عنایت مرحوم حاج آقا رحیم ارباب به پیرمرد
پيرمردی که خدمت حاج آقا رحيم رسیده بود می گفت: روزی رسيدم به خانه حاج آقا رحيم ، ديدم فوت کرده اند. اول هيچ کس نبود تا اين که #جمعيت جمع شدند و غسل و کفن و تشییع انجام شد
می گفت من يک ده تومنی در جيبم بود ، نمی دانم چطور شد در شلوغی تشييع جنازه حاج آقا رحیم اين ده تومنی را از جيبم زدند. تعریف می کرد: یک #دوچرخه داشتم هر وقت به زیارت قبرشان می رفتم ، وقتی می رسيدم می گفتم: آقا! من همانی هستم که ده تومنی ام را در تشييع جنازه شما زدند.
تعریف میکرد از قضا کار ما گرفت و بعد از فوت ايشان باغی خريديم و... بالاخره وضع مالیم خوب شد. ولی هر وقت به #زیارت ایشان می رفتم همين جمله را می گفتم که آقا! من همانی هستم که ده تومنی ام را از جيبم زدند.
گفت: يک بار که از زیارت قبر ايشان به خانه باز گشتم ، خوابيدم ، خواب ديدم که خدمت ايشان رسيدم و با همان ملاحت و مهربانی سلام کردم و گفتم: آقا! من همانی هستم که در تشييع جنازه شما ده تومنی ام را از جيبم زدند.
حاج آقا رحیم فرمودند: مؤمن! چند بار اين را گفته ای و ما هم برايت به انواع مختلف و چندين برابر ، جبران کرديم شما هنوز میگويی من همانم.. عرض کردم #آقا! من چيز ديگری بلد نيستم ، قصدی نداشتم.
به جمع ما بپیوندید
eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50