eitaa logo
🖋 ن . والقلم....📜 || ج. وافی
273 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
599 ویدیو
5 فایل
یادداشت ها و دل نوشته هایی در موضوعات مختلف با نگاه ویژه به مسائل زن و خانواده در بستر نظام اسلامی پذیرای نظرات شما هستم : @j_vafi_1400
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از هوالشهید🇵🇸🇮🇷
هرگاه می‌نویسم حس میکنم بزرگترین بار خلقت را به دوش می‌کشم از بس که این واژه ها سودای به میدان زدن و شهید راه حق گویی شدن دارند... اهل قلم‌های پاک خوب می‌دانند واژه باید نور داشته باشد، خاصیت داشته باشد، و قدرت داشته باشد، تا تاریکی را کنار بزند، مرهم دردهای بشر شود، خوبی ها را نشان بدهد و از خوب ها بگوید وگرنه مشتی واژه عقیم کاغذپرکن ظاهراً جذاب به چه کار می آید؟ وقتی کلمات نماینده تام الاختیار خداوندند و قرار است انعکاسی از صفات او در صفحه‌ی زمین باشند... انعکاسی از رئوف بودن، جمیل بودن، قوی بودن، رحیم بودن، و غفار بودن... اگر فقط زیبا و دلنواز وصله‌ی جان کتاب‌ها باشند، به چه کار می‌ آیند؟ اگر پرده ‌های عادت را کنار نزنند، تا نور خلیفه اللهی به پیکره دنیا سرریز شود، اگر فقط یک مشت واژه‌ی شیک دلفریب زیر پتوی روزمرگی باشند و تن انسان خفته را به محراب عمل به تکلیف و جهاد مؤمنانه نکشانند، اگر راز عاشقانه زیستن را برملا نکنند و از مسیر الهی آرامش نگویند و دست آدمی را از بین لایه‌های سنگین عادات سخیف بشری به آسمانی ها نرسانند، به چه کار می‌آیند؟ از چیزهای خوب زیاد گفته‌اند و زیاد گفته‌ایم... وقتش رسیده این نوشته ها از پشت پنجره‌ی تکرار و رخوت بلند شود و بیاید وسط روزمرگی‌هایمان و با صدای بلند بگوید هرچه از عظمت خوبی‌ها گفته‌ایم و گفته‌اند بس است بلند شو و در تنفس همه‌ی لحظه هایت خوب باش... وقتش رسیده نوشتن هایمان مرد میدان عمل باشند و حی و خضرمان کنند... زندگی ببخشند و گل‌های اراده را پرورش دهند و خوبی ها را تکثیر کنند... و در آخر ما را به او برسانند...به اویی که در کتابش به قلم و آنچه می‌نگارد سوگند یاد کرده... درست شبیه رسیدن مردی در نیمه شب فرودگاه بغداد وقتی فقط چند ساعت قبل با واژگانی از نور بر جان تاریخ نوشته بود: خدایا مرا پاکیزه بپذیر... 👇🌱 @saharshahriary
هدایت شده از هوالشهید🇵🇸🇮🇷
اولین روز دانش آموز در بهشت مبارکتون باشه پسرهای خوبم... همه ما این چند روز بارها دلمون شکست و بارها از شهادت مظلومانه تون در حرم غصه خوردیم... برای گریه های جانسوز مادرت علی اصغر... برای تو محمدرضا که یک بچه مسجدی مؤذن، باادب و درسخوان بودی و نذر کرده بودی برای شفای مادرت نمازهات رو در حرم بخونی... برای آرتین، برادرِ جانباز کوچک تو آرشام جان! که حالا دیگه کنارش نه پدری هست، نه مادری و نه حتی برادر بزرگتری که بتونن در این داغ کنار هم صبوری کنند... برای جای خالی تون روی نیمکت مدرسه... همه اینها سخت بود... اما میدونید چی بهمون آرامش میده؟ اینکه خدا به سن و سال و اعتبار و جایگاه آدمها نگاه نمیکنه... ما پررنگ ها رو میبینیم، پر سر و صداها آدمهای مثلا مهم رو... اما خدا چراغ های هدایتش رو از بین کسانی انتخاب میکنه که تا ابد بتونن دلها رو هدایت کنن. نقشه های دشمن رو بی‌اثر کنن... قاسم بن الحسن بشن برای امام شون، یکی‌شون بشه حسین فهمیده یکی‌شون بشه سعیدطوقانی یکی‌شون بشه زینب کمایی یکی‌شون هم بشه آرشام و محمدرضا و علی‌اصغر یک نشونه، یک علامت برای گم نکردن راه بهشت... اون هم نه فقط دهه هشتادیا و دهه نودی ها، برای همه اون بچه هایی که بعدها روی این زمین راه میرن و با یک اسم یک عکس و یک رفیق شهید راه رو پیدا میکنن برای خدا استقامت میکنن عاشق این مسیر میشن تکثیر میشن... شهید میشن... روزتون مبارک پسرهای خوبم! رفیق های شهیدِ همه بچه هایی که این چند ماه زمزمه کردن: نبین قدم کوچیکه، پاش بیفته من برات قیام میکنم...