📖 #هرچه_کنی_به_خود_کنی
درویشی بود که در کوچه و محله راه می رفت و میخواند هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی. زنی درویش را دید ، وقتی شعر درویش را شنید ، گفت من پدر این درویش را در می آورم، که هر روز مزاحم آسایش ما می شود. زن به خانه رفت و خمیر درست کرد و یک فتیر شیرین پخت و کمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانه اش و به همسایه ها گفت من به این درویش ثابت می کنم که هر چه کنی به خود نمی کنی. کمی دورتر پسری که در کوچه بازی می کرد نزد درویش آمد و گفت من گرسنه ام کمی نان به من بده . درویش هم همان فتیر شیرین را به او داد و گفت زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته ، بگیر و بخور فرزندم. پسر فتیر را خورد و حالش بد شد و زیر لب می گفت این چه بود که سوختم؟ درویش فوری رفت و زن را خبر کرد. زن دوان دوان آمد و دید پسر خودش است. همانطور که توی سرش می زد و شیون می کرد ، گفت پسرم را با فتیر زهر آلودم مسموم کردم . آنچه را که امروز به اختیار می کاریم فردا به اجبار درو می کنیم. پس در حد اختیار ، در نحوه ی افکار و کردار و گفتارمون بیشتر تامل کنیم
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50