eitaa logo
نڪتہ‌هاےناب‌مدرسہ‌علمیہ‌جوادالائمہ‌علیہ‌السلام‌شہردرود
88 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.3هزار ویدیو
40 فایل
نڪات ناب #اخلاقے، #اعتقادے، #فرهنگے، #اجتماعے و #خبرے
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃خواستگاری🍃🍃 امام جواد علیه السلام: هر كه به خواستگارى دختر شما آيد و به تقوا و تديّن و امانتدارى او مطمئن مى‌باشيد با او موافقت كنيد، وگرنه سبب فتنه و فساد بزرگى بر روى زمين خواهيد شد. 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 به جمع ما بپیوندید.... @noktehaynab12
💕 سالروز ازدواجِ 🌷 دُخت نبوت حضرت سلام الله علیہا 🌷و پیشوای امامت حضرت علیہ السلام تبریک و تہنیت باد.💕 🎊 @noktehaynab12
دو با هم در کار می کردند که یکی از آنها کرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری بود. شب که می شد دو برادر همه چیز از جمله و را با هم می کردند. یک روز برادر با خودش فکر کرد و گفت:‌ درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم. من هستم و ندارم ولی او بزرگی را اداره می کند. بنابراین شب که شد یک پر از را برداشت و به برادر برد و روی محصول او ریخت. در همین حال برادری که کرده بود با خودش فکر کرد و گفت:‌ درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم. من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز نکرده و باید آینده اش تأمین شود. بنابراین شب که شد یک کیسه پر از را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت. سال ها گذشت و هر دو برادر بودند که چرا ذخیره همیشه با یکدیگرمساوی است. تا آن که در یک شب تاریک دو برادر در راه انبارها به یکدیگر برخوردند. آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن که سخنی بر لب بیاورند کیسه هایشان را زمین گذاشتند و یکدیگر را در گرفتند.🤝♥ @noktehaynab12
💕 سالروز ازدواجِ 🌷 دُخت نبوت حضرت سلام الله علیہا 🌷و پیشوای امامت حضرت علیہ السلام تبریک و تہنیت باد.💕 🎊 @noktehaynab12
دو با هم در کار می کردند که یکی از آنها کرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری بود. شب که می شد دو برادر همه چیز از جمله و را با هم می کردند. یک روز برادر با خودش فکر کرد و گفت:‌ درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم. من هستم و ندارم ولی او بزرگی را اداره می کند. بنابراین شب که شد یک پر از را برداشت و به برادر برد و روی محصول او ریخت. در همین حال برادری که کرده بود با خودش فکر کرد و گفت:‌ درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم. من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز نکرده و باید آینده اش تأمین شود. بنابراین شب که شد یک کیسه پر از را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت. سال ها گذشت و هر دو برادر بودند که چرا ذخیره همیشه با یکدیگرمساوی است. تا آن که در یک شب تاریک دو برادر در راه انبارها به یکدیگر برخوردند. آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن که سخنی بر لب بیاورند کیسه هایشان را زمین گذاشتند و یکدیگر را در گرفتند.🤝♥ @noktehaynab12