعد او با صدای يک كشتی كه به جزيره نزديک می شد از خواب برخاست . آن کشتی می آمد تا او را نجات دهد. مرد از نجات دهندگانش پرسيد : چطور متوجه شديد كه من اينجا هستم؟ آنها در جواب گفتند: ما علامت دودی را که فرستادی، ديديم!
آسان می توان دلسرد شد هنگامی كه به نظر می رسد كارها به خوبی پيش نمی روند ، اما نبايد اميدمان را از دست دهيم ، زيرا خدا در كار زندگی ماست ، حتی در ميان درد و رنج. دفعه آينده كه كلبه شما در حال #سوختن است به ياد آورید كه آن شايد علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند...
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
چند قلم برايم بنويس و جمع بزن
ملا كوزه پولی در خرابه دفن كرده هر وقت پول نقدی به دست مياورد در آن می ريخت و حساب آنرا می داشت. عطاری در مقابل خرابه دكان داشت. #عطار از آمد و رفت ملا مشكوک شده برای كشف قضيه به خرابه رفته محل دفينه را يافت و پول ها را كه چهل و يک دينار بود شمرده برداشت و پی كار خود رفت
روز ديگر ملا سر دفينه رفته پول را نديد دانست عطار دستبرد زده. از آنجا رد شد ديد عطار در دكانش نيست . پس #تدبيری انديشيد و ساعتی بعد نزد عطار رفت و گفت خواهش دارم چند قلم برايم بنويس و جمع بزن. عطار گفت بفرما
ملا گفت بنويس سی و شش دينار و به آن اضافه كن هفتاد و دو دينار جمع آن می شود صد و هشت دينار با چهل و يک كه جمع كنيم صد و چهل و نه دينار می شود و يك دينار می خواهد تا صد و پنجاه #دينار شود. بعد از جمع دینارها خداحافظ ی كرد و رفت
عطار گمان كرد که ملا در جای ديگر پول دارد و می خواهد به چهل و يک دينار اضافه كند. با شتاب پول ها را برده به جای خودش گذاشت
#ملا روز بعد به خرابه رفت مدتی طول داد. چون بيرون آمد عطار به سر دفينه رفت به جای پول ديد نجاست ريخته. ملا كه مراقب بود وقتی او را دید كه از خرابه بيرون آمد پيشش رفت گفت دستت را بو كن ببين چه بوئی می دهد
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
3نوع گوش مالی.mp3
545.3K
🎼 پادکست بسیار زیبا
🎤 استاد قرآئتی
🔖 سه نوع گوشمالی
⏱ ۲ دقیقه ۱۶ ثانیه
در ثواب نشر شریک باشید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
عدالت رو یاد بگیریم و اجرا کنیم، نه با شعارِ برابری
فردی يک ساندويچ برای دو پسرش كوچيكش خرید، گذاشت روی #ميز، به فرزند اول گفت ساندویچ را نصف كن
به فرزند دوم هم گفت : و تو انتخاب كن! مات و مبهوت نحوه #تربيت و عدالت اين مرد شدم!
يعنی اگه فرزند اولى يک وقت عمدا نامساوى نصف كنه ، فرزند دوم حق داشته باشه كه اول انتخاب كنه!
چقدر بعضی فهمیده هستند . اینطور عدالت رو یاد بگیریم و اجرا کنیم، نه با شعارِ برابری و ....
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
ﻣﻦ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ ، ﺯﯾﺮﺍ ﻣﻦ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﻡ ...
#ﺳﻠﻄﺎﻥ ﺳﻠﺠﻮﻗﯽ ﺑﺮ حکیمی ﮔﻮﺷﻪ ﻧﺸﯿﻦ ﻭ ﻋﺰﻟﺖ ﮔﺰﯾﻦ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ. ﺣﮑﯿﻢ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺳﺮ ﺑﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻠﮑﺸﺎﻩ ﺗﻮﺍﺿﻊ ﻧﮑﺮﺩ ، ﺑﺪﺍﻥ ﺳﺎﻥ ﮐﻪ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺸﻢ ﺍﻧﺪﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ : ﺁﯾﺎ ﺗﻮ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﻣﻦ ﮐﯿﺴﺘﻢ؟
ﻣﻦ هماﻥ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻣﻘﺘﺪﺭﯼ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻓﻼﻥ ﮔﺮﺩﻧﮑﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺭﯼ ﮐﺸﺘﻢ ﻭ ﻓﻼﻥ فرد ﯾﺎﻏﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻏﻞ ﻭ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﻭ فلان #ﮐﺸﻮﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﺼﺮﻑ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ. ﺣﮑﯿﻢ لبخندی زد و ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ ، ﺯﯾﺮﺍ ﻣﻦ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﺳﯿﺮ ﭼﻨﮕﺎﻝ ﺑﯽ ﺭﺣﻢ ﺍﻭ ﻫﺴﺘﯽ . ﺷﺎﻩ ﺑﺎ تعجب و تحیر ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺍﻭ ﮐﯿﺴﺖ؟
ﺣﮑﯿﻢ ﮔﻔﺖ: ﺁﻥ ﻧﻔﺲ ﺍﺳﺖ. ﻣﻦ ﻧﻔﺲ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﻡ ﻭ ﺗﻮ ﻫﻨﻮﺯ هم ﺍﺳﯿﺮ ﻧﻔﺲ ﺍﻣﺎﺭﻩ ﺧﻮﺩ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺳﯿﺮ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺍﻓﺘﻢ ﻭ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺧﺪﺍ ﺑﺸﮑﻨﻢ ﻭ #ﺳﺘﺎﯾﺶ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﻣﻦ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ. ﺷﺎﻩ ﺍﺯ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺳﺨﻦ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺷﺪ ﻭ ﻋﺬﺭ ﺧﻄﺎﯼ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺖ
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
آیا می توان بدون رضایت گرفتن از فرد غیبت شونده توبه کرد؟
با توجه به اینکه غیبت از حق الناس است، بنابراین در مرحله اول باید از غیبت شونده رضایت گرفت ، آن گاه به درگاه الهی از این گناه توبه کرد. اما اگر رضایت گرفتن از کسی که غیبت او شده است به هر دلیلی ممکن نباشد و یا این که گفتن به او موجب #مفسده ای مهم تر می شود و... که در این صورت با توجه به روایات معصومان باید برای او استغفار نمود و این کفاره غیبت او است.
در این باره به دو روایت اشاره می کنیم: امام صادق علیه السلام می فرماید از پیامبر صل الله علیه و آله پرسیده شد #کفاره غیبت چیست؟ حضرت فرمود: هر وقت یادت آمد، برای او از خداوند طلب آمرزش کن.
امام صادق علیه السلام در روایت دیگر می فرماید: اگر غیبت کردى و خبرش به غیبت شده رسید ، پس راهى نمی ماند جز حلالیت خواستن از او ، امّا اگر خبرش به او نرسیده، از خداوند برایش طلب آمرزش کن. بحارالأنوار، جلد۷۳، صفحه۲۴۱ و۲۴۲
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 #پیرها_بهشت_نمیروند
پیامبر صل الله علیه و آله به پیرزنی که دربارة بهشت از آن حضرت پرسید، فرمودند پیرزنان به بهشت نمی روند. بلال ، پیرزن را گریان دید و به پیامبر، خبر داد. پیامبر فرمودند بلال سیاهان هم به بهشت نمی روند. بلال هم در بیرون مجلسِ پیامبر و در کنار آن پیرزن، ناراحت نشست . عباس عموی پیامبر ، خبر داد. پیامبر فرمود: عموجان! پیر مردان هم بهشت نمی روند؛ امّا بـمان تا بشارتت بدهم. سپس بلال و پیرزن را هم فرا خواند و فرمودند خداوند، پیر زنان و پیرمردان و سیاهان را به زیباترین شکل، جوان و نورانی میکند و آنگاه به بهشت، وارد می گردند. بحارالانوار، جلد ۱۰۳ ، ۸۴
به جمع ما بپیوندید در نکته های ناب
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
حال امروز مرا دارد آنکه نا اهلان را به قدرت رساند
شمعون از مقربان باهوش و یکی از نزدیکان یک شاه یهودی بود روزی به همراه پسرش نزد شاه بود و هنگام خروج پیشانی شاه را بوسید. وقتی آن دو از #کاخ خارج شدند پسر به پدر اعتراض کرد که چرا به شاه بی احترامی کردی پدر؟ و جای اینکه دست شاه را ببوسی پیشانی اش را بوسیدی؟
شمعون پاسخ داد ، زمانی که برای اولین بار به این کاخ آمدم یک مربی ساده بودم قدرتی نداشتم قدم های شاه را میبوسیدم ، وقتی از هوش من با خبر گشت و اندکی به من قدرت داد دستش را بوسیدم ، وقتی مرا از نزدیکان خود کرد شانه هایش را بوسیدم و اکنون که از مشاوران اعظم اویم و او به من #قدرت بسیاری داده پیشانیش را میبوسم؛ اما بدان اگر فرصتی یابم این بار سر از تنش جدا خواهم کرد!....
این اتفاق افتاد و آن مشاور باهوش اما نا اهل با شورشیان همراه شد و خود سر از تن آن #شاه جدا کرد . پادشاه زمانی که شمعون میخواست سر از تنش جدا کند یک جمله گفت: حال امروز مرا دارد آنکه نا اهلان را به قدرت رساند
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
نمی دانم غم هایم را پیش چه کسی مداوا کنم
مردی نزد پزشک روانشناس معروف شهر خود رفت . وقتی پزشک او را دید دلیل آمدنش را پرسید ، مرد رو به پزشک کرد و از غم های بزرگی که در دل داشت برای دکتر #تعریف کرد
مرد گفت دلم از آدم ها گرفته از دروغ گویی ها ، از دورویی ها ، از #نامردی ها و ادامه داد که از این زندگی خسته شده ام ، از این دنیا بیزارم ولی نمیدانم چه باید کنم ، نمی دانم غم هایم را پیش چه کسی مداوا کنم
پزشک به مرد گفت من کسی را می شناسم که می تواند مشکل تو را حل نمایید . به فلان سیرک برو او دلقک معروف شهر است. کسی است که همه را شاد می کند ، همه را می خنداند ، مطمئنم اگر پیش او بروی مشکلت حل می شود . هیچ کسی با وجود او غمگین نخواهد بود
مرد از پزشک #تشکر کرد و در حالی که از مطب پزشک خارج میشد رو به پزشک کرد و گفت مشکل اینجاست که آن دلقک خود من هستم . رنج را آشفته در لبخند پنهان می کنم . تا دلش غمگین نگردد هر کسی با من نشست . مراقب اطرافیانمون باشیم
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
قدیما برق و گاز وامکانات
دیگر نبود، ولی #محبت و
صمیمیت بیــن خانواده ها
زیاد بود. الان چی؟ خانهی
بزرگ ، ماشیـــن و امکانات
دیگر هست ولی صمیمیـت
بیــن خانواده ها خیلی کم
شده
خـانواده ها کمتــر دور هـم
جمـع میشوند #زندگی ها
مصنوعی شـده و هیچ چیز
سرجای خـودش نیست. ای
کاش زندگیها مثلقبل بود
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
آیا کسی از خلق خدا هست که عدد این مورچه ها را بداند؟
عمار میگوید من با آقا امیرالمؤمنین علی علیه السلام در بعضی از غزوات "جنگ ها" همراه بودم . به یک وادی رسیدیم، دیدیم مملو از مورچه است عرض کردم آقا جان آیا کسی از خلق خدا هست که عدد این مورچه ها را بداند؟
فرمودند بله ای عمار. من می شناسم کسی را که می داند عدد آنها را و می داند عدد ذکر و انثای نره و ماده آنها را. عرض کردم یا #امیرالمؤمنین آن شخص کیست؟ فرمودند : این آیه را از سوره یس قرائت نکرده ای که: کل شیء احصیناه فی امام مبین. سوره یس آیه ۱۲
ترجمه: و همه چیز را در کتاب آشکار کننده ای یا #قلب امام خلیفهالله بر شمردهایم. گفتم بله یا امیرالمؤمنین قرائت کردهام. فرمود انا ذالک الامام المبین من آن امام مبین هستم. منبع بحارالانوار ، جلد ۲ ، صفحه ۴۶۷
سایه پیغمبر ندارد هیچ میدانی چرا؟ آفتابی چون علی در سایه ی پیغمبر است
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
چه فرقی می کند
سیاه باشی یا سفید
چه بسیار سیاهانی
کە #قلب هایی
پاک و سپید دارند
و چه بسیار سفیدانی
که قلب هایی
زنگار گرفته و سیاه دارند
#انسانیت که داشته باشی
همه ی هستی از آن توست
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
حال امروز مرا دارد آنکه نا اهلان را به قدرت رساند
شمعون از مقربان باهوش و یکی از نزدیکان یک شاه یهودی بود روزی به همراه پسرش نزد شاه بود و هنگام خروج پیشانی شاه را بوسید. وقتی آن دو از #کاخ خارج شدند پسر به پدر اعتراض کرد که چرا به شاه بی احترامی کردی پدر؟ و جای اینکه دست شاه را ببوسی پیشانی اش را بوسیدی؟
شمعون پاسخ داد ، زمانی که برای اولین بار به این کاخ آمدم یک مربی ساده بودم قدرتی نداشتم قدم های شاه را میبوسیدم ، وقتی از هوش من با خبر گشت و اندکی به من قدرت داد دستش را بوسیدم ، وقتی مرا از نزدیکان خود کرد شانه هایش را بوسیدم و اکنون که از مشاوران اعظم اویم و او به من #قدرت بسیاری داده پیشانیش را میبوسم؛ اما بدان اگر فرصتی یابم این بار سر از تنش جدا خواهم کرد!....
این اتفاق افتاد و آن مشاور باهوش اما نا اهل با شورشیان همراه شد و خود سر از تن آن #شاه جدا کرد . پادشاه زمانی که شمعون میخواست سر از تنش جدا کند یک جمله گفت: حال امروز مرا دارد آنکه نا اهلان را به قدرت رساند
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
پنج شنبه است
یک دانه شمع و یک شیشه
گلاب. چه ملاقات سادهای
دارند #اموات
شادی روح شهدا و اموات
#صلوات . اللهم صل علی
محمد و آل محمد و عجل
فرجهم
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
چه خوب میشد که افتخار
#آدم ها به ایـن نبــاشه که
کـــسی حـــریف زبـــان من
نمیشه
ای کاش بــه ایـــن افتخـار
می کـــردند که هیــچ کس
حـــریف #شخصیت مـــن
نمیشه
شخصیت انســـان ها را از
روی #کردار آنها توصیف
کنید تا هــرگز فریب گفتار
آنان را نخورید.
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50