جوان گرسنه بود ، شتابان
به طرف #يخچال رفت و
در يخچال را بازکرد. عرق
شـــرم بـر پيشـــانی پـــدر
نشست. مَـردِ جوان اين را
فهمیـد ، دست بــرد بـطری
آب را بـرداشت
کمی آب در ليوان ریخت و
خورد بعد هم با صدای بلند
گـفـت چقدر #تشنه ام بود
باور کنیم حال و روز خیلی
از اطـرافیانمـون همینه. ای
کهدستت میرسد کاری بکن
به فکر بقیه باشیم ...
❖ کانال نُکتِه هایِ ناب
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50