#آفتاب_یا_آفتابه
کلمه آفتاب راکه میشنوید به یاد چه می افتید؟ یاد آسمان، یاد خورشید ، یاد یک چشمه #نور؟ حالا اگرکسی به آخر همین کلمه آفتاب حرف ه اضافه کـند ، چه می شود؟ آفتابه. نگاه کنید گاهی یک حـرف، یک کلمه را از آسمان به کجـا می کـشد؟!
من و شما هم مثال همین آفتاب را داریم گاهی یک حرف که نباید بگوییم ما را از #آسمان به زمین میکشد
ایـن کلام رسول خدا صل الله علیه و آله است که فرمـود: گاه فاصله یکی از شـما تا بهشت به اندازه یک نیـزه است ؛ یعنی دو قدم مـانده تا بهشت ؛ اما حرفی را بر زبان می آورید کـه به اندازه صنعای یمن شمـا را دور میکند. پس حرفها را نخست مزمزه کنیم. اول #اندیشه بعد گفتار
📚 انتشار مطالب نکته های ناب با آیدی کانال جایـز است
@noktehayenabekotah
📋 #برای_وجه_الله
دو شتر فربه از یمن برای پیامبر صل الله علیه وآله هدیه آوردند. پیامبر به اصحاب خـود فرمود: آیا در بین شما کسی هست کهدر پیش چشم همه ما دو رکعت نماز با تمـام اجزا و خشوعِ تمام به جـای آورد و ذره ای به دنیا و #امور_مادی نیندیشد ، تا من یکی از شترها را به او هدیه بدهم؟
همه سکوت کردند واز میان اصحاب، فقط علی ابن ابی طالب علیه السلام حاضر شدند تا چنین نمازی رابه جای آورند. جبرئیل نازل شد و عرض کرد: ای محمد ، خدا بر تو سلام می کند و امر می کند یکی از دو شتر رابه علی علیه السلام عطا کن.
پیامبر صل الله علیه و آله فرمود: ای جبرئیل شرط آن بود ، به امور دنیوی فـکر نکند ، ولی علی علیـه السلام در تشهد ، در این #اندیشه بـود که کدام شتر را دریافت کند.
پیک وحی گفت: علی علیه السلام در این اندیشه بود که فربه تر و بزرگ تر را بگـیرد ، نحر کند و بـرای وجـه الله به مستمندان گوشتش را صدقه دهد. و این اندیشه الهی بود نه دنیوی
نبی خـدا صل الله علیه وآله گریستند و علی علیه السلام رابه آغوش کشید و هر دو شتر را به حضرت بخشیدند. حضرت نیز هردو شتر را سر بریده و همه آن را به #مستمندان دادند. منبع مناقب ابن شهر آشوب، جلد ۲ ، ص۲۰
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
📋 #راه_اندیشه_کردار
دکتر مـرتضی شیخ ، پـولی بـه عنوان حق ویـزیت از مردم نمی گرفت و هر کس هر چه می خواست، در صندوق کنار میـزش می انـداخت و چون حق #ویزیت دکتـر پنـج ریال تعیین شده بـود ، خیلی کمتر از حق ویزیت سایر پزشکان آن زمان بود
اکثر مواقع بسیاری از بیمارانی که به مطب مراجعه میکردند ، به جای پنج ریالی، سَرِ فلزی نوشابه را در صندوق می انداختند تا صدایی شبیه به سکه شنیده شـود. دختر دکتر نقل می کند روزی متوجه شدم پدرم مشغول ضد عفونی کردن انبوهیسَرِ نوشابه فلزی است! با #تعجب گفتـم: پدر بازی تان گرفتـه است؟ چـرا سـر نوشـابه ها را می شویید؟!
پدرم جـوابی داد که اشکم را درآورد. گفت دخترم، مـردمی که مراجعه می کنند باید از سر نوشابه تمیز استفاده کننـد تا آلـودگی را از جاهـای دیگر به مطب نیاورنـد. ایـن سَرِ نوشـابه های تمیز را آخر شب در اطراف مطبم می ریزم تا مـردمی کـه مراجعـه می کنند از این ها که تمیز است استفاده کنند. آخر بعضی ها #خجالت می کشند که چیـزی داخل صندوق مطب نیاندازند
آمـدم بنویسم روحش شـاد اما لحظه ای فکر کـردم اگـر روح آدمـی با قلبی بـه ایـن بزرگی شـاد نباشـد ، روح چه کسی میخواهد شاد باشد؟ بهتر است بنویسم راهش ، #اندیشه و کردارش پر رهرو باد...
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50