#محبت_خدا_به_بنده
حضرت عیسى علیهالسلام از صحرایى می گذشت. در راه به عبادتگاهى رسید که عابدى آنجا زندگى میکرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد
جوانى که به کار زشت #مشهور بود از آنجا گذشت. وقتى چشمش به حضرت عیسى و مرد عابد افتاد ، پایش سست شد واز رفتن باز ماند و همانجا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار بد و زشت خویش شرمنده ام
اکنون اگر پیامبر مرا ببیند و سرزنش کند ، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر . مرد #عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناهکار محشور مکن
خداوند به حضرت عیسی وحى فرمود که به شخص عابد بگو: ما دعایت را #مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمیکنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینى، اهل دوزخ
🏴 نکته های ناب کـوتاه
@noktehayenabekotah
خود را از من بخر، و هر روز به تعداد رگ های بدنت صدقه بده
قطب راوندی روایت کرده است که: در بنی اسرائیل عابدی بود که سالها حق تعالی را عبادت میکرد. روزی دعا کرد که: خدایا می خواهم حال خودم را نزد تو بدانم، کدامین عمل هایم را پسندیدی، تا همیشه آن عمل را انجام دهم ، واِلاّ پیش از مرگم توبه کنم؟
خداوند، ملکی را نزد آن عابد فرستاد و فرمود : پیش خدا هیچ عمل خیری نداری! گفت: خدایا ، پس عبادت های من چه شد؟ ملک گفت هر وقت عمل خیری انجام می دادی به مردم #خبر می دادی، و می خواستی مردم به تو بگویند که چه آدم خوبی هستی و به نیکی از تو یاد کنند. خُب، پاداشت را گرفتی! آیا برای عملت راضی شدی؟
این حرف برای عابد خیلی گران آمد و #محزون و ناراحت شد و صدایش به ناله بلند گردید . ملک بار دیگر آمد و فرمود: حق تعالی میفرماید الحال خود را از من بخر، و هر روز به تعداد رگ های بدنت صدقه بده
#عابد گفت: خداوندا چگونه؟ من که چیزی ندارم. فرمود هر روز سیصد و شصت مرتبه، به تعداد رگ های بدنت بگو: سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُلِلّهِ وَ لااِلهَ اِلا اللّهُ وَ #اللّهُ_اَکْبَر وَلاحَوْلَ وَ لاقُوَهَ اِلاّ بِااللّهِ . عابد گفت: خدایا اگر این طور است زیادتر بفرما؟ فرمود اگر زیادتر بگویی ثوابت بیشتر است...
منبع داستانهايی از اذکار و ختوم و ادعيه مجرب ج۱، علی ميرخلف زاده
به جمع ما بپیوندید در نکته های ناب
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50