eitaa logo
نکته های ناب نوحه ، نکات ناب ، فاطمیه
5.6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📋 پیامبر صلّی الله عليه وآله مدتی پس از آنكه به رسالت ونبوّت مبعوث شد، روزی ازشهر مكّه به‌سوی ابطح خارج شد ، در بين راه چوپاني بيابان نشين راديد كه‌مشغول چرانيدن گوسفندان خود ميباشد. آن چوپان در بين افراد منطقه از جهت ونيروی جسمی مشهور بـود. همين كه حضرت نزديک او رسیـد ، چوپان گفت آيا حاضری با من كشتی بگيری و زور آزمائی كنيم؟ پیامبر صلّی الله عليه و آله فرمودند: تو قدرت وتوان مسابقه با مرا نداری، چوپان عـرض کرد: قول می دهم اگر من برنده نشـدم يک گوسفند برای تو باشد. حضرت قبول کـردند و چون با يكديگر كشتی گرفتند پيامبر صلوات الله عليه ، چوپان را بر زمين زد و در مسابقه كشتی پیروز گرديد چوپان ازجای خود برخاست و گفت: آيا حاضـر هستید يك بار ديگر با هم كشتی بگيريم؟ پیامبر فرمود مطمئن باش كه تو برنده نمی‌شوی. چوپان با غـرور گفت: اگر شما برنده شدید، يک ديگر ازگوسفندان من برای تو باشد يک بار ديگر كشتی گـرفتند و چوپان تمام نيروی خود را به كار گرفت ولی در مقابل حضرت نتوانست هيچ‌كاری انجام دهد و پیامبر صلّی الله عليه و آله دوباره او را بر زمين زد. وقتی كه از جای برخاست عـرض کرد يا رسول الله تا حالا كسی نتوانسته بود مقابل قـدرت من دوام بياورد مگر شما، حق باشماست. چوپان شد. نبی خدا هم دو گوسفند رابه او بخشيد و رفت. مستدرک الوسائل ج ۱۴، ص۸۲ انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📋 فردی در یکی ازمناطق کویری زندگی می کرد. چـاهی داشت پر از آب زلال زنـدگی اش به راحتی می گـذشت. با وجـود اینکه در منطقه کویری زندگی می کرد. بقیه اهـالی به علت کمبـود آب همیشه دچار مشکل بودند امـا او خیالش راحت بود که یک چاه آب خشک نشدنی دارد. روزی به‌صورت اتفاقی سنگ کوچکی ازدستش رهاو داخل آب افتاد صدای سقـوط سنگریزه برایـش دلنشین بود اما میترسید که برای چاه آب مشکلی پیش بیاید. چندروزی گذشت و دلش برای آن صدا تنگ شـد. لذا سنگ ریزه ای رو داخل چاه انداخت کم کم با آن صدای چاه انس گرفت و اطمینان هـم داشت با این سنگ ریزه ها چاه‌ به مشکلی بر نمیخورد. مـدتی گذشت وکار هر روزه مرد بازی با چاه بود تا اینکه های کوچک روی هم تلمبار شدند وچاه بسته شـد دیگر نه صدایی از چاه شنیده می‌شد و نه آبی در کار بود. پ ن: مطمئن باشیـم تکرار اشتباهات کـوچک و اصرار بر آن ها به شکستی بزرگ ختم خواهد شد انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📋 ابوسعيد ابوالخير شبی در عـالم رويا خـود را ديد ، بی نهايت فربه! به نفس گفت: ای نفس! من تو را اين همه رياضت دادم و سختی چشاندم، پـس چگونه تو همچنان چاق و فـربه مانده‌ ای؟ نفس گفت آری تو بسيار برمن سخت گرفتی اما  آن‌ چه را كه ديگران از تو تمجيد كردند و تعريف ، بر خود حمل نمودی و حق دانستی ، اين فربگی تو حاصل همان تكبر و  و باور تمجيـد ديگران است . نقل است ابوسعيد ديگر هيچ‌ گاه در آنجا كه از وی تعريف و تمجيد كنند، حاضر نشد انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
ﻫـﺮﭼﻪ ﺭﻭﺡ ﺷﻤﺎ ﻋﻈﯿﻢ ﺗﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﺩﯾﮕـﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﮐـﻮﭼــﮏ ﺗﺮ می بینید و ﻫــﺮ ﭼـﻪ ﺑﺰﺭﮔــﻮﺍﺭﺗﺮ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻤﺘﺮ ﺑﻪ ﺩﯾﮕـﺮﺍﻥ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪﯼ ﻫـﺮﭼﻪ ﮐﻤﺘﺮ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﻟﮕﯿﺮ ﻣﯿﺸﻮﯼ و ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻤﺘﺮ ﺩﻟﮕﯿﺮ ﺷﻮﯼ ﮐﻤﺘﺮ ﺁﺳﯿﺐ می‌بینی و ﻫﺮ ﭼـﻪ ﮐﻤﺘــﺮ بـبینی ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﻣﯿﺒﺨﺸﯽ امیرالمؤمنین علیه‌ السلام عــذر بــرادر دیــنی‌ ات را بپــذیر و اگـر برای خطای خودعذری نداشت توبرای او بتــراش! مـنبع تحف‌ العقول ، صفحه ١٠٧ ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 نقل است که روزگاری سه نفر به نام های مشهدی علی و ابراهیم و موسی مسجدی را بنا کردند و پس از تکمیل مسجد شیخی آوردند تا در آنجا اقامه نماز کند. شیخ هر شب بعد از سوره حمد سوره اعلی را می خواند و وقتی به صحف ابراهیم و موسی می رسید ، مشهدی علی خیلی ناراحت میشد که‌ چرا امام جماعت اسم دو بانی دیگر را در نماز می آورد ولی از او یادی نمی شود. یک شب شیخ را به منزل دعوت کرد و از او پذیرائی گرمی به عمل آورد و گفت در ساختن مسجد من ، موسی و ابراهیم با هم همکاری داشتیم و هر سه زحمت کشیده‌ ایم، حتی سهم من نسبت بـه آنها بیشتر هم‌ بوده ، شیخ هم گفت خدا قبول کند ، خدا جزای خیر به شما بدهد. شیخ متوجه منظور مشهدی‌ علی نشد شب بعد، دوباره نماز جماعت تشکیل شـد و مشهدی علی دید باز هم اسمی از او در نماز به میان نیامد! عصبانی شد و بعد از تمام شدن نماز پشت سر امام جماعت راه افتاد و داخل کوچه خلوتی او را به باد کتک گرفت و با چوب دستی به جان او افتاد و به او یادآوری کرد که باید درنماز اسمش را بر زبان بیاورد. بنده خدا شیخ کتک خورده، شب بعد اینگونه سوره را خواند و گفت صحف ابراهیم و مشت علی و موسی. بعد از نماز عده ای به او اعتراض کردند و گفتند: این آیه کی و کجا نازل شده؟ شیخ گفت شب گذشته در کوچه به زور چوب نازل گردیده. وقتی عملی برای رضای خدا نباشد .... انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📖 تمام پول هاش تمام شده بود و هنوز نیمه راه سفرش بود. یکی از دوستان ازاو پرسید میخواهی چه کنی؟ گفت تمام امیدم به‌ فلانی‌است. دوستش گفت پس قسم می خورم که امیدت ناامید می شود. مرد گفت چرا؟ گفت: آخر از امام صادق علیه السلام شنیده‌ام که فرمودند: خداوند متعال می فرماید : رشته آرزوی هر کسی را که به غیرمن وصل باشد قطع میکنم. آیا او در گرفتاری‌ ها به دیگری امید می بندد در حالی که رفع آن به دست من است؟ آیا او دَرِ خانه ی دیگری را میکوبد در حالی که کلید تمام درهای بسته دست من است و در خانه ام به روی همه باز است! باب التویض الی الله ، حدیث ۷ ، جلد ۲ انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
هـفت چیــز بــدون هفت چیز دیگر خطرناک است بـــدون زحـــمت دانـش بــدون شـخصیت علـــم بـــدون انســانـیت سیـــاست بدون شـرافت لــــذت بــــدون تجـــارت بـــدون اخــلاق و عبـــادت بـــدون ایثـار ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📋 مرحوم آیت الله کوهستانی در اواخر عمر بسیار نگران آخرتش بود ، با همه زهدو ورع، خود رادست خالی میدید از این رو هرگاه برخی از شاگردان او از قبیل هاشمی‌نژاد و دیگران از مشهـد به حضورشان می رسیـدند، می‌فرمود سلام مرا به امام رضا علیه السلام برسانید و بگویید شیخ محمد دارد می آید ولی دستش خالی است فرزند ایشان می گـوید: روزی یکی از علمای منطقه به خدمت ایشان رسید وقتی نگرانی ایشان را از سفر آخرت دید به ایشان عرض کرد شما کارها و وظایفتان را به خوبی انجام دادید و نباید مشکلی داشته باشید آقا با چهره‌ ای برافروخته در جوابش فرمودند: چه می گویید؟ امامی مثل علی علیه السلام وقتی که می‌خواهد از دنیا برود میفرماید ، نمی دانم خدا با من چه طور میخواهد معامله کند؟ آن‌وقت من مشکلی ندارم؟ بر قله پارسايی انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📋 حضرت آدم علیه السلام به پروردگار عرضه داشت، شیطان را برمن سلطه دادى واو چنین قدرتى را دارد که‌ هم چون خون در باطن من گردش نماید، در برابر این براى من چیزى قرار بده خطاب آمد که این حقیقت را براى تو قرار مى‌دهم که اگر از ذریه ات کسى تصمیم بر گناه گرفت، در پـرونده اش نوشته نشـود و اگر تصمیم خود را به اجرا گذاشت ، همان یک گناه در نـامه عملش ثبت گردد و اگـر فردى از ذریه ات تصمیم به کار نیک گرفت، در نامه اش نوشته شود و اگر آن را عملى کرد ، در نامه اش ده برابر ثبت گردد. آدم علیه‌السلام عرض کرد پروردگارا، اضافه کن. خطاب آمدکه اگر کسى از ذریه‌ات گناهى را مرتکب شود، اگر از من طلب کند او را بیامرزم عرضه داشت یا رب، بر من بیفزا. ندا آمد براى آنان توبه قرار میدهم وتوبه را بر آنها گسترده مى‌نمایم تا نفس به گلویشان برسد. حضرت‌عرضه داشت خداوندا ، مرا کفایت کرد. بحار الأنوار: ۶ / ۱۸، باب ۲۰ ،حديث ۲ انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📋 ضـرب المثل: حالا که آش خیالی می پزیم بگذار چربتر باشد را شنیده‌اید؟ شخصی شبی در حال فقر و بی پولی به زن خـود گفت : اگر بخواهیم فردا شب بخوریم و فـردا برویم یک کیلو برنج بگیریم ، چقـدر روغن لازم داریم؟ زن جواب داد: دو کیلو. مرد با تعجب پرسید: چطور یک کیلو برنج دو کیلو روغن می خواهد ؟ زن گفت: حالا که ما در خیال آش خیالی میپزیم، لااقل بگذار چرب تر باشد! انتشار مطالب نکته‌ های ناب فقط با لینک کانال جایز است http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50