#هدیه_برای_پادشاه
میگویند در روزگار قدیم مرد فقیری در دهی زندگی می کرد. یک روز مرد #فقیر به همسرش گفت: می خواهم هدیهای برای پادشاه ببرم. شاید شاه در عوض چیزی شایسته شان و مقام خود به من ببخشد و من آنرا بفروشم و با پول آن زندگیمان عوض شود.
همسرش چغندر دوست داشت، گفت: برای پادشاه چغندر ببر! اما مرد چون پیاز دوست داشت ، گفت: #پیاز بهتر است خاصیت هم دارد. با این انگیزه کیسه ای پیاز را دستچین کرد و برای پادشاه برد.
از بد حادثه ، آنروز از روزهای اخلاق بد پادشاه بود و اصلا حوصله چیزی را نداشت. وقتی به او گفتند که مرد فقیری برایش یک کیسه پیاز #هدیه آورده، عصبانی شد و دستور داد پیاز ها را بر سر مرد بیچاره بکوبند . مرد فقیر در زیر ضربات پی در پی پیازها که بر سرش می خورد ، با صدای بلند می گفت: چغندر تا پیاز ، شکر خدا!!
پادشاه صدای مرد فقیر را می شنید، تعجب کرد و جلو آمد و پرسید : این حرف چیست کهمرتب میگویی؟ مرد فقیر با ناله گفت: شکر می کنم که به حرف همسرم اعتنا نکردم وچغندر با خود نیاوردم ، و گرنه الان دیگر زنده نبودم!
شاه از این حرف مرد خندید و کیسه ای زر به او بخشید تا زندگی خود را سرو سامان دهد! و از آن پس عبارت پیاز تا #چغندر شکر خدا در هنگامی که فردی به گرفتاری دچار میشود که ممکن بود بدتر از آن هم باشد به کار میرود
انتشار مطالب نکته های ناب فقط با لینک کانال جایز است
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50