#مکافات_اعمال
راسته بازار پالاندوزان ، جوانی پالان میدوخت و در زمان فراغت باحرکت سریع دست ، مگس را در کف دستش شکار میکرد بعد به آرامی دست خود را میگشود و یک بال مگس را میکَند و در زمین رهایش میکرد و میخندید این کار #تفریح او شده بود ...
بعد از مدتی صبح که از خواب بیدار شد دست راستش کلاً فلج و بیحس در کنارش افتاده بود و تا آخر عمرش فلج زندگی کرد
جوانی هـم انگشتان دستـش با ارّه ی نجاری قطع شد. بعدا خودش میگفت روزی تُن ماهی را باز کردم و خوردم. قـدری گوشت داخلش بود پیش گربه ای انداختم که کنار دست من التماس میکرد
گفتم: من زحمت کشیدم ، کار کردم و این تُن ماهی را خریدم وخوردم پس درب قوطی تُن ماهی را به جای خود برگردانـدم و کمی باز گذاشتم. #گربه مجبور شد دست خودرا داخل قوطی کنسرو کند. دستش گیر کرد و از کنار من دور شد ، روزی که انگشتانم قطع شد، یقین کردم که قوطی کنسرو هم پنجه گربه را قطع کرده بود
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50